مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۸ – بَیانِ حَسَدِ وزیر

 

۴۴۰ آن وَزیرَک از حَسَد بودَش نِژاد تا به باطِل گوش و بینی بادْ داد
۴۴۱ بر امیدِ آن که از نیشِ حَسَد زَهرِ او در جانِ مِسکینان رَسَد
۴۴۲ هر کسی کو از حَسَد بینی کُند خویش را بی‌گوش و بی‌بینی کُند
۴۴۳ بینی آن باشد که او بویی بَرَد بویْ او را جانِبِ کویی بَرَد
۴۴۴ هر کِه بویش نیست، بی‌بینی بُوَد بویْ آن بوی است کان دینی بُوَد
۴۴۵ چون که بویی بُرد و شُکرِ آن نکرد کُفرِ نِعْمَت آمد و بینیش خَورد
۴۴۶ شُکر کُن، مَر شاکِران را بَنده باش پیشِ ایشان مُرده شو، پاینده باش
۴۴۷ چون وزیرْ از رَه‌زنی مایه مَساز خَلْق را تو بر مَیاوَر از نماز
۴۴۸ ناصِحِ دین گشته آن کافِرْ وزیر کرده او از مَکْر در لَوْزینه سیر

#دکلمه_مثنوی

1 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *