مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۴۰ – وَصیَّت کردنِ رسولْ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ، عَلی را کَرَّمَ اللّهُ وَجْهَهُ که چون هر کسی به نوعِ طاعَتی تَقَرُّب جویَد به حَق، تو تَقَرُّب جویْ به صُحبَتِ عاقل و بَندهٔ خاص، تا ازیشان همه پیش‌قَدَم‌تَر باشی

 

۲۹۷۲ گفت پیغامبر علی را کِی علی شیرِ حَقّی، پَهْلَوانِ پُردلی
۲۹۷۳ لیکْ بر شیری مَکُن هم اِعْتِماد اَنْدر آ در سایهٔ نَخْلِ امید
۲۹۷۴ اَنْدر آ در سایهٔ آن عاقِلی کِشْ نَدانَد بُرد از رَهْ ناقِلی
۲۹۷۵ ظِلِّ او اَنْدر زمین چون کوهِ قاف روحِ او سیمُرغِ بَسْ عالی‌طَواف
۲۹۷۶ گَر بگویم تا قیامَت نَعْتِ او هیچ آن را مَقطَع و غایَتْ مَجو
۲۹۷۷ در بَشَر روپوش کرده‌ست آفتاب فَهْم کُن، وَاللّهُ اَعْلَمْ بِالصَّواب
۲۹۷۸ یا علی از جُملهٔ طاعاتِ راه بَر گُزین تو سایهٔ خاصِ اِله
۲۹۷۹ هر کسی در طاعَتی بُگْریختند خویشتن را مَخْلَصی اَنْگیختند
۲۹۸۰ تو بُرو در سایهٔ عاقل گُریز تا رَهی زان دشمنِ پنهان‌سِتیز
۲۹۸۱ از همه طاعاتْ اینَت بهتر است سَبْق یابی بر هر آن سابِق که هست
۲۹۸۲ چون گرفتَت پیر، هین تَسلیم شو هَمچو موسی زیرِ حُکْمِ خِضْر رو
۲۹۸۳ صَبر کُن بر کارِ خِضْری بی‌نِفاق تا نگوید خِضْر رو، هذا فِراقْ
۲۹۸۴ گَرچه کَشتی بِشْکَند، تو دَمْ مَزَن گَرچه طِفْلی را کُشَد، تو مو مَکَن
۲۹۸۵ دستِ او را حَق چو دستِ خویش خوانْد تا یَدُ اللّهْ فَوْقِ اَیْدیهِمْ بِرانْد
۲۹۸۶ دستِ حَق میرانَدَش، زنده‌ش کُند زنده چِه بْوَد؟ جانِ پاینده‌ش کُند
۲۹۸۷ هرکِه تنها نادرا این رَهْ بُرید هم به عَوْنِ هِمَّت پیران رَسید
۲۹۸۸ دستِ پیر از غایِبانْ کوتاه نیست دستِ او جُز قَبْضۀ اللّه نیست
۲۹۸۹ غایبان را چون چُنین خِلْعَت دَهَند حاضران از غایبانْ لا شک بِهْ‌اَند
۲۹۹۰ غایبان را چون نَواله می‌دَهَند پیشِ مِهْمان تا چه نِعْمَت‌ها نَهَند؟
۲۹۹۱ کو کسی کو پیشِ شَهْ بَندَد کَمَر تا کسی کو هست بیرون سویِ دَر؟
۲۹۹۲ چون گُزیدی پیر، نازکْ‌دل مَباش سُست و ریزیده چو آب و گِل مَباش
۲۹۹۳ وَرْ به هر زَخمی تو پُر کینه شَوی پَس کُجا بی‌صَیقلْ آیینه شَوی؟

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *