جستجوی جدید

اگر از نتایج زیر راضی نیستید، جستجوی دیگری انجام دهید.

117 نتیجه جستجو برای: #داستانهای_مثنوی_مولانا

1

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۱ – حکایتِ بقّال و طوطی و روغن ریختنِ طوطی در دُکان

  ۲۴۸ بود بَقّالیّ و وِیْ را طوطی‌ای خوش‌نَوایی، سَبز و گویا طوطی‌ای ۲۴۹ در دُکان بودی نِگهبانِ دُکان نُکته گفتی با همه سوداگَران ۲۵۰ در خِطابِ آدمی ناطِقْ بُدی در نَوایِ طوطیانْ حاذِق بُدی ۲۵۱ جَست از سویِ دُکانْ سویی گُریخت شیشه‌هایِ روغنِ گُل را بِریخت ۲۵۲ از سویِ خانه بِیامَد خواجه‌اَش بر دُکان […]

2

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۳۶ – حِکایَتِ پادشاهِ جُهودِ دیگر، که در هَلاکِ دینِ عیسی سعی نِمود

  ۷۴۴ بَعد ازین خونْ‌ریزِ دَرمان ناپذیر کَنْدَر اُفتاد از بَلایِ آن وزیر ۷۴۵ یک شَهِ دیگر زِ نَسلِ آن جُهود در هَلاک قومِ عیسی رو نِمود ۷۴۶ گَر خَبَر خواهی ازین دیگر خُروج سوره بَرخوان وَاسَّما ذاتِ اَلْبُروج ۷۴۷ سُنَّتِ بَد کَزْ شَهِ اَوَّل بِزاد این شَهِ دیگر قَدَم بر وِیْ نَهاد ۷۴۸ هرکِه […]

3

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۶۰ – زیافتِ تأویلِ رَکیکِ مَگَس

  ۱۰۸۷ آن مگس بَر بَرگِ کاه و بَوْلِ خَر هَمچو کَشتی‌بانْ هَمی‌ اَفْراشت سَر ۱۰۸۸ گفت من دریا و کَشتی خوانده‌ام مُدتی در فکرِ آن می‌مانده‌ام ۱۰۸۹ اینَک این دریا و این کَشتیّ و، من مَردِ کَشتی‌بان و اَهْل و رای‌زَن ۱۰۹۰ بَر سَرِ دریا هَمی‌رانْد او عَمَد می‌نِمودَش آن قَدَر بیرون زِ حَد […]

4

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۹۷ – داستانِ پیرِ چَنگی که در عَهْدِ عُمَر رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ از بَهرِ خدا، روزِ بی‌نَوایی چَنگ زد میانِ گورستان

  ۱۹۲۲ آن شَنیدَسْتی که در عَهْدِ عُمَر بود چَنگی مُطربی با کَرّ و فَر؟ ۱۹۲۳ بُلبُل از آوازِ او بی‌خَود شُدی یک طَرَب زآوازِ خوبَشْ صد شُدی ۱۹۲۴ مَجْلِس و مَجْمَع دَمَش آراستی وَزْ نَوایِ او قیامَتْ خاستی ۱۹۲۵ هَمچو اِسْرافیلْ کآوازَش به فَن مُردگان را جان دَرآرَد در بَدَن ۱۹۲۶ یا رَسیلی بود […]

5

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۰۵ – نالیدنِ سُتونِ حَنّانه چون برایِ پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ مِنْبَر ساختند، که جَماعَت انبوه شُد، گفتند ما رویِ مُبارکِ تو را به هنگامِ وَعْظ نمی‌بینیم و شنیدنِ رَسول و صَحابه آن ناله را، و سوآل و جوابِ مُصْطفی صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ با سُتونْ صَریح

  ۲۱۲۳ اُسْتُنِ حَنّانه از هَجْرِ رَسول ناله می‌زد، هَمچو اَرْبابِ عُقول ۲۱۲۴ گفت پیغامبر چه خواهی ای سُتون؟ گفت جانم از فِراقَت گشت خون ۲۱۲۵ مَسْنَدَت من بودم، از من تاختی بر سَرِ مِنْبَر تو مَسْنَد ساختی ۲۱۲۶ گفت خواهی که تو را نَخْلی کُنند؟ شرقی و غربی زِ تو میوه چِنَند؟ ۲۱۲۷ یا […]

6

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۰۶ – اِظْهار مُعْجزۀ پیغمبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ به سُخَن آمدنِ سنگْ‌ریزه در دستِ ابوجَهْل عَلَیْهُ اللَّعْنَه و گواهی دادنِ سنگْ‌ریزه بر حَقیَّتِ مُحَمَّد صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ به رِسالَتِ او

  ۲۱۶۴ سنگ‌ها اَنْدرِ کَفِ بوجَهْل بود گفت ای اَحمَد بگو این چیست زود؟ ۲۱۶۵ گَر رَسولی، چیست در مُشتَم نَهان؟ چون خَبَر داری زِ رازِ آسْمان ۲۱۶۶ گفت چون خواهی؟ بگویم آن چه‌هاست یا بگویند آن که ما حَقّیم و راست؟ ۲۱۶۷ گفت بوجَهْل این دُوُم نادِرتَر است گفت آری، حَق از آن قادرتَر […]

7

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۳۷ – حِکایَتِ ماجَرایِ نَحوی و کَشتیبان

  ۲۸۴۸ آن یکی نَحوی به کَشتی دَر نِشَست رو به کَشتیبان نَهاد آن خودپَرَست ۲۸۴۹ گفت هیچ از نَحْو خوانْدی؟ گفت لا گفت نیمِ عُمرِ تو شُد در فَنا ۲۸۵۰ دلْ‌شِکَسته گشت کَشتیبان زِ تاب لیک آن دَم کرد خامُش از جواب ۲۸۵۱ بادْ کَشتی را به گردابی فَکَند گفت کَشتیبان بِدان نَحْوی بُلند […]

8

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۴۱ – کَبودی زدنِ قزوینی بر شانه‌گاهْ صورتِ شیر و پَشیمان شُدنِ او به سَبَبِ زَخمِ سوزن

  ۲۹۹۴ این حِکایَت بِشْنو از صاحِبْ بَیان در طَریق و عادتِ قَزوینیان ۲۹۹۵ بر تَن و دست و کَتِف‌ها بی‌گَزَند از سَرِ سوزن کَبودی‌ها زَنَند ۲۹۹۶ سویِ دَلّاکی بِشُد قزوینی‌یی که کَبودم زَن، بِکُن شیرینی‌یی ۲۹۹۷ گفت چه صورت زَنَم ای پَهْلَوان گفت بَر زَن صورتِ شیرِ ژیان ۲۹۹۸ طالِعَم شیر است، نَقْشِ شیر […]

9

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۴۴ – قِصّۀ آن کِه دَرِ یاری بِکوفت، از درون گفت کیست؟ آن گفت مَنَم، گفت چون تو تویی، دَر نمی‌گُشایَم، هیچ کَس را از یاران نمی‌شِناسَم که او من باشد، بُرو.

  ۳۰۶۹ آن یکی آمد دَرِ یاری بِزَد گفت یارش کیستی ای مُعْتَمَد؟ ۳۰۷۰ گفت من، گُفتَش بُرو هنگامْ نیست بر چُنین خوانی مُقامِ خامْ نیست ۳۰۷۱ خام را جُز آتشِ هَجْر و فِراق کی پِزَد؟ کی وا رَهانَد از نِفاق؟ ۳۰۷۲ رفت آن مِسْکین و سالی در سَفَر در فِراقِ دوست سوزید از شَرَر […]

10

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۵۴ – به عیادت رَفتنِ کَر بَرِ هَمسایهٔ رَنجورِ خویش

  ۳۳۷۴ آن کَری را گفت اَفْزون مایه‌یی که تو را رَنْجور شُد همسایه‌یی ۳۳۷۵ گفت با خود کَر که با گوشِ گِران من چه دَریابَم زِ گفتِ آن جوان؟ ۳۳۷۶ خاصه رَنْجور و ضَعیف آواز شُد لیک باید رَفت آن‌جا، نیست بُد ۳۳۷۷ چون بِبینَم کان لَبَش جُنْبان شود من قیاسی گیرم آن را […]

11

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۵۷ – قِصّهٔ مِری کردنِ رومیان و چینیان در عِلْمِ نقّاشی و صورَتگَری

  ۳۴۸۱ چینیان گفتند ما نَقّاش‌تَر رومیان گفتند ما را کَرّ و فَر ۳۴۸۲ گفت سُلطان اِمْتِحان خواهم دَرین کَزْ شماها کیست در دَعوی گُزین ۳۴۸۳ اَهْلِ چین و روم چون حاضر شُدند رومیان در عِلْمْ واقِفْ‌تَر بُدَند ۳۴۸۴ چینیان گفتند یک خانه به ما خاص بِسْپارید و یک آنِ شما ۳۴۸۵ بود دو خانه […]

12

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۶۴ – خَدو اَنداختنِ خَصم در رویِ اَمیرُالْمؤمنین عَلی کَرَّمَ الله وَجهَهُ و اَنداختنِ اَمیرُالْمؤمنین عَلی شَمشیر از دست

  ۳۷۳۵ از علی آموز اِخْلاصِ عَمَل شیرِ حَق را دان مُطَهَّر از دَغَل ۳۷۳۶ در غَزا بر پَهْلَوانی دست یافت زود شمشیری بَر آوَرْد و شِتافت ۳۷۳۷ او خَدو اَنْداخت در رویِ علی اِفْتِخارِ هر نَبیّ و هر وَلی ۳۷۳۸ آن خَدو زد بر رُخی که رویِ ماه سَجْده آرَد پیشِ او در سَجْده‌گاه […]

13

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۶۷ – گفتنِ پیغامبر صَلَّی اَللّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ به گوشِ رِکابْدارِ امیرُالْمؤمنین علی کَرَّمَ اَللّهُ وجْهَهُ کِه کُشتنِ علی بر دستِ تو خواهد بودنْ، خَبَرت کردم

  ۳۸۵۹ من چُنان مَردم که بر خونیِّ خویش نوشِ لُطْفِ من نَشُد در قَهْرْ نیش ۳۸۶۰ گفت پیغامبر به گوشِ چاکَرَم کو بُرَد روزی زِ گردنْ این سَرَم ۳۸۶۱ کرد آگَهْ آن رسول از وَحْیِ دوست که هَلاکَم عاقِبَت بر دستِ اوست ۳۸۶۲ او هَمی گوید بِکُش پیشین مرا تا نَیایَد از من این […]

14

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۶۸ – تَعجُّب کردنِ آدم عَلَیْهِ‌السَّلامْ از ضِلالَتِ اِبْلیسِ لَعین و عُجْب آوردن

  ۳۹۰۸ چَشمِ آدم بر بِلیسی کو شَقی‌ست از حِقارت وَزْ زِیافَت بِنْگَریست ۳۹۰۹ خویش‌بینی کرد و آمد خودگُزین خَنده زد بر کارِ اِبْلیسِ لَعین ۳۹۱۰ بانگ بَر زَد غَیرتِ حَق، کِی صَفی تو نمی‌دانی زِ اَسْرارِ خَفی ۳۹۱۱ پوستین را بازگونه گَر کُند کوه را از بیخ و از بُن بَرکَند ۳۹۱۲ پَردهٔ صد […]

15

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۲ – هِلال پِنْداشتنِ آن شَخصْ خیالْ را در عَهْدِ عُمَر رَضیَ اللهُ عَنْهُ

  ۱۱۳ ماهِ روزه گشت در عَهْدِ عُمَر بر سَرِ کوهی دَویدَند آن نَفَر ۱۱۴ تا هِلالِ روزه را گیرند فال آن یکی گفت ای عُمَر اینک هِلال ۱۱۵ چون عُمَر بر آسْمانْ مَهْ را ندید گفت کین مَهْ از خیالِ تو دَمید ۱۱۶ وَرْنه من بیناتَرَم اَفلاکْ را چون نمی‌بینم هِلالِ پاک را؟ ۱۱۷ […]

16

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۳ – دزدیدنِ مارگیرْ ماری را از مارگیری دیگر

  ۱۳۶ دُزدکی از مارگیریْ مار بُرد زَابْلَهی آن را غَنیمَت می‌شِمُرد ۱۳۷ وارَهید آن مارگیر از زَخْمِ مار مارْ کُشت آن دُزدِ او را زارْ زار ۱۳۸ مارگیرش دید، پَسْ بِشْناختَش گفت از جانْ مارِ من پَرداختَش ۱۳۹ در دُعا می‌خواستی جانم ازو کِشْ بیابَم، مارْ بِسْتانَم ازو ۱۴۰ شُکرِ حَق را کان دُعا […]

17

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۴ – اِلْتماس کردنِ هَمراهِ عیسی عَلَیْهِ السَّلام، زنده کردنِ استخوان‌ها از عیسی عَلَیْهِ السَّلام

  ۱۴۲ گشت با عیسی یکی اَبْلَه رَفیق اُسْتخوان‌ها دید در حُفْره‌یْ عَمیق ۱۴۳ گفت ای هَمراه، آن نامِ سَنی که بِدان تو مُرده را زنده ‌کُنی ۱۴۴ مَر مرا آموز تا اِحْسان کُنم اُسْتخوان‌ها را بِدان با جان کُنم ۱۴۵ گفت خامُش کُن که آن کارِ تو نیست لایِقِ اَنْفاس و گُفتارِ تو نیست […]

18

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۵ – اَنْدَرْز کردنِ صوفیْ خادِم را در تمیارْداشتِ بَهیمه و لاحَولِ خادِم

  ۱۵۷ صوفی‌یی می‌گشت در دَوْرِ اُفُق تا شبی در خانقاهی شُد قُنُق ۱۵۸ یک بَهیمه داشت، در آخُر بِبَست او به صَدْرِ صُفّه با یاران نِشَست ۱۵۹ پس مُراقب گَشت با یارانِ خویش دفتری باشد حضورِ یارْ پیش ۱۶۰ دَفترِ صوفی سَواد و حرف نیست جُز دلِ اِسْپیدِ همچون برف نیست ۱۶۱ زادِ دانشمند، […]

19

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۱۰ – یافتنِ شاهْ باز را به خانهٴ کَمْپیر زَن

  ۳۲۴ وین نه آن بازی‌ست کو از شَهْ گُریخت سویِ آن کَمْپیر کو می‌آرْد بیخت ۳۲۵ تا که تُتْماجی پَزَد اَوْلاد را دید آن بازِ خوشِ خوشْ‌زاد را ۳۲۶ پایَکَش بَست و پَرَش کوتاه کرد ناخُنَش بُبْرید و قوتَش کاه کرد ۳۲۷ گفت نااَهْلان نَکردَنْدَت بِساز پَر فُزود از حَدّ و ناخن شُد دِراز […]

20

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۱۴ – خاریدنِ روستایی به تاریکی شیر را، به ظَنِّ آنکه گاوِ اوست

  ۵۰۵ روستایی گاو در آخُر بِبَست شیرْ گاوَش خورْد و بر جایَش نِشَست ۵۰۶ روستایی شُد در آخُر سویِ گاو گاو را می‌جُست شبْ آن کُنجکاو ۵۰۷ دست می‌مالید بر اَعْضایِ شیر پُشت و پَهْلو، گاه بالا، گاه زیر ۵۰۸ گفت شیر اَرْ روشنی اَفْزون شُدی زَهره‌اَش بِدْریدی و دلْ خون شُدی ۵۰۹ این […]

21

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۱۵ – فُروختنِ صوفیانْ بَهیمهٔ مسافر را جِهَتِ سَماع

  ۵۱۶ صوفی‌یی در خانقاه از رَهْ رسید مَرکَبِ خود بُرد و در آخُر کَشید ۵۱۷ آبَکَش داد و عَلَف از دستِ خویش نه چُنان صوفی که ما گفتیم پیش ۵۱۸ اِحْتیاطَش کرد از سَهْو و خُباط چون قَضا آیَد چه سودست اِحْتیاط؟ ۵۱۹ صوفیانْ تَقصیر بودند و فَقیر کادَ فَقْرٌ اَنْ یَعی کُفْراً یُبیر […]

22

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۱۶ – تعریف کردنِ مُنادیانِ قاضی، مُفْلِس را گِردِ شهر

  ۵۸۷ بود شخصی مُفْلِسی بی‌خان و مان مانْده در زندان و بَندِ بی‌اَمان ۵۸۸ لُقمهٔ زندانیان خورْدی گِزاف بر دلِ خَلْق از طَمَعْ چون کوهِ قاف ۵۸۹ زَهره نه کَس را که لُقمه‌یْ نان خَورَد زان که آن لُقمه‌رُبا گاوش بَرَد ۵۹۰ هر کِه دور از دَعوتِ رَحْمان بُوَد او گداچَشم است، اگر سُلطانْ […]

23

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۱۹ – مَثَل

  ۷۴۱ آن غریبی خانه می‌جُست از شِتاب دوستی بُردَش سویِ خانه‌یْ خَراب ۷۴۲ گفت او این را اگر سَقْفی بُدی پَهْلویِ من مَر تو را مَسْکَن شُدی ۷۴۳ هم عِیالِ تو بیاسودی اگر در میانه داشتی حُجْره‌یْ دِگَر ۷۴۴ گفت آری، پَهْلویِ یاران خَوش است لیکْ ای جان در اگر نَتْوان نِشَست ۷۴۵ این […]

24

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۲۰ – مَلامَت کردنِ مَردمْ شخصی را که مادرش را کُشت به تُهْمَت

  ۷۷۸ آن یکی از خشمْ مادر را بِکُشت هم به زَخْمِ خَنْجر و هم زَخْمِ مُشت ۷۷۹ آن یکی گُفتَش که از بَد گوهری یاد ناوَرْدی تو حَقِّ مادری ۷۸۰ هی تو مادر را چرا کُشتی؟ بِگو او چه کرد آخِر؟ بگو ای زشت‌خو ۷۸۱ گفت کاری کرد کان عارِ وِیْ است کُشتَمَش کآن […]

25

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۲۵ – کُلوخ اَنْداختنِ تشنه از سَرِ دیوار در جویِ آب

  ۱۱۹۵ بر لبِ جو بوده دیواری بُلند بر سَرِ دیوارْ تشنه‌یْ دَردمَند ۱۱۹۶ مانِعَش از آبْ آن دیوار بود از پِیِ آبْ او چو ماهی زار بود ۱۱۹۷ ناگهان انداخت او خِشْتی در آب بانگِ آب آمد به گوشَش چون خِطاب ۱۱۹۸ چون خِطابِ یارِ شیرینِ لَذیذ مَست کرد آن بانگِ آبَش چون نَبیذ […]

26

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۳۰ – اِمْتِحان کردنِ خواجۀ لُقمانْ زیرکیِ لُقمان را

  ۱۴۶۵ نی که لُقمان را که بَنده‌یْ پاک بود روز و شب در بَندگی چالاک بود ۱۴۶۶ خواجه‌اَش می‌داشتی در کارْ پیش بهترش دیدی زِ فرزندانِ خویش ۱۴۶۷ زان که لُقمان گَرچه بَنده‌زاد بود خواجه بود و از هوا آزاد بود ۱۴۶۸ گفت شاهی شیخ را اَنْدر سُخُن چیزی از بَخشش زِ من دَرخواست […]

27

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۳۵ – انکار کردنِ موسیٰ عَلَیهِ السَّلامْ بر مُناجاتِ شَبان

  ۱۷۲۲ دید موسیٰ یک شَبانی را به راه کو هَمی گفت ای خدا و ای اِلٰه ۱۷۲۳ تو کُجایی تا شَوَم من چاکَرَت؟ چارُقَت دوزَم، کُنم شانه سَرَت؟ ۱۷۲۴ جامه‌اَت شویَم، شپش‌هایَت کُشَم شیرْ پیشَت آوَرَم، ای مُحْتَشَم ۱۷۲۵ دَسْتَکَت بوسَم، بِمالَم پایَکَت وَقتِ خواب آید، بِروبَم جایَکَت ۱۷۲۶ ای فِدای تو همه بُزهایِ […]

29

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۴۰ – اِعْتماد کردن بر تَمَلُّق و وَفایِ خِرس

  ۱۹۳۴ اَژدَهایی خرس را دَر می‌کَشید شیر مَردی رفت و فریادَش رَسید ۱۹۳۵ شیر مَردانَند در عالَمْ مَدَد آن زمان کَافْغانِ مَظْلومان رَسَد ۱۹۳۶ بانگِ مَظْلومان زِ هر جا بِشْنَوند آن طَرَف چون رَحمَتِ حَقْ می‌دَوَند ۱۹۳۷ آن سُتون‌هایِ خَلَل‌هایِ جهان آن طَبیبانِ مَرَض‌هایِ نَهان ۱۹۳۸ مَحْضِ مِهْر و داوَریّ و رَحْمَتَند هَمچو حَقْ […]

30

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۴۵ – تَمَلُّق کردنِ دیوانه جالینوس را و تَرسیدنِ جالینوس

  ۲۰۹۶ گفت جالینوس با اَصْحابِ خَود مَر مرا تا آن فُلان دارو دَهَد ۲۰۹۷ پس بِدو گفت آن یکی ای ذوفُنون این دَوا خواهند از بَهرِ جُنون ۲۰۹۸ دورْ از عقلِ تو، این دیگر مگو گفت در من کرد یک دیوانه رو ۲۰۹۹ ساعتی در رویِ من خوش بِنْگَرید چَشمکَم زد، آستینِ من دَرید […]

31

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۴۷ – تَتِمّهٔ اِعتِمادِ آن مَغْرور بَر تَمَلُّقِ خرس

۲۱۲۶ شَخصْ خُفت و خرس می‌رانْدَش مگس وَزْ سِتیز آمد مگس زو بازپَسْ ۲۱۲۷ چند بارَش رانْد از رویِ جوان آن مگس زو باز می‌آمد دَوان ۲۱۲۸ خشمگین شُد با مگس خرس و بِرَفت بَرگرفت از کوهْ سنگی سَختْ زَفْت ۲۱۲۹ سنگ آوَرْد و مگس را دید باز بر رُخِ خُفته گرفته جای و ساز […]

32

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۴۸ – رَفتنِ مُصْطَفی عَلَیْهِ السَّلام به عِیادتِ صَحابی و بیانِ فایدهٔ عِیادت

  ۲۱۴۳ از صَحابه خواجه‌یی بیمار شُد وَنْدَر آن بیماری‌اَش چون تار شُد ۲۱۴۴ مُصْطَفی آمد عِیادت سویِ او چون همه لُطْف و کَرَم بُد خویِ او ۲۱۴۵ در عِیادت رَفتنِ تو فایده‌ست فایده‌یْ آن باز با تو عایده‌ست ۲۱۴۶ فایده‌یْ اَوَّل که آن شَخصِ عَلیل بوک قُطْبی باشد و شاهِ جَلیل ۲۱۴۷ چون دو […]

33

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۵۲ – گفتنِ شیخی اَبویَزید را که کعبه مَنَم، گِردِ من طَوافی می‌کُن

  ۲۲۲۱ سویِ مکّه شیخِ اُمَّت بایَزید از برایِ حَجّ و عُمْره می‌دَوید ۲۲۲۲ او به هر شهری که رفتی از نَخُست مَر عزیزان را بِکَردی بازجُست ۲۲۲۳ گِردْ می‌گشتی که اَنْدر شهر کیست کو بر اَرکانِ بَصیرت مُتَّکی‌ست؟ ۲۲۲۴ گفت حَقْ اَنْدر سَفَر هر جا رَوی باید اوَّل طالِبِ مَردی شَوی ۲۲۲۵ قَصدِ گنجی […]

34

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۵۸ – خواندنِ مُحْتَسِبْ مَستِ خَراب اُفتاده را به زندان

  ۲۳۹۲ مُحْتَسِب در نیم شب جایی رَسید در بُنِ دیوارْ مَستی خُفته دید ۲۳۹۳ گفت هِی مَستی، چه خورده‌ستی؟ بگو گفت ازین خوردم که هست اَنْدَر سَبو ۲۳۹۴ گفت آخِر در سَبو واگو که چیست؟ گفت ازان که خورده‌ام گفت این خَفی‌ست ۲۳۹۵ گفت آنچه خورده‌یی آن چیست آن؟ گفت آن که در سَبو […]

35

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۷۱ – شِکایَتِ قاضی از آفتِ قَضا، و جواب گفتنِ نایِبْ او را

  ۲۷۵۲ قاضی‌یی بِنْشانْدَند و می‌گِریست گفت نایِب قاضیا گریه زِ چیست؟ ۲۷۵۳ این نه وَقتِ گریه و فریادِ توست وَقتِ شادیّ و مُبارک‌بادِ توست ۲۷۵۴ گفت اَهْ، چون حُکْم رانَد بی‌دلی در میانِ آن دو عالِم، جاهلی؟ ۲۷۵۵ آن دو خَصْم از واقعه‌یْ خود واقِفَند قاضیِ مسکین چه داند زان دو بَند؟ ۲۷۵۶ جاهِل […]

37

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۷۷ – قِصّهٔ مُنافقان و مَسجدِ ضِرار ساختنِ ایشان

  ۲۸۳۳ یک مِثالِ دیگر اَنْدَر کَژْرَوی شاید اَرْ از نَقْلِ قرآن بِشْنَوی ۲۸۳۴ این چُنین کَژْ بازی‌یی در جُفت و طاق با نَبی می‌باختند اَهْلِ نِفاق ۲۸۳۵ کَزْ برایِ عِزِّ دینِ اَحمَدی مَسجدی سازیم و بود آن مُرتَدی ۲۸۳۶ این چُنین کَژْ بازی‌یی می‌باختند مَسجدی جُز مَسجدِ او ساختند ۲۸۳۷ فَرش و سَقْف و […]

38

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۸۵ – حکایت هِندو که با یارِ خود جنگ می‌کرد بر کاری و خبر نداشت که او هم بِدان مُبتَلاست

۳۰۳۵ چارْ هِنْدو در یکی مَسجد شُدند بَهرِ طاعَتْ راکِع و ساجِد شُدند ۳۰۳۶ هر یکی بر نیّتی تَکْبیر کرد در نماز آمد به مِسْکینیّ و دَرد ۳۰۶۷ مُوذِن آمد، زان یکی لَفْظی بِجَست کِی مُؤذّن بانگ کردی؟ وَقت هست؟ ۳۰۳۸ گفت آن هِنْدویِ دیگر از نیاز هی سُخَن گفتیّ و باطِل شُد نماز ۳۰۳۹ […]

39

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۸۸ – شِکایَت گفتنِ پیرمَرد به طَبیب از رَنْجوری‌ها و جواب گفتنِ طَبیبْ او را

  ۳۰۹۶ گفت پیری مَر طبیبی را که من در زَحیرَم از دِماغِ خویشتن ۳۰۹۷ گفت از پیری‌ست آن ضَعْفِ دِماغ گفت بر چَشمَم زِ ظُلْمَت هست داغ ۳۰۹۸ گفت از پیری‌ست ای شیخِ قَدیم گفت پُشتَم دَرد می‌آید عَظیم ۳۰۹۹ گفت از پیری‌ست ای شیخِ نِزار گفت هر چه می‌خورَم نَبْوَد گُوار ۳۱۰۰ گفت […]

40

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۸۹ – قِصّهٔ جوحی و آن کودک که پیشِ جنازهٔ پدرِ خویش نوحه می‌کرد

  ۳۱۲۴ کودکی در پیشِ تابوتِ پدر زار می‌نالید و بر می‌کوفت سَر ۳۱۲۵ کِی پدر آخِر کجایَت می‌بَرَند؟ تا تو را در زیرِ خاکی آوَرَند ۳۱۲۶ می‌بَرَندَت خانۀ تَنگ و زَحیر نی دَرو قالیّ و نه در وِیْ حَصیر ۳۱۲۷ نی چراغی در شب و نه روزْ نان نی دَرو بویِ طَعام و نه […]