مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۳۲ – حِکایَتِ نَذْر کردنِ سگانْ هر زمستان که این تابستان چون بِیایَد خانه سازیم از بَهرِ زمستان را

 

۲۸۸۶ سگْ زمستان جمع گردد استخوانْش زَخْمِ سَرما خُرد گردانَد چُنانْش
۲۸۸۷ کو بگوید کین قَدَر تَن که مَنَم خانه‌یی از سنگ باید کَردَنَم
۲۸۸۸ چون که تابستان بِیایَد من به چَنگ بَهرِ سَرما خانه‌یی سازم زِ سنگ
۲۸۸۹ چون که تابستان بِیایَد از گُشاد استخوان‌ها پَهْن گردد پوستْ شاد
۲۸۹۰ گوید او چون زَفْت بینَد خویش را در کُدامین خانه گُنجَم ای کیا؟
۲۸۹۱ زَفْت گردد پا کَشَد در سایه‌یی کاهِلی سیری غَری خودرایه‌یی
۲۸۹۲ گویَدَش دلْ خانه‌یی ساز ای عَمو گوید او در خانه کِی گُنجَم؟ بگو
۲۸۹۳ استخوانِ حِرصِ تو در وَقتِ دَرد دَرهَم آید خُرد گردد در نَوَرد
۲۸۹۴ گویی از توبه بِسازَم خانه‌یی در زمستان باشَدَم اَسْتانه‌یی
۲۸۹۵ چون بِشُد دَرد و شُدَت آن حِرصْ زَفْت هَمچو سگْ سودایِ خانه از تو رَفت
۲۸۹۶ شُکْرِ نِعْمَت خوش‌تَر از نِعْمَت بُوَد شُکْرباره کِی سویِ نِعْمَت رَوَد؟
۲۸۹۷ شُکرْ جانِ نِعْمَت و نِعْمَتْ چو پوست زان که شُکر آرَد تورا تا کویِ دوست
۲۸۹۸ نِعْمَت آرَد غِفْلَت و شُکرْ اِنْتِباه صَیْدِ نِعْمَت کُن به دامِ شُکرِ شاه
۲۸۹۹ نِعْمَتِ شُکْرت کُند پُرچَشم و میر تا کُنی صد نِعْمَت ایثارِ فقیر
۲۹۰۰ سیر نوشی از طَعام و نُقْلِ حَق تا رَوَد از تو شِکَم‌خواریّ و دَق

#دکلمه_مثنوی

#داستانهای_مثنوی_مولانا

سگ در فصل زمستان از شدت سرما استخوانهایش به هم می‌چسبد و لاغر می‌شود. سگ به خودش قول می‌دهد که وقتی فصل تابستان بیاید برای خودش خانه‌ای با سنگ می‌سازد ولی وقتی تابستان می‌آید و هوا خوب می‌شود، سگ تنبل می‌شود و استخوانهایش از هم باز می‌شود و پوستش کشیده می‌شود. سگ به خودش می‌گوید که اکنون چاق شده‌ام و با این وضعیت در کدام خانه جای می‌گیرم؟ او به زیر سایه‌ای می‌رود و دراز می‌کشد و تنبل می‌گردد. دل سگ به او یادآوری می‌کند که برای خودت خانه‌ای بساز ولی او با خودش استدلال می‌کند که من در کدام خانه جا می‌گیرم؟ استخوان حرص انسان در هنگام درد خُرد می‌شود. آن لحظه توبه می‌کند که حتما خانه‌ای خواهم ساخت تا در زمستان برای من سرپناهی باشد. وقتی که درد از بین می‌رود و حرص وجود تو را فرا گرفت، همانند آن سگی می‌شوی که فکر خانه ساختن از ذهن او بیرون می‌رود.

شکرگزاری بابت نعمت از داشتن خود نعمت خوش‌تر است. کسی که غرق نعمت است کی به سوی نعمت حرکت می‌کند؟ شکرگذاری باطن نعمت است و نعمت ظاهر می‌باشد چون شکرگزاری تو را تا کوی دوست می‌آورد. وجود نعمت باعث ایجاد فراموشی می‌شود ولی شکرگزاری باعث یادآوری نعمت‌ها می‌شود. با شکرگزاری نعمت‌های خداوند را شکار کن. شکرگزاری نعمت‌ها باعث می‌شود که تو امیر و سَروَر شوی و به تهی دستان بخشش خواهی داشت. با این کار از طعام و کلام الهی سیر می‌نوشی و گرسنگی و گدایی از وجود تو رخت برمی‌بندد.

 

#شرح_مثنوی

شکرگزاری همانند دامی است که تو پهن می‌کنی و با آن نعمت‌های دیگری از خداوند را صید می‌کنی.
مراحل شکرگزاری:
۱- تشخیص و درک نعمت‌ها
۲- استفاده درست از نعمت‌ها
۳- به اشتراک‌گذاری نعمت‌ها با دیگران

فقط در این صورت است که نعمت‌ها بیشتر می شوند.

1 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *