مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۰۵ – نالیدنِ سُتونِ حَنّانه چون برایِ پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ مِنْبَر ساختند، که جَماعَت انبوه شُد، گفتند ما رویِ مُبارکِ تو را به هنگامِ وَعْظ نمی‌بینیم و شنیدنِ رَسول و صَحابه آن ناله را، و سوآل و جوابِ مُصْطفی صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ با سُتونْ صَریح

 

۲۱۲۳ اُسْتُنِ حَنّانه از هَجْرِ رَسول ناله می‌زد، هَمچو اَرْبابِ عُقول
۲۱۲۴ گفت پیغامبر چه خواهی ای سُتون؟ گفت جانم از فِراقَت گشت خون
۲۱۲۵ مَسْنَدَت من بودم، از من تاختی بر سَرِ مِنْبَر تو مَسْنَد ساختی
۲۱۲۶ گفت خواهی که تو را نَخْلی کُنند؟ شرقی و غربی زِ تو میوه چِنَند؟
۲۱۲۷ یا در آن عالَمْ حَقَت سَروی کُند؟ تا تَر و تازه بِمانی تا اَبَد؟
۲۱۲۸ گفت آن خواهم که دایم شُد بَقاش بِشْنو ای غافِل کَم از چوبی مَباش
۲۱۲۹ آن سُتون را دَفْن کرد اَنْدر زمین تا چو مَردم حَشْر گردد یَوْمِ دین
۲۱۳۰ تا بِدانی هرکِه را یَزدان بِخوانْد از همه کارِ جَهانْ بی‌کار مانْد
۲۱۳۱ هرکِه را باشد زِ یزدانْ کار و بار یافت بارْ آن‌جا و بیرون شُد زِ کار
۲۱۳۲ آن کِه او را نَبْوَد از اَسْرارْ داد کِی کُند تَصدیقْ او ناله‌یْ جَماد؟
۲۱۳۳ گوید آری، نه زِ دل بَهرِ وِفاق تا نگویَنْدَش که هست اَهلِ نِفاق
۲۱۳۴ گَر نِیَنْدی واقِفانِ اَمرِ کُن در جهانْ رَد گشته بودی این سُخُن
۲۱۳۵ صد هزاران زَاهْلِ تَقلید و نِشان اَفْکَنَدْشان نیم وَهْمی در گُمان
۲۱۳۶ که به ظَنْ تَقلید و اِسْتدلالَشان قایم است و جُمله پَرّ و بالَشان
۲۱۳۷ شُبهه‌یی اَنْگیزد آن شَیْطانِ دون دَر فُتَند این جُمله کورانْ سَرنِگون
۲۱۳۸ پایِ اِسْتدلالیانْ چوبین بُوَد پایِ چوبینْ سَخت بی‌تَمْکین بُوَد
۲۱۳۹ غیرِ آن قُطْبِ زمانِ دیده‌وَرْ کَزْ ثَباتَش کوه گردد خیره‌سَر
۲۱۴۰ پایِ نابینا عَصا باشد، عَصا تا نَیُفتَد سَرنگونْ او بر حَصا
۲۱۴۱ آن سَواری کو سِپَه را شُد ظَفَر اَهلِ دین را کیست؟ سُلْطانِ بَصَر
۲۱۴۲ با عَصا کوران اگر رَهْ دیده‌اند در پَناهِ خَلْقِ روشن‌دیده‌اند
۲۱۴۳ گَر نه بینایان بُدَندیّ و شَهان جُمله کوران مُرده‌اَنْدی در جهان
۲۱۴۴ نه زِ کوران کِشت آید، نه دُرود نه عِمارَت، نه تِجارت‌ها و سود
۲۱۴۵ گَر نکردی رَحْمَت و اِفْضالَتان دَرشِکَستی چوبِ اِسْتِدلالَتان
۲۱۴۶ این عَصا چِه بْوَد؟ قیاسات و دلیل آن عَصا کِه دادَشان؟ بینا جَلیل
۲۱۴۷ چون عَصا شُد آلَتِ جنگ و نَفیر آن عَصا را خُرد بِشْکَن ای ضَریر
۲۱۴۸ او عَصاتان داد تا پیشْ آمَدیت آن عَصا از خَشمْ هم بر وِیْ زَدیت
۲۱۴۹ حَلْقۀ کوران به چه کار اَنْدَرید؟ دیدبان را در میانه آوَرید
۲۱۵۰ دامَن او گیر کو دادَت عَصا دَر نِگَر کآدَم چه‌ها دید از عَصی
۲۱۵۱ مُعْجزه‌یْ موسی و اَحمَد را نِگَر چون عَصا شُد مار و اُسْتُن باخَبَر
۲۱۵۲ از عَصا ماریّ و از اُسْتُن حَنین پنج نوبَت می‌زَنَند از بَهرِ دین
۲۱۵۳ گَرنه نامَعْقول بودی این مَزه کِی بُدی حاجَت به چندین مُعْجزه؟
۲۱۵۴ هرچه مَعقول است، عَقلَش می‌خورَد بی بَیانِ مُعجزه، بی‌جَرّ و مَد
۲۱۵۵ این طَریقِ بِکْرِ نامعْقول بین در دلِ هر مُقْبلی، مَقْبول بین
۲۱۵۶ هم چُنان کَزْ بیمِ آدمْ دیو و دَد در جَزایِر دَر رَمیدَند از حَسَد
۲۱۵۷ هم زِ بیمِ مُعْجزاتِ اَنْبیا سَر کَشیده مُنکِران زیرِ گیا
۲۱۵۸ تا به ناموسِ مُسلمانی زِیَنْد در تَسَلُّس، تا ندانی که کی اَنْد
۲۱۵۹ هَمچو قَلّابانْ بر آن نَقْدِ تَباه نُقره می‌مالَند و نام پادشاه
۲۱۶۰ ظاهِرِ اَلْفاظَشان توحید و شَرع باطِنِ آن هَمچو در نانْ تُخمِ صَرع
۲۱۶۱ فلسفی را زَهره نه تا دَم زَنَد دَم زَنَد، دینِ حَقَش بَر هَم زَنَد
۲۱۶۲ دست و پایِ او جَماد و جانِ او هرچه گوید آن دو در فَرمانِ او
۲۱۶۳ با زبان گَر چه که تُهمَت می‌نَهَند دست و پاهاشانْ گواهی می‌دَهَند

#دکلمه_مثنوی

#داستانهای_مثنوی_مولانا

ستون حنانه (ناله کننده) ستونی بوده از جنس درخت خرما که حضرت رسول هنگام خطابه به آن تکیه می‌کردند. بعدها برای پیامبر (ص) منبری ساختند که پیامبر بالای آن می‌رفت و موعظه می‌کرد. در نتیجه آن ستون به جهت دور شدن از پیامبر به ناله پرداخت و از هجران ایشان به فغان آمد.

مولانا با ذکر این حکایت در صدد اثبات این حقیقت است که جمادات و نباتات هم دارای نطق و درک و حیات‌اند اما کو آن گوش و دلی که این راز دریابد؟!

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *