مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۵ – ملاقات پادشاه با آن وَلی که در خوابش نِمودند

 

۹۳ دَستْ بُگْشاد و کِنارانَش گرفت هَمچو عشقْ اَنْدَر دل و جانَش گرفت
۹۴ دست و پیشانیشْ بوسیدن گرفت وَزْ مُقام و راهْ پُرسیدن گرفت
۹۵ پُرسْ پُرسانْ می‌کَشیدَش تا به صَدْر گفت گنجی یافتم آخِر به صَبر
۹۶ گفت ای نورِ حق و دَفْعِ حَرَج مَعنیِ‌ اَلصَّبْرُ مِفْتاحُ اَلْفَرَج
۹۷ ای لِقایِ تو جوابِ هر سوآل مُشکل از تو حَل شود بی‌قیل و قال
۹۸ تَرجُمانی هرچه ما را در دل است دستْ گیری هرکِه پایَش در گِل است
۹۹ مَرحَبا یا مُجْتَبی یا مُرتَضی اِنْ تَغِبْ جاءَ الْقَضا ضاقَ اَلْفَضا
۱۰۰ اَنْتَ مَوْلی اَلْقوْمِ مَنْ لا یَشْتَهی قَدْ رَدی کَلّا لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ
۱۰۱ چون گُذشت آن مَجْلِس و خوانِ کَرَم دستِ او بِگْرفت و بُرد اَنْدَر حَرَم

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *