جستجوی جدید

اگر از نتایج زیر راضی نیستید، جستجوی دیگری انجام دهید.

58 نتیجه جستجو برای: #شرح_مثنوی

1

مثنوی مولانا – دفتر اول – بخش ۱ – سرآغاز

برای خرید تصحیح جدید مقالات شمس تبریزی اینجا را کلیک کنید. کانال تلگرام مثنوی‌خوانی. خوانش و توضیح مثنوی مولانا با رویکرد کاربردی و نیم‌نگاهی به مقالات شمس تبریزی: masnavikhany@ ۱ بِشْنو این نِی چون شِکایَت می‌کُند از جُدایی‌ها حِکایَت می‌کُند ۲ کَزْ نِیِسْتان تا مرا بُبْریده‌اَند در نَفیرَم مرد و زن نالیده‌اَند ۳ سینه خواهم شَرحه […]

2

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۱ – حکایتِ بقّال و طوطی و روغن ریختنِ طوطی در دُکان

  ۲۴۸ بود بَقّالیّ و وِیْ را طوطی‌ای خوش‌نَوایی، سَبز و گویا طوطی‌ای ۲۴۹ در دُکان بودی نِگهبانِ دُکان نُکته گفتی با همه سوداگَران ۲۵۰ در خِطابِ آدمی ناطِقْ بُدی در نَوایِ طوطیانْ حاذِق بُدی ۲۵۱ جَست از سویِ دُکانْ سویی گُریخت شیشه‌هایِ روغنِ گُل را بِریخت ۲۵۲ از سویِ خانه بِیامَد خواجه‌اَش بر دُکان […]

3

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۲ – داستانِ آن پادشاهِ جُهود که نَصرانیان را می‌کُشت از بَهرِ تَعَصُّب

  ۳۲۵ بود شاهی در جُهودانْ ظُلْم‌ساز دُشمنِ عیسی و نَصْرانی‌گُداز ۳۲۶ عَهدِ عیسی بود و نوبَتْ آنِ او جانِ موسی او و موسی جانِ او ۳۲۷ شاهِ اَحْوَل کرد در راهِ خدا آن دو دَمْسازِ خدایی را جُدا ۳۲۸ گفت اُستادْ اَحْوَلی را کَنْدَر آ زو بُرون آرْ از وِثاقْ آن شیشه را ۳۲۹ […]

4

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۳۶ – حِکایَتِ پادشاهِ جُهودِ دیگر، که در هَلاکِ دینِ عیسی سعی نِمود

  ۷۴۴ بَعد ازین خونْ‌ریزِ دَرمان ناپذیر کَنْدَر اُفتاد از بَلایِ آن وزیر ۷۴۵ یک شَهِ دیگر زِ نَسلِ آن جُهود در هَلاک قومِ عیسی رو نِمود ۷۴۶ گَر خَبَر خواهی ازین دیگر خُروج سوره بَرخوان وَاسَّما ذاتِ اَلْبُروج ۷۴۷ سُنَّتِ بَد کَزْ شَهِ اَوَّل بِزاد این شَهِ دیگر قَدَم بر وِیْ نَهاد ۷۴۸ هرکِه […]

5

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۶۰ – زیافتِ تأویلِ رَکیکِ مَگَس

  ۱۰۸۷ آن مگس بَر بَرگِ کاه و بَوْلِ خَر هَمچو کَشتی‌بانْ هَمی‌ اَفْراشت سَر ۱۰۸۸ گفت من دریا و کَشتی خوانده‌ام مُدتی در فکرِ آن می‌مانده‌ام ۱۰۸۹ اینَک این دریا و این کَشتیّ و، من مَردِ کَشتی‌بان و اَهْل و رای‌زَن ۱۰۹۰ بَر سَرِ دریا هَمی‌رانْد او عَمَد می‌نِمودَش آن قَدَر بیرون زِ حَد […]

6

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۷۷ – آمدنِ رَسولِ روم تا امیرُالْمؤمنین عُمَر رَضیَ‌اللّهُ عَنْهُ و دیدنِ او کَراماتِ عُمَر را رَضِیَ‌اللّهُ عَنْهُ

  ۱۳۹۵ در بَیانِ این شِنو یک قِصّه‌یی تا بَری از سِرِّ گفتم حِصّه‌یی ۱۳۹۶ تا عُمَر آمد زِ قیصر یک رَسول در مدینه از بیابانِ نُغول ۱۳۹۷ گفت کو قَصرِ خلیفه ای حَشَم تا من اسب و رَخْت را آن‌جا کَشَم؟ ۱۳۹۸ قومْ گُفتَندَش که او را قَصر نیست مَر عُمَر را قَصرْ جانِ […]

7

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۹۷ – داستانِ پیرِ چَنگی که در عَهْدِ عُمَر رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ از بَهرِ خدا، روزِ بی‌نَوایی چَنگ زد میانِ گورستان

  ۱۹۲۲ آن شَنیدَسْتی که در عَهْدِ عُمَر بود چَنگی مُطربی با کَرّ و فَر؟ ۱۹۲۳ بُلبُل از آوازِ او بی‌خَود شُدی یک طَرَب زآوازِ خوبَشْ صد شُدی ۱۹۲۴ مَجْلِس و مَجْمَع دَمَش آراستی وَزْ نَوایِ او قیامَتْ خاستی ۱۹۲۵ هَمچو اِسْرافیلْ کآوازَش به فَن مُردگان را جان دَرآرَد در بَدَن ۱۹۲۶ یا رَسیلی بود […]

8

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۴۱ – کَبودی زدنِ قزوینی بر شانه‌گاهْ صورتِ شیر و پَشیمان شُدنِ او به سَبَبِ زَخمِ سوزن

  ۲۹۹۴ این حِکایَت بِشْنو از صاحِبْ بَیان در طَریق و عادتِ قَزوینیان ۲۹۹۵ بر تَن و دست و کَتِف‌ها بی‌گَزَند از سَرِ سوزن کَبودی‌ها زَنَند ۲۹۹۶ سویِ دَلّاکی بِشُد قزوینی‌یی که کَبودم زَن، بِکُن شیرینی‌یی ۲۹۹۷ گفت چه صورت زَنَم ای پَهْلَوان گفت بَر زَن صورتِ شیرِ ژیان ۲۹۹۸ طالِعَم شیر است، نَقْشِ شیر […]

9

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۱ – سرآغاز

  ۱ مُدّتی این مَثنوی تأخیر شُد مُهْلَتی بایِسْت تا خونْ شیر شُد ۲ تا نَزایَد بَختِ تو فرزندِ نو خون نگردد شیرِ شیرین، خوش شِنو ۳ چون ضیاءُ الْحَقْ حُسامُ الدّین عِنان باز گردانید ز اوجِ آسْمان ۴ چون به مِعْراجِ حَقایق رفته بود بی‌بَهارش غُنْچه‌ها ناکَفْته بود ۵ چون زِ دریا سویِ ساحِل […]

10

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۲ – هِلال پِنْداشتنِ آن شَخصْ خیالْ را در عَهْدِ عُمَر رَضیَ اللهُ عَنْهُ

  ۱۱۳ ماهِ روزه گشت در عَهْدِ عُمَر بر سَرِ کوهی دَویدَند آن نَفَر ۱۱۴ تا هِلالِ روزه را گیرند فال آن یکی گفت ای عُمَر اینک هِلال ۱۱۵ چون عُمَر بر آسْمانْ مَهْ را ندید گفت کین مَهْ از خیالِ تو دَمید ۱۱۶ وَرْنه من بیناتَرَم اَفلاکْ را چون نمی‌بینم هِلالِ پاک را؟ ۱۱۷ […]

11

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۵ – اَنْدَرْز کردنِ صوفیْ خادِم را در تمیارْداشتِ بَهیمه و لاحَولِ خادِم

  ۱۵۷ صوفی‌یی می‌گشت در دَوْرِ اُفُق تا شبی در خانقاهی شُد قُنُق ۱۵۸ یک بَهیمه داشت، در آخُر بِبَست او به صَدْرِ صُفّه با یاران نِشَست ۱۵۹ پس مُراقب گَشت با یارانِ خویش دفتری باشد حضورِ یارْ پیش ۱۶۰ دَفترِ صوفی سَواد و حرف نیست جُز دلِ اِسْپیدِ همچون برف نیست ۱۶۱ زادِ دانشمند، […]

12

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۱۰ – یافتنِ شاهْ باز را به خانهٴ کَمْپیر زَن

  ۳۲۴ وین نه آن بازی‌ست کو از شَهْ گُریخت سویِ آن کَمْپیر کو می‌آرْد بیخت ۳۲۵ تا که تُتْماجی پَزَد اَوْلاد را دید آن بازِ خوشِ خوشْ‌زاد را ۳۲۶ پایَکَش بَست و پَرَش کوتاه کرد ناخُنَش بُبْرید و قوتَش کاه کرد ۳۲۷ گفت نااَهْلان نَکردَنْدَت بِساز پَر فُزود از حَدّ و ناخن شُد دِراز […]

13

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۱۶ – تعریف کردنِ مُنادیانِ قاضی، مُفْلِس را گِردِ شهر

  ۵۸۷ بود شخصی مُفْلِسی بی‌خان و مان مانْده در زندان و بَندِ بی‌اَمان ۵۸۸ لُقمهٔ زندانیان خورْدی گِزاف بر دلِ خَلْق از طَمَعْ چون کوهِ قاف ۵۸۹ زَهره نه کَس را که لُقمه‌یْ نان خَورَد زان که آن لُقمه‌رُبا گاوش بَرَد ۵۹۰ هر کِه دور از دَعوتِ رَحْمان بُوَد او گداچَشم است، اگر سُلطانْ […]

14

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۲۲ – به راه کردنِ شاه یکی را از آن دو غلام و ازین دیگر پُرسیدن

  ۸۶۶ آن غُلامَک را چو دید اَهلِ ذَکا آن دِگَر را کرد اشارت که بیا ۸۶۷ کافِ رَحْمَت گُفْتَمَش، تَصْغیر نیست جَد گُوَد فرزندَکَم تَحقیر نیست ۸۶۸ چون بِیامَد آن دُوُم در پیشِ شاه بود او گَنده‌دَهان، دندانْ سیاه ۸۶۹ گَرچه شَهْ ناخوش شُد از گُفتارِ او جُست و جویی کرد هم زَاسْرارِ او […]

15

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۷۱ – شِکایَتِ قاضی از آفتِ قَضا، و جواب گفتنِ نایِبْ او را

  ۲۷۵۲ قاضی‌یی بِنْشانْدَند و می‌گِریست گفت نایِب قاضیا گریه زِ چیست؟ ۲۷۵۳ این نه وَقتِ گریه و فریادِ توست وَقتِ شادیّ و مُبارک‌بادِ توست ۲۷۵۴ گفت اَهْ، چون حُکْم رانَد بی‌دلی در میانِ آن دو عالِم، جاهلی؟ ۲۷۵۵ آن دو خَصْم از واقعه‌یْ خود واقِفَند قاضیِ مسکین چه داند زان دو بَند؟ ۲۷۵۶ جاهِل […]

16

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۸۵ – حکایت هِندو که با یارِ خود جنگ می‌کرد بر کاری و خبر نداشت که او هم بِدان مُبتَلاست

۳۰۳۵ چارْ هِنْدو در یکی مَسجد شُدند بَهرِ طاعَتْ راکِع و ساجِد شُدند ۳۰۳۶ هر یکی بر نیّتی تَکْبیر کرد در نماز آمد به مِسْکینیّ و دَرد ۳۰۶۷ مُوذِن آمد، زان یکی لَفْظی بِجَست کِی مُؤذّن بانگ کردی؟ وَقت هست؟ ۳۰۳۸ گفت آن هِنْدویِ دیگر از نیاز هی سُخَن گفتیّ و باطِل شُد نماز ۳۰۳۹ […]

17

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۸۸ – شِکایَت گفتنِ پیرمَرد به طَبیب از رَنْجوری‌ها و جواب گفتنِ طَبیبْ او را

  ۳۰۹۶ گفت پیری مَر طبیبی را که من در زَحیرَم از دِماغِ خویشتن ۳۰۹۷ گفت از پیری‌ست آن ضَعْفِ دِماغ گفت بر چَشمَم زِ ظُلْمَت هست داغ ۳۰۹۸ گفت از پیری‌ست ای شیخِ قَدیم گفت پُشتَم دَرد می‌آید عَظیم ۳۰۹۹ گفت از پیری‌ست ای شیخِ نِزار گفت هر چه می‌خورَم نَبْوَد گُوار ۳۱۰۰ گفت […]

18

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۹۴ – آغازِ مُنَوَّر شُدنِ عارف به نورِ غَیْب‌بین

  ۳۲۴۸ چون یکی حِسْ در رَوِش بُگْشاد بَند ما بَقی حِس‌ها همه مُبْدَل شوند ۳۲۴۹ چون یکی حِسْ غَیرِ مَحْسوسات دید گشت غَیبی بر همه حِسْ‌ها پَدید ۳۲۵۰ چون زِ جو جَست از گَله یک گوسفند پَسْ پَیاپِی جُمله زان سو بَرجَهَند ۳۲۵۱ گوسفندانِ حَواسَت را بِران در چَرا، از اَخْرَجَ الْمَرْعیٰ چَران ۳۲۵۲ […]

19

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۱۱۴ – قِصّهٔ بَط بَچِگان که مُرغِ خانگی پَروَرْدَشان

  ۳۷۷۸ تُخمِ بَطّی گَرچه مُرغِ خانه‌اَت کرد زیرِ پَر چو دایه تَربیت ۳۷۷۹ مادرِ تو بَطِّ آن دریا بُده‌ست دایه‌اَت خاکی بُد و خشکی‌پَرَست ۳۷۸۰ مَیْلِ دریا که دلِ تو اَنْدَر است آن طبیعت جانْت را از مادر است ۳۷۸۱ مَیْلِ خشکی مَر تو را زین دایه است دایه را بُگْذار، کو بَدْرایه است […]

20

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۸ – رَسیدنِ خواجه و قَوْمَش به دِه و نادیده و ناشناخته آوردنِ روستایی ایشان را

  ۵۹۸ بَعدِ ماهی چون رَسیدند آن‌طَرَف بی‌نَوا ایشان سُتوران بی‌عَلَف ۵۹۹ روستایی بین که از بَدنیَّتی می‌کُند بَعْدَ اللَّتیّا وَالَّتی ۶۰۰ رویْ پنهان می‌کُند زیشان به روز تا سویِ باغَش بِنَگْشایَند پوز ۶۰۱ آن‌چُنان رو که همه زَرْق و شَر است از مُسلمانان نَهانْ اولیٰ‌تَر است ۶۰۲ روی‌ها باشد که دیوانْ چون مگس بر […]

21

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۳۶ – وَحی آمدن به مادرِ موسیٰ که موسیٰ را در آب اَفْکن

  ۹۵۹ باز وَحی آمد که در آبَش فَکَن رویْ در اومید دار و مو مَکَن ۹۶۰ دَر فَکَن در نیلَش و کُن اِعْتِماد من تو را با وِیْ رَسانَم رو سپید ۹۶۱ این سُخَن پایان ندارد مَکْرهاش جُمله می‌پیچید هم در ساق و پاش ۹۶۲ صد هزاران طِفْل می‌کُشت او بُرون موسی اَنْدَر صَدْرِ […]

22

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۳۷ – حکایتِ مارگیر که اَژدَهایِ فَسُرده را مُرده پِنداشت در ریسمان‌هاش پیچید و آوَرْد به بغداد

  ۹۷۶ یک حِکایَت بِشْنو از تاریخ‌گویْ تا بَری زین رازِ سَرپوشیده بویْ ۹۷۷ مارگیری رفت سویِ کوهْسار تا بگیرد او به اَفْسون هاش مار ۹۷۸ گَر گِران و گَر شِتابَنده بُوَد آن کِه جوینده‌ست یابَنده بُوَد ۹۷۹ در طَلَب زن دایما تو هر دو دست که طَلَب در راهْ نیکو رَهْبر است ۹۸۰ لَنْگ […]

23

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۲۴ – حِکایَتِ خرگوشان که خرگوشی راپیشِ پیل فرستادند که بگو که من رَسولِ ماهِ آسمانَم پیشِ تو که ازین چَشمه آب حَذَر کُن چُنان که در کتابِ کَلیله تمام گفته است

  ۲۷۳۹ این بِدان مانَد که خرگوشی بِگُفت من رَسولِ ماهَم و با ماهْ جُفْت ۲۷۴۰ کَزْ رَمه‌یْ پیلانْ بر آن چَشمه‌یْ زُلال جُمله نَخْچیران بُدَند اَنْدَر وَبال ۲۷۴۱ جُمله مَحْروم و زِ خَوْفْ از چَشمه دور حیله‌یی کردند چون کَم بود زور ۲۷۴۲ از سَرِ کُهْ بانگ زد خرگوشِ زال سویِ پیلانْ در شبِ […]

24

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۳۲ – حِکایَتِ نَذْر کردنِ سگانْ هر زمستان که این تابستان چون بِیایَد خانه سازیم از بَهرِ زمستان را

  ۲۸۸۶ سگْ زمستان جمع گردد استخوانْش زَخْمِ سَرما خُرد گردانَد چُنانْش ۲۸۸۷ کو بگوید کین قَدَر تَن که مَنَم خانه‌یی از سنگ باید کَردَنَم ۲۸۸۸ چون که تابستان بِیایَد من به چَنگ بَهرِ سَرما خانه‌یی سازم زِ سنگ ۲۸۸۹ چون که تابستان بِیایَد از گُشاد استخوان‌ها پَهْن گردد پوستْ شاد ۲۸۹۰ گوید او چون […]

25

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۵۱ – بَیانِ آن که حَقْ تَعالی هرچه داد و آفرید از سَماوات و اَرَضین و اَعْیان و اَعْراض همه به اِسْتِدْعایِ حاجَت آفرید خود را مُحتاجِ چیزی باید کردن تا بِدَهَد که اَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ اِضْطِرار گواهِ اِسْتِحْقاق است

  ۳۲۰۵ آن نیازِ مَریَمی بوده‌ست و دَرد که چُنان طِفْلی سُخَن آغاز کرد ۳۲۰۶ جُزوِ او بی او برایِ او بگُفت جُزوِ جُزوت گفت دارد در نَهُفت ۳۲۰۷ دست و پا شاهِد شَوَندَت ای رَهی مُنْکِری را چند دست و پا نَهی؟ ۳۲۰۸ وَرْ نباشی مُسْتَحِقِّ شَرح و گفت ناطِقه‌یْ ناطِقْ تورا دید و […]

26

مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۶۰ – حِکایَت آن فَقیه با دَستارِ بزرگ و آن کِه بِرْبود دَستارَش و بانگ می‌زد که باز کُن بِبین که چه می‌بَری آن گَه بِبَر

  ۱۵۷۷ یک فَقیهی ژَنده‌ها دَرچیده بود دَر عَمامه‌یْ خویش در پیچیده بود ۱۵۷۸ تا شود زَفْت و نِمایَد آن عَظیم چون دَر آیَد سویِ مَحْفِل در حَطیم ۱۵۷۹ ژَنْده‌ها از جامه‌ها پیراسته ظاهِرا دَستار از آن آراسته ۱۵۸۰ ظاهِرِ دَستار چون حُلّهٔ بهشت چون مُنافق اَنْدَرونْ رُسوا و زشت ۱۵۸۱ پاره پاره دَلْق وْ […]

27

مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۹۲ – حمله بردن این جهانیان بر آن جهانیان و تاختن بردن تا سینور ذر و نسل که سر حد غیب است و غفلت ایشان از کمین که چون غازی به غزا نرود کافر تاختن آورد

  ۲۴۴۰ حمله بُردند اِسْپَهِ جسمانیان جانِبِ قَلْعه و دِزِ روحانیان ۲۴۴۱ تا فُرو گیرند بر دَربَندِ غَیْب تا کسی نایَد از آن سو پاکْ‌جَیْب ۲۴۴۲ غازیانْ حمله‌یْ غزا چون کم بَرَند کافِران بَرعکسْ حَمله آوَرَند ۲۴۴۳ غازیانِ غَیْب چون از حِلْمِ خویش حمله ناوَرْدند بر تو زشتْ‌کیش ۲۴۴۴ حمله بُردی سویِ دَربَندانِ غَیْب تا […]

28

مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۱۲۵ – قِصّه فرزندان عُزَیْر عَلَیْه السَّلام که از پدرْ اَحوالِ پدر می‌پرسیدند می‌گفت آری دیدَمَش می‌آید بعضی شناختَندَش بی‌هوش شدند بعضی نشناختند می‌گفتند خود مُژده داد این بی‌هوش شدن چیست

  ۳۲۷۰ هَمچو پورانِ عُزَیز اَنْدَر گُذَر آمده پُرسان زِ اَحوالِ پدر ۳۲۷۱ گشته ایشان پیر و باباشانْ جوان پَس پدرْشان پیش آمد ناگهان ۳۲۷۲ پَس بِپُرسیدند ازو کِی رَهگُذَر از عُزَیْرِ ما عَجَب داری خَبَر؟ ۳۲۷۳ که کسی‌مان گفت کامْروز آن سَنَد بَعدِ نومیدی زِ بیرون می‌رَسَد ۳۲۷۴ گفت آری بَعدِ من خواهد رَسید […]

29

مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۱۳۱ – لابِه کردن قِبْطی سِبْطی را که یک سَبو به نیَّتِ خویش از نیل پُرکُن و بر لبِ من نِهْ تا بِخورَم به حَقِّ دوستی و بَرادری که سَبو که شما سِبْطیان بَهْرِ خود پُر می‌کُنید از نیل آبِ صاف است و سَبو که ما قِبْطیان پُر می‌کنیم خونِ صاف است

  ۳۴۳۰ من شَنیدم که دَرآمَد قِبطی‌یی از عَطَش اَنْدَر وُثاقِ سِبْطی‌یی ۳۴۳۱ گفت هستم یار و خویشاوَندِ تو گشته‌ام امروز حاجَتْمَندِ تو ۳۴۳۲ زان که موسی جادُوی کرد و فُسون تا که آبِ نیلِ ما را کرد خون ۳۴۳۳ سِبْطیان زو آبِ صافی می‌خورَند پیشِ قِبْطی خون شُد آب از چشمْ بند ۳۴۳۴ قِبْط […]

30

مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۹ – اِسْتِعانَت آبِ از حَقْ جَلَّ جَلالُهُ بَعد از تیره شُدن

  ۲۱۷ ناله از باطِن بَرآرَد کِی خدا آنچه دادی دادم و مانْدم گدا ۲۱۸ ریختم سَرمایه بر پاک و پَلید ای شَهِ سرمایه‌دِهْ هَلْ مِنْ مَزید ۲۱۹ ابر را گوید بِبَرجایِ خَوشَش هم تو خورشیدا به بالا بَر کَشَش ۲۲۰ راه‌هایِ مُخْتَلِف می‌رانَدَش تا رَسانَد سویِ بَحْرِ بی‌حَدَش ۲۲۱ خودْ غَرَض زین آبْ جانِ […]

31

مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۱۴ – اِنْکارِ اَهْلِ تَنْ غِذایِ روح را و لَرزیدنِ ایشانْ بر غِذایِ خَسیس

  ۳۰۲ قِسْمِ او خاک است گَر دِیْ گَر بهار میرِ کَوْنی خاک چون نوشی چو مار؟ ۳۰۳ در میانِ چوب گوید کِرمِ چوب مَر کِه را باشد چُنین حَلْوایِ خوب؟ ۳۰۴ کِرمِ سَرگین در میانِ آن حَدَث در جهانْ نُقلی نَدانَد جُز خَبَث #دکلمه_مثنوی http://shamsrumi.com/wp-content/uploads/2021/05/masnavi-5-14.mp3 #شرح_مثنوی کِرمی که در میان چوب زندگی می کند […]

32

مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۲۳ – حِکایَتِ آن اَعْرابی که سگِ او از گرسنگی می‌مُرد و اَنْبانِ او پُر نان و بر سگ نوحه می‌کرد و شِعْر می‌گفت و می‌گریست و سَر و رو می‌زَد و دریغَش می‌آمد لُقمه‌‌یی از انَبْان به سگ دادن

  ۴۷۷ آن سگی می‌مُرد و گِریان آن عَرَب اشک می‌بارید و می‌گفت ای کُرَب ۴۷۸ سایلی بگُذْشت و گفت این گریه چیست؟ نوحه و زاریّ تو از بَهْرِ کیست؟ ۴۷۹ گفت در مِلْکَم سگی بُد نیک‌ْخو نَکْ هَمی‌میرَد میانِ راهْ او ۴۸۰ روزْ صَیّادم بُد و شبْ پاسْبان تیزْچَشم و صَیْدگیر و دُزدران ۴۸۱ […]

33

مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۶۱ – صاحِبْ‌دلی دید سگِ حامِله در شِکَمِ آن سگ‌بَچگان بانگ می‌کردند در تَعَجُّب مانْد که حِکْمَتِ بانگِ سگْ پاسبانی‌ست بانگ در اَنْدَرونِ شِکَمِ مادر پاسبانی نیست و نیز بانگْ جِهَتِ یاری خواستن و شیر خواستن باشد و غیره و آن جا هیچ این فایده‌ها نیست چون به خویش آمد با حَضْرَت مناجات کرد وَ ما یَعْلَمُ تَاْویلَهُ اِلاَّ اللهُ جواب آمد که آن صورتِ حالِ قومی‌ست از حِجابْ بیرون نیامَده و چَشمِ دلْ باز ناشُده دَعوی بَصیرت کُنند و مَقالات گویند از آن نی ایشان را قُوَّتی و یاریی رَسَد و نه مُسْتَمِعان را هِدایتی و رُشدی

  ۱۴۴۵ آن یکی می‌دید خواب اَنْدَر چِله در رَهی ماده سگی بُد حامله ۱۴۴۶ ناگهان آوازِ سگْ‌بَچْگان شَنید سگ‌ْبَچه اَنْدَر شِکَم بُد ناپَدید ۱۴۴۷ بَس عَجَب آمد وِرا آن بانگ‌ها سگْ‌بَچه اَنْدَر شِکَم چون زد نِدا؟ ۱۴۴۸ سگْ‌بَچه اَنْدَر شِکَم ناله کُنان هیچ‌کس دیده‌ست این اَنْدَر جهان؟ ۱۴۴۹ چون بِجَست از واقِعه آمد به […]

34

مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۳۸ – قال النبی علیه السلام ارحموا ثلاثا عزیز قوم ذل و غنی قوم افتقر و عالما یلعب به الجهال

  ۸۲۳ گفت پیغامبر که رَحْم آرید بر جانِ مَنْ کانَ غَنیَّا فَافْتَقَر ۸۲۴ وَالَّذی کانَ عَزیزًا فَاحْتُقِر اَوْ صَفیَّا عالِمًا بَیْنَ الْمُضِر ۸۲۵ گفت پیغامبر که با این سه گروه رَحْم آرید اَرْ زِ سَنگید و زِ کوه ۸۲۶ آن کِه او بَعد از رئیسی خوار شُد وآن توانگر هم که بی‌دینار شُد ۸۲۷ […]

35

مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۱۲۳ – مَثَل

  ۲۸۳۵ آن یکی می‌خورْد نانِ فَخْفَره گفت سایِل چون بِدین اَسْتت شَرَه‌؟ ۲۸۳۶ گفت جوع از صَبرْ چون دوتا شود نانِ جو در پیشِ من حَلْوا شود ۲۸۳۷ پَس تَوانَم که همه حَلْوا خَورَم چون کُنم صَبری صَبورَم لاجَرَم ۲۸۳۸ خود نباشد جوعْ هر کَس را زَبون کین عَلَف‌زاری‌ست زَ انْدازه بُرون ۲۸۳۹ جوعْ […]

36

مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۱۲۵ – حِکایَتِ آن گاو که تنها در جَزیره‌یی‌ست بزرگ حَق تَعالیٰ آن جَزیرهٔ بزرگ را پُر کُند از نَبات و ریاحین که عَلَفِ گاو باشد تا به شبْ آن گاو همه را بِخورَد و فَربه شود چون کوه پاره‌یی چون شب شود خوابش نَبَرَد از غُصّه و خَوْف که همه صَحرا را چَریدَم فردا چه خورم‌؟ تا ازین غُصّه لاغَر شَود هَمچون خِلال روز بَرخیزَد همه صَحرا را سَبزتَر و انبوه‌تَر بینَد از دی باز بِخورَد و فَربه شود باز شَبَش همان غَم بگیرد سال هاست کی او هم‌چُنین می‌بیند و اِعْتِماد نمی‌کُند

  ۲۸۵۶ یک جَزیره‌یْ سَبز هست اَنْدَر جهان اَنْدَرو گاوی‌ست تنها خوش‌دَهان ۲۸۵۷ جُمله صَحرا را چَرَد او تا به شب تا شود زَفْت و عَظیم و مُنْتَجَب ۲۸۵۸ شب زِ اندیشه که فردا چه خورَم‌؟ گردد او چون تارِ مو لاغَر زِ غَم ۲۸۵۹ چون بَرآیَد صُبح گردد سَبز دشت تا میانْ رُسته قَصیلِ […]

37

مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۱۴۲ – حِکایَتِ کافِری که گُفتَندَش در عَهْدِ اَبا یَزید که مُسلمان شو و جواب گفتنِ او ایشان را

  ۳۳۵۷ بود گَبْری در زمانِ بایَزید گفت او را یک مُسلمانِ سَعید ۳۳۵۸ که چه باشد گَر تو اسلام آوَری‌؟ تا بیابی صد نَجات و سَروری ۳۳۵۹ گفت این ایمان اگر هست ای مُرید آن که دارد شیخِ عالَم بایَزید ۳۳۶۰ من ندارم طاقَتِ آن تابِ آن کان فُزون آمد زِ کوشش‌هایِ جان ۳۳۶۱ […]

38

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۱ – تَمامَتِ کتابِ الْمُوَطَّدِ الْکَریم

  ۱ ای حَیاتِ دلْ حُسامُ الدّین بَسی مَیْلْ می‌جوشَد به قِسْمِ سادِسی ۲ گشت از جَذْبِ چو تو عَلّامه‌یی در جهانْ گَردان حُسامی نامه‌یی ۳ پیش‌کَشْ می‌آرَمَت ای مَعْنوی قِسْمِ سادِس در تمامِ مَثْنوی ۴ شش جِهَت را نورْ دِهْ زین شش صُحُف کَیْ یَطوفَ حَوْلَهُ مَنْ لَمْ یُطَف ۵ عشق را با پنج […]

39

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۲ – سوالِ سایل از مُرغی که بر سَرِ رَبَضِ شهری نِشَسته باشد سَرِ او فاضِل‌تَراست و عزیزتَر و شَریف‌تَر و مُکَرَّم‌تَر یا دُمِ او و جواب دادنِ واعِظْ سایل را به قَدْرِ فَهْمِ او

  ۱۲۹ واعِظی را گفت روزی سایلی کِی تو مِنْبَر را سَنی‌تَر قایِلی ۱۳۰ یک سؤالَسْتَم بِگو ای ذو لُباب اَنْدَرین مَجْلِس سؤالَم را جواب ۱۳۱ بر سَرِ بارو یکی مُرغی نِشَست از سَر و از دُم کُدامینش بِهْ است؟ ۱۳۲ گفت اگر رویَش به شهر و دُم به دِهْ رویِ او از دُمِّ او […]

40

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۲۲ – تَفْسیرِ قَوْلُهُ عَلَیْه‌ِالسَّلام موتوا قَبْلَ اَنْ تَموتوا بِمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی که اِدْریس از چُنین مُردن بهشتی گشت پیش از ما

  ۷۲۶ جانْ بَسی کَندیّ و اَنْدَر پرده‌یی زان که مُردنْ اَصْلْ بُد ناوَرْده‌یی ۷۲۷ تا نَمیری نیست جان کَندن تمام بی‌کَمالِ نَردبان نایی به بام ۷۲۸ چون زِ صد پایه دو پایه کَم بُوَد بام را کوشَنده نامَحْرَم بُوَد ۷۲۹ چون رَسَن یک گَزْ زِ صد گَزْ کَمْ بُوَد آب اَنْدَر دَلْو از چَهْ […]