مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۱۴ – اِنْکارِ اَهْلِ تَنْ غِذایِ روح را و لَرزیدنِ ایشانْ بر غِذایِ خَسیس
۳۰۲ | قِسْمِ او خاک است گَر دِیْ گَر بهار | میرِ کَوْنی خاک چون نوشی چو مار؟ | |
۳۰۳ | در میانِ چوب گوید کِرمِ چوب | مَر کِه را باشد چُنین حَلْوایِ خوب؟ | |
۳۰۴ | کِرمِ سَرگین در میانِ آن حَدَث | در جهانْ نُقلی نَدانَد جُز خَبَث |
#شرح_مثنوی
کِرمی که در میان چوب زندگی می کند پیش خودش می گوید که چه کسی به جز من چنین حلوای لذیدی نصیبش شده است؟کِرمی که در میان چوب زندگی می کند پیش خودش می گوید که چه کسی به جز من چنین حلوای لذیدی نسیبش شده است؟
کرمی هم که در میان مدفوع زندگی می کند، هیچ شیرینی به غیر از آن مدفوع را نمی شناسد.
برخی چنان اسیر افکار و محیط بسته زندگی خود هستند، که هرگز باور نمی کنند دنیا چه قدر می تواند وسیع تر و زیباتر از آن چیزی باشد که در اندیشه آنها و محیط زندگی شان شکل گرفته است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!