مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۴ – اِلْتماس کردنِ هَمراهِ عیسی عَلَیْهِ السَّلام، زنده کردنِ استخوان‌ها از عیسی عَلَیْهِ السَّلام

 

۱۴۲ گشت با عیسی یکی اَبْلَه رَفیق اُسْتخوان‌ها دید در حُفْره‌یْ عَمیق
۱۴۳ گفت ای هَمراه، آن نامِ سَنی که بِدان تو مُرده را زنده ‌کُنی
۱۴۴ مَر مرا آموز تا اِحْسان کُنم اُسْتخوان‌ها را بِدان با جان کُنم
۱۴۵ گفت خامُش کُن که آن کارِ تو نیست لایِقِ اَنْفاس و گُفتارِ تو نیست
۱۴۶ کان نَفَس خواهد زِ بارانْ پاک‌تَر وَزْ فرشته در رَوِشْ دَرّاک‌تَر
۱۴۷ عُمرها بایِسْت تا دَمْ پاک شُد تا اَمینِ مَخْزَنِ اَفْلاک شُد
۱۴۸ خود گرفتی این عَصا در دستِ راست دست را دَسْتانِ موسی از کجاست؟
۱۴۹ گفت اگر من نیستم اَسْرارْخوان هم تو بَر خوان نام را بر اُسْتخوان
۱۵۰ گفت عیسی یا رَب این اَسْرار چیست؟ مَیْلِ این اَبْلَه دَرین بیگار چیست؟
۱۵۱ چون غَمِ خود نیست این بیمار را؟ چون غَمِ جان نیست این مُردار را؟
۱۵۲ مُردهٔ خود را رَها کرده‌ست او مُردهٔ بیگانه را جویَد رَفو
۱۵۳ گفت حَق اِدبار اگر اِدْبارْجوست خارِ روییده جَزایِ کِشتِ اوست
۱۵۴ آن کِه تُخْمِ خار کارَد در جهان هان و هان او را مَجو در گُلْسِتان
۱۵۵ گَر گُلی گیرد به کَف، خاری شود وَرْ سویِ یاری رَوَد، ماری شود
۱۵۶ کیمیایِ زَهر و مار است آن شَقی بَر خِلافِ کیمیایِ مُتَّقی

دکلمه_مثنوی

#داستانهای_مثنوی_مولانا

ابلهی روزی همراه عیسی علیه السلام شد و در راه تعدادی استخوان در گودالی عمیق دید. آن شخص به عیسی گفت که آن نامی که به وسیله آن مردگان را زنده می کنی به من هم بیاموز تا نیکی کنم و به استخوان ها جان ببخشم. عیسی گفت که ساکت شو که آن کار تو نیست و لایق آن نمی باشی. زیرا این کار نیاز به نَفَسی دارد که از باران پاک تر باشد و از فرشته ها درک بیشتری داشته باشد. سالهای زیادی باید بگذرد تا دَم کسی از تیرگی پاک شود و امین مخزن آسمانها شود. فرض کنیم که تو عصای موسی هم داشته باشی ولی دستهای موسی را که نداری. آن فرد گفت که اگر من اَسرار بلد نیستم، تو آن را بر استخوان ها بخوان. حضرت عیسی خطاب به خداوند گفت که راز این کار چیست و چرا این فرد نادان اِصرار می ورزد؟ چرا این آدم بیمار غم خود را ندارد؟ او تن مرده خود را رها کرده و به دنبال دیگر مردگان است. خداوند پاسخ داد که اگر بدبخت به دنبال بدبختی است، این خار وجودش سزای تخم خاری است که کاشته است. اگر کسی تخم خار در دنیا بکارد، انتظار نداشته باشید که او را در گلستان پیدا کنید. چنین شخصی اگر گُلی در دست بگیرد، برایش مثل خار خواهد بود و اگر به دنبال یار باشد، به مار مبتلا خواهد شد.

1 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *