مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۹ – فَهْم کردنِ حاذِقانِ نَصارا مَکرِ وزیر را
۴۴۹ | هرکه صاحِبذوق بود از گفتِ او | لَذَّتی میدید و تَلْخی جُفتِ او | |
۴۵۰ | نُکتهها میگفت او آمیخته | در جُلابِ قَندْ زَهری ریخته | |
۴۵۱ | ظاهِرَش میگفت: در رَهْ چُست شو | وَزْ اَثَر میگفت: جان را سُست شو | |
۴۵۲ | ظاهرِ نُقره گَر اِسْپید است و نو | دست و جامه می سِیَه گردد ازو | |
۴۵۳ | آتش اَرچه سُرخروی است از شَرَر | تو زِ فِعْلِ او سِیَهکاری نِگَر | |
۴۵۴ | بَرق اگر نوری نِمایَد در نَظَر | لیکْ هست از خاصیَت دُزدِ بَصَر | |
۴۵۵ | هرکه جُز آگاه و صاحبذوق بود | گُفتِ او در گَردنِ او طوق بود | |
۴۵۶ | مُدَّتی شش سال در هِجرانِ شاه | شُد وزیر اَتْباعِ عیسی را پَناه | |
۴۵۷ | دین و دل را کُل بِدو بِسْپُرد خَلْق | پیشِ اَمر و حُکمِ او میمُرد خَلْق |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!