مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۴۱ – کَبودی زدنِ قزوینی بر شانه‌گاهْ صورتِ شیر و پَشیمان شُدنِ او به سَبَبِ زَخمِ سوزن

 

۲۹۹۴ این حِکایَت بِشْنو از صاحِبْ بَیان در طَریق و عادتِ قَزوینیان
۲۹۹۵ بر تَن و دست و کَتِف‌ها بی‌گَزَند از سَرِ سوزن کَبودی‌ها زَنَند
۲۹۹۶ سویِ دَلّاکی بِشُد قزوینی‌یی که کَبودم زَن، بِکُن شیرینی‌یی
۲۹۹۷ گفت چه صورت زَنَم ای پَهْلَوان گفت بَر زَن صورتِ شیرِ ژیان
۲۹۹۸ طالِعَم شیر است، نَقْشِ شیر زَن جَهْد کُن، رَنگِ کَبودی سیر زَن
۲۹۹۹ گفت بر چه موضِع‌اَت صورت زَنَم؟ گفت بر شانه‌گَهَم زن آن رَقَم
۳۰۰۰ چون که او سوزن فُرو بُردن گرفت دَردِ آن در شانه‌گَهْ مَسْکَن گرفت
۳۰۰۱ پَهْلَوان در ناله آمد کِی سَنی مَر مرا کُشتی، چه صورت می‌زَنی؟
۳۰۰۲ گفت آخِر شیر فَرمودی مرا گفت از چه عُضو کردی اِبْتِدا؟
۳۰۰۳ گفت از دُمگاهْ آغازیده‌ام گفت دُم بُگْذار ای دو دیده‌ام
۳۰۰۴ از دُم و دُمگاهِ شیرم دَم گرفت دُمگَهِ او دَمگَهَم مُحکَم گرفت
۳۰۰۵ شیرِ بی‌دُم باش گو، ای شیرساز که دِلَم سُستی گرفت از زَخمِ گاز
۳۰۰۶ جانِب دیگر گرفت آن شَخصْ زَخْم بی‌مُحابا و مُواساییّ و رَحْم
۳۰۰۷ بانگ کرد او کین چه اندام است ازو؟ گفت این گوش است ای مَردِ نِکو
۳۰۰۸ گفت تا گوشش نباشد ای حَکیم گوش را بُگْذار و کوتَهْ کُن گِلیم
۳۰۰۹ جانِبِ دیگر خَلِش آغاز کرد بازْ قزوینی فَغان را ساز کرد
۳۰۱۰ کین سِوُم جانِب چه اندام است نیز؟ گفت این است اِشْکَمِ شیر ای عزیز
۳۰۱۱ گفت تا اِشْکَم نباشد شیر را گشت اَفْزون دَرد، کَم زن زَخْم ها
۳۰۱۲ خیره شُد دَلّاک و پَسْ حیران بِمانْد تا به دیر اَنْگُشت در دَندان بِمانْد
۳۰۱۳ بر زمین زَد سوزن از خشمْ اوسْتاد گفت در عالَم کسی را این فُتاد؟
۳۰۱۴ شیرِ بی‌دُمّ و سَر و اشْکَم کِه دید؟ این‌چُنین شیری خدا خود نافَرید
۳۰۱۵ ای برادر صَبر کُن بر دَردِ نیش تا رَهی از نیشِ نَفْسِ گَبْرِ خویش
۳۰۱۶ کان گروهی که رَهیدَند از وجود چَرخ و مِهْر و ماهَشان آرَد سُجود
۳۰۱۷ هرکِه مُرد اَنْدر تَنِ او نَفْسِ گَبْر مَر وِرا فَرمان بَرَد خورشید و ابر
۳۰۱۸ چون دِلَش آموخت شمعْ اَفْروختن آفتابْ او را نَیارَد سوختن
۳۰۱۹ گفت حَق در آفتابِ مُنْتَجِم ذِکْرِ تَزّاوَرْ کَذی عَنْ کَهْفِهِم
۳۰۲۰ خارْ جُمله لُطْفْ چون گُل می‌شود پیشِ جُزوی کو سویِ کُل می‌رَوَد
۳۰۲۱ چیست تَعْظیمِ خدا اَفْراشتن؟ خویشتن را خوار و خاکی داشتن
۳۰۲۲ چیست توحیدِ خدا آموختن؟ خویشتن را پیشِ واحِد سوختن
۳۰۲۳ گَر هَمی خواهی که بِفْروزی چو روز هَستیِ هَمچون شبِ خود را بِسوز
۳۰۲۴ هستی‌اَت در هستِ آن هستی‌نَواز هَمچو مِس در کیمیا اَنْدر گُداز
۳۰۲۵ در من و ما سخت کَردَسْتی دو دست هست این جُمله خَرابی از دو هست

#دکلمه_مثنوی

#شرح_مثنوی

#داستانهای_مثنوی_مولانا

شیر بی سَر و دُم
در شهر قزوین مردم عادت داشتند که با سوزن بر پشت و بازو و دست خود نقش هایی را رسم کنند، یا نامی بنویسند، یا شکل انسان و حیوانی بکشند. کسانی که در این کار مهارت داشتند (دلاک) نامیده می شدند. دلاک، مُرَکب را با سوزن در زیر پوست بدن وارد می کرد و تصویری می کشید که همیشه روی تَن می ماند. روزی یک پهلوان پیش دلاک رفت و گفت بر شانه ام عکس یک شیر را رسم کن. پهلوان روی زمین دراز کشید و دلاک سوزن را برداشت و شروع به نقش زدن کرد.
اولین سوزن را که در شانۀ پهلوان فرو کرد. پهلوان از درد داد کشید و گفت: آی! مرا کُشتی. دلاک گفت: خودت خواسته ای، باید تحمل کنی، پهلوان پرسید: چه تصویری نقش می کنی؟ دلاک گفت: تو خودت خواستی که نقش شیر رسم کنم.
پهلوان گفت از کدام اندام شیر آغاز کردی؟ دلاک گفت: از دُم شیر. پهلوان گفت: نَفَسم از درد بند آمد. دُم لازم نیست.
دلاک دوباره سوزن را فرو برد، پهلوان فریاد زد، کدام اندام را میکشی؟ دلاک گفت: این گوش شیر است. پهلوان گفت: این شیر گوش لازم ندارد. عضو دیگری را نقش بزن. باز دلاک سوزن در شانۀ پهلوان فرو کرد، پهلوان فغان برآورد و گفت: این کدام عضو شیر است؟ دلاک گفت: شکم شیر است. پهلوان گفت: این شیر سیر است. عکس شیر همیشه سیر است. شکم لازم ندارد. دلاک عصبانی شد و سوزن را بر زمین زد و گفت: در کجای جهان کسی شیرِ بی سر و دُم و شکم دیده؟ خدا هرگز چنین شیری نیافریده است.

7 پاسخ
  1. مجید
    مجید گفته:

    سلام
    کاش نکته یا پند نفهته در این داستان زیبا رو یاداوری می کردید. باتشکر

    پاسخ
    • احسان اشرفی
      احسان اشرفی گفته:

      سلام دوست گرامی. یکی از نکاتی که می توان از این داستان آموخت این است که برای رشد شخصیت و برطرف کردن عیبهای وجودی و پاک کردن زنگارها از وجود خود، باید آماده و پذیرای نیش سوزن و چاقوی جراحی باشیم تا دمل های چرکین وجودمان توسط طبیب روحی و روانی سر باز کند و خون آلوده همراه با چرک از وجودمان بیرون بیاید تا بتوانیم نقش شیر که همان انسان سالم و کامل است را در وجودمان بیدار کنیم.

      پاسخ
  2. سودابه
    سودابه گفته:

    خیلی عالی و روان ایت فقط ایکاش میشد متن ها را بزرگتر کرد و از «زوم» استفاده کرد.مطمئن هستم که شما عزیزان این خواسته را هم مد نظر خواهید گرفت با تشکر ارادتمند و دوستدار شما

    پاسخ
    • احسان اشرفی
      احسان اشرفی گفته:

      درود به شما. امکان زوم کردن فقط در کامپیوتر و لپ تاپ وجود دارد. البته سعی می کنیم این مساله را ایجاد کنیم.

      پاسخ
  3. علی خدابخشی
    علی خدابخشی گفته:

    درود بر شما
    آدمها با عادات و شخصیت شناخته می شوند.
    عادات بد قفس و زندان روان ادمهاست.
    شکستن این زندان و آزادی روح به‌ کار گرفتن پند پیران و ادبیت عرفانی و قصص قبل‌ و بعد از اسلام ونقش آنها در اصلاح وتغییر رفتار است.
    برای ایجاد یک عادت خوب باید دل شیر داشت.
    از مقام و منصب و شهرت و ….گذشت
    نیش و نشتر باطنی یا پشت پا زدن به آنچه برشمرده شد راتحمل کرد.تا سلطان(شیر) بر بازویت نقش ببندد .
    وگرنه می شوی شیر بدون یال و دم و اشکم

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *