جستجوی جدید

اگر از نتایج زیر راضی نیستید، جستجوی دیگری انجام دهید.

117 نتیجه جستجو برای: #داستانهای_مثنوی_مولانا

41

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۱۰۰ – کَشیدنِ موشْ مَهارِ شُتُر را و مُعْجَب شُدنِ موش در خود

  ۳۴۴۸ موشَکی در کَفْ مَهارِ اُشتُری دَر رُبود و شُد رَوانْ او از مِری ۳۴۴۹ اُشتُر از چُستی که با او شُد رَوان موش غِرِّه شُد که هَستَم پَهْلوان ۳۴۵۰ بر شُتُر زد پَرتوِ اَنْدیشه‌اَش گفت بِنْمایَم تو را، تو باش خَوش ۳۴۵۱ تا بیامَد بر لبِ جویِ بزرگ کَنْدَرو گشتی زَبونْ پیلِ سُتُرگ […]

42

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۱۰۸ – سُخَن گفتن به زبانِ حال و فَهْم کردنِ آن

  ۳۶۳۷ ماجَرایِ شمع با پَروانه تو بِشْنو و مَعنی گُزین زَافْسانه تو ۳۶۳۸ گَرچه گفتی نیست سِرِّ گفت هست هین به بالا پَر، مَپَر چون جُغْد پَست ۳۶۳۹ گفت در شطرنج، کین خانه‌یْ رُخ است گفت خانه از کُجاش آمد به دست؟ ۳۶۴۰ خانه را بِخْرید یا میراث یافت؟ فَرُّخ آن کَس که سویِ […]

43

مثنوی مولانا -دفتر دوّم – بخش ۱۱۰ – جُستنِ آن درخت که هر کِه میوهٔ آن درخت خورَد، نَمیرد

  ۳۶۵۳ گفت دانایی برایِ داستان که درختی هست در هِنْدوستان ۳۶۵۴ هر کسی کَزْ میوهٔ او خورْد و بُرد نی شود او پیر نی هرگز بِمُرد ۳۶۵۵ پادشاهی این شَنید از صادقی بر درخت و میوه‌اَش شُد عاشقی ۳۶۵۶ قاصِدی دانا زِ دیوانِ اَدَب سویِ هِنْدوستان رَوان کرد از طَلَب ۳۶۵۷ سال‌ها می‌گشت آن […]

44

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۱۱۲ – مُنازِعَتِ چهار کَس جِهَتِ اَنگور که هر یکی به نامِ دیگر فَهْم کرده بود آن را

  ۳۶۹۳ چار کَس را داد مَردی یک دِرَم آن یکی گفت این به انگوری دَهَم ۳۶۹۴ آن یکی دیگر عَرَب بُد گفت لا من عِنَب خواهم، نه انگور ای دَغا ۳۶۹۵ آن یکی تُرکی بِدو گفت این بَنُم من نمی‌خواهم عِنَب، خواهم اُزُم ۳۶۹۶ آن یکی رومی بِگُفت این قیل را تَرک کُن خواهیم […]

45

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۱۱۴ – قِصّهٔ بَط بَچِگان که مُرغِ خانگی پَروَرْدَشان

  ۳۷۷۸ تُخمِ بَطّی گَرچه مُرغِ خانه‌اَت کرد زیرِ پَر چو دایه تَربیت ۳۷۷۹ مادرِ تو بَطِّ آن دریا بُده‌ست دایه‌اَت خاکی بُد و خشکی‌پَرَست ۳۷۸۰ مَیْلِ دریا که دلِ تو اَنْدَر است آن طبیعت جانْت را از مادر است ۳۷۸۱ مَیْلِ خشکی مَر تو را زین دایه است دایه را بُگْذار، کو بَدْرایه است […]

46

مثنوی مولانا – دفتر دوّم – بخش ۱۱۵ – حیران شُدنِ حاجیانْ در کَراماتِ آن زاهِد که در بادیه تنهاش یافتند

  ۳۸۰۰ زاهِدی بُد در میانِ بادیه در عِبادَت غَرقْ چون عَبّادیه ۳۸۰۱ حاجیان آن‌جا رَسیدند از بِلاد دیده‌شان بر زاهِدِ خُشک اوفْتاد ۳۸۰۲ جایِ زاهِد خُشک بود او تَر مِزاج از سُمومِ بادیه بودَش عِلاج ۳۸۰۳ حاجیان حیران شُدند از وَحدَتَش وان سَلامَت در میانِ آفَتَش ۳۸۰۴ در نماز اِسْتاده بُد بر رویِ ریگ […]

47

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۲ – قِصّهٔ خورَندگانِ پیل بَچه از حرص و تَرکِ نصیحَتِ ناصِح

  ۶۹ آن شَنیدی تو که در هِنْدوستان دید دانایی گروهی دوستان ۷۰ گُرسَنه مانْده، شُده بی‌بَرگ و عور می‌رَسیدند از سَفَر، از راهِ دور ۷۱ مِهْرِ داناییش جوشید و بِگُفت خوش سَلامیشان و چون گُلْبُن شِکُفت ۷۲ گفت دانم کَزْ تَجَوُّع وَزْ خَلا جمع آمد رَنجتان زین کَربَلا ۷۳ لیکْ اَللّه اَللّه ای قَوْمِ […]

48

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۸ – فَریفتنِ روستایی شهری را و به دعوت خواندنْ به لابِه و اِلْحاحِ بسیار

  ۲۳۶ ای برادر بود اَنْدر مامَضی شهری‌یی با روستایی آشنا ۲۳۷ روستایی چون سویِ شهر آمدی خَرْگَه انْدَر کویِ آن شهری زدی ۲۳۸ دو مَهْ و سه ماه مِهْمانَش بُدی بر دُکانِ او و بر خوانَش بُدی ۲۳۹ هر حَوایج را که بودَش آن زمان راست کردی مَردِ شهری رایِگان ۲۴۰ رو به شهری […]

49

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۷ – نواختنِ مَجنون آن سگ را کی مُقیمِ کویِ لیلی بود

  ۵۶۷ هَمچو مَجنونْ کو سگی را می‌نَواخت بوسه‌اَش می‌داد و پیشش می‌گُداخت ۵۶۸ گِردِ او می‌گشت خاضِعْ در طَواف هم جُلابِ شِکَّرَش می‌داد صاف ۵۶۹ بوالفُضولی گفت ای مَجنونِ خام این چه شَیْد است این که می‌آری مُدام؟ ۵۷۰ پوزِ سگ دایم پَلیدی می‌خورد مَقْعَدِ خود را بلب می‌اُسْتُرد ۵۷۱ عَیْب‌های سگ بَسی او […]

50

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۹ – افتادنِ شَغال در خُمّ رنگ و رنگین شدن و دعویِ طاوسی کردن میانِ شَغالان

  ۷۲۱ آن شَغالی رفت اَنْدَر خُمِّ رنگ اَنْدَر آن خُم کرد یک ساعت دِرَنگ ۷۲۲ پس بَرآمَد پوستَش رَنگین شده که مَنَم طاووسِ عِلّیّین شده ۷۲۳ پَشمِ رَنگین رونقِ خوش یافته آفتاب آن رنگ‌ها بَرتافته ۷۲۴ دید خود را سبز و سُرخ و فور و زَرد خویشتن را بر شَغالان عَرضه کرد ۷۲۵ جمله […]

51

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۲۰ – چَرب کردنِ مَردِ لافی لب و سَبْلَتِ خود را هر بامداد به پوست دُنْبه و بیرون آمدن میانِ حَریفانْ که من چُنین خورده‌ام و چُنان

  ۷۳۲ پوستِ دُنْبه یافت شخصی مُسْتَهان هر صَباحی چَرب کردی سَبْلَتان ۷۳۳ در میانِ مُنْعِمانْ رفتی که من لوتِ چَربی خورده‌ام در اَنْجُمَن ۷۳۴ دست بر سَبْلَت نَهادی در نَوید رَمْز یعنی سویِ سَبْلَت بِنْگَرید ۷۳۵ کین گواهِ صِدْقِ گُفتارِ منست وین نِشانِ چَرب و شیرین خوردن است ۷۳۶ اِشْکَمَش گفتی جوابِ بی‌طَنین که […]

52

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۲۲ – دَعویِ طاوسی کردنِ آن شَغال که در خُمِ صَبّاغ اُفْتاده بود

  ۷۶۶ وان شَغالِ رنگْ‌رنگ آمد نَهُفت بر بُناگوشِ مَلامَت‌گَر بِگُفت ۷۶۷ بِنْگَر آخِر در من و در رنگِ من یک صَنَم چون من ندارد خود شَمَن ۷۶۸ چون گُلِسْتان گشته‌ام صد رنگ و خَوش مَر مرا سَجْده کُن از من سَر مَکَش ۷۶۹ کَرّ و فَرّ و آب و تاب و رَنگ بین فَخْرِ […]

53

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۴۹ – اِخْتلاف کردن در چگونگی و شَکلِ پیل

  ۱۲۶۰ پیلْ اَنْدَر خانه‌یی تاریک بود عَرضه را آورده بودَندَش هُنود ۱۲۶۱ از برایِ دیدنَش مَردم بَسی اَنْدَر آن ظُلْمَت هَمی‌شُد هر کسی ۱۲۶۲ دیدنَش با چَشمْ چون ممکن نبود اَنْدَر آن تاریکی‌اَش کَف می‌بِسود ۱۲۶۳ آن یکی را کَف به خُرطوم اوفْتاد گفت هَمچون ناودان است این نِهاد ۱۲۶۴ آن یکی را دست […]

54

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۳۷ – حکایتِ مارگیر که اَژدَهایِ فَسُرده را مُرده پِنداشت در ریسمان‌هاش پیچید و آوَرْد به بغداد

  ۹۷۶ یک حِکایَت بِشْنو از تاریخ‌گویْ تا بَری زین رازِ سَرپوشیده بویْ ۹۷۷ مارگیری رفت سویِ کوهْسار تا بگیرد او به اَفْسون هاش مار ۹۷۸ گَر گِران و گَر شِتابَنده بُوَد آن کِه جوینده‌ست یابَنده بُوَد ۹۷۹ در طَلَب زن دایما تو هر دو دست که طَلَب در راهْ نیکو رَهْبر است ۹۸۰ لَنْگ […]

55

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۵۱ – مَثَل در بیانِ آن که حیرت مانِعِ بَحث و فِکْرت است

  ۱۳۷۷ آن یکی مَردِ دومو آمد شِتاب   پیشِ یک آیینه دارِ مُسْتَطاب ۱۳۷۸ گفت از ریشَم سپیدی کُن جُدا   که عروسِ نو گُزیدم ای فَتی ۱۳۷۹ ریشِ او بُبْرید و کُل پیشَش نَهاد   گفت تو بُگْزین مرا کاری فُتاد ۱۳۸۰ این سوآل وآن جواب است آن گُزین   که سَرِ این‌ها […]

56

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۵۳ – داستانِ مشغول شُدنِ عاشقی به عشقْ‌نامه خواندن و مطالعه کردنِ عشقْ‌نامه درحُضورِ معشوقِ خویش و معشوقْ آن را ناپَسَند داشتن که طَلَبُ الدَّلیلِ عِنْدَ حُضورِ الْمَدْلولِ قَبیحٌ وَالْاِشْتِغالُ بِالْعِلْمِ بَعْدَ الْوصولِ اِلَی الْمَعْلومِ مَذْمومٌ

(بیشتر…)

57

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۵۸ – مِثالِ رَنْجور شُدنِ آدمی به وَهْمِ تَعْظیمِ خَلْق و رَغْبَتِ مُشتریان به وِیْ و حِکایَتِ مُعلِّم

  ۱۵۲۳ کودکانِ مَکْتَبی از اوسْتاد رَنج دیدند از مَلال و اِجْتِهاد ۱۵۲۴ مَشورت کردند در تَعْویقِ کار تا مُعَلِّم دَر فُتَد در اِضْطِرار ۱۵۲۵ چون نمی‌آید وِرا رَنْجوری‌یی که بگیرد چند روزْ او دوری‌یی؟ ۱۵۲۶ تا رَهیم از حَبْس و تَنگیّ و زِ کار هستْ او چون سَنگِ خارا بَر قَرار ۱۵۲۷ آن یکی […]

58

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۶۹ – دیدنِ زَرگَر عاقِبَتِ کار را و سُخَن بر وِفْقِ عاقِبَتْ گفتن با مُسْتَعیرِ تَرازو

  ۱۶۲۵ آن یکی آمد به پیشِ زَرگَری که تَرازو دِهْ که بَرسَنْجَم زَری ۱۶۲۶ گفت خواجه رو مرا غَربال نیست گفت میزان دِهْ بَرین تَسْخَر مَایست ۱۶۲۷ گفت جاروبی ندارم در دُکان گفت بَسْ بَسْ این مَضاحِک رابِمان ۱۶۲۸ من تَرازویی که می‌خواهم بِدِه خویشتن را کَر مَکُن هر سو مَجِه ۱۶۲۹ گفت بِشْنیدم […]

59

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۷۶ – حِکایَتِ اَسْتَر پیشِ شُتُر که من بسیار در رو می‌افتم و تو نمی‌اُفْتی اِلّا به نادر

  ۱۷۴۷ گفت اَسْتَر با شُتُر کِی خوش رَفیق در فَراز و شیب و در راهِ دَقیق ۱۷۴۸ تو نه آیی در سَر و خوش می‌رَوی من هَمی‌آیم به سَر در چون غَوی ۱۷۴۹ من هَمی‌اُفْتم به رو در هر دَمی خواه در خُشکیّ و خواه اَنْدَر نَمی ۱۷۵۰ این سَبَب را باز گو با […]

60

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۱۷ – گُریختنِ عیسیٰ عَلَیْهِ السَّلامْ فَرازِ کوه از اَحْمَقان

  ۲۵۷۱ عیسیِ مَریَم به کوهی می‌گُریخت شیرْگویی خونِ او می‌خواست ریخت ۲۵۷۲ آن یکی در پِیْ دَوید و گفت خیر در پِی اَت کَس نیست چِه گْریزی چو طَیْر؟ ۲۵۷۳ با شِتاب او آن چُنان می‌تاخت جُفت کَزْ شِتابِ خود جوابِ او نگفت ۲۵۷۴ یک دو میدان در پِیِ عیسیٰ بِرانْد پَسْ به جِدِّ […]

61

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۲۴ – حِکایَتِ خرگوشان که خرگوشی راپیشِ پیل فرستادند که بگو که من رَسولِ ماهِ آسمانَم پیشِ تو که ازین چَشمه آب حَذَر کُن چُنان که در کتابِ کَلیله تمام گفته است

  ۲۷۳۹ این بِدان مانَد که خرگوشی بِگُفت من رَسولِ ماهَم و با ماهْ جُفْت ۲۷۴۰ کَزْ رَمه‌یْ پیلانْ بر آن چَشمه‌یْ زُلال جُمله نَخْچیران بُدَند اَنْدَر وَبال ۲۷۴۱ جُمله مَحْروم و زِ خَوْفْ از چَشمه دور حیله‌یی کردند چون کَم بود زور ۲۷۴۲ از سَرِ کُهْ بانگ زد خرگوشِ زال سویِ پیلانْ در شبِ […]

62

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۲۸ – حِکایَتِ آن دُزد که پُرسیدند چه می‌کُنی نیمْ‌شب در بُنِ این دیوار؟ گفت دُهُل می‌زَنَم

  ۲۸۰۰ این مَثَل بِشْنو که شبْ دُزدی عَنید در بُنِ دیوارْ حُفْره می‌بُرید ۲۸۰۱ نیمْ‌بیداری که او رَنْجور بود طَقْطَقِ آهسته‌اَش را می‌شُنود ۲۸۰۲ رَفت بر بام و فُرو آویخت سَر گفت او را در چه کاری ای پدر؟ ۲۸۰۳ خیر باشد نیمْ شب چه می‌کُنی؟ تو کِه یی؟ گفتا دُهُل‌زَن ای سَنی ۲۸۰۴ […]

63

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۳۲ – حِکایَتِ نَذْر کردنِ سگانْ هر زمستان که این تابستان چون بِیایَد خانه سازیم از بَهرِ زمستان را

  ۲۸۸۶ سگْ زمستان جمع گردد استخوانْش زَخْمِ سَرما خُرد گردانَد چُنانْش ۲۸۸۷ کو بگوید کین قَدَر تَن که مَنَم خانه‌یی از سنگ باید کَردَنَم ۲۸۸۸ چون که تابستان بِیایَد من به چَنگ بَهرِ سَرما خانه‌یی سازم زِ سنگ ۲۸۸۹ چون که تابستان بِیایَد از گُشاد استخوان‌ها پَهْن گردد پوستْ شاد ۲۸۹۰ گوید او چون […]

64

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۴۳ – حِکایَتِ امیر و غُلامَش کِه نمازْ باره بود و اُنْسِ عَظیم داشت در نماز و مُناجاتْ با حَق

  ۳۰۵۶ میرشُد مُحْتاجِ گَرمابه سَحَر بانگ زد سُنْقُر هَلا بَردار سَر ۳۰۵۷ طاس و مِنْدیل و گِل از اَلْتون بگیر تابه گرمابه رَویم ای ناگُزیر ۳۰۵۸ سُنْقُر آن دَم طاس و مِنْدیلی نِکو بَرگرفت و رفت با او دو به دو ۳۰۵۹ مَسجدی بر رَهْ بُد و بانگِ صَلا آمد اَنْدَر گوشِ سُنْقُر در […]

65

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۸۹ – صِفَتِ آن مَسجد که عاشق‌کُش بود و آن عاشقِ مرگْ‌جویِ لا اُبالی که دَرو مِهْمان شُد

  ۳۹۲۳ یک حِکایَت گوش کُن ای نیک‌پِیْ مَسجدی بُد بر کِنارِ شهرِ رِیْ ۳۹۲۴ هیچ کَس در وِیْ نَخُفتی شب زِ بیم که نه فرزندش شُدی آن شبْ یَتیم ۳۹۲۵ بَسْ که اَنْدَر وِیْ غَریبِ عور رفت صُبح دَمْ چون اَخْتَران در گور رفت ۳۹۲۶ خویشتن را نیک ازین آگاه کُن صُبح آمد خواب […]

66

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۲۲۳ – دادْ خواستنِ پَشّه از بادْ به حَضرتِ سُلَیمان عَلَیْهِ السَّلام

  ۴۶۲۵ پَشّه آمد از حَدیقه وَزْ گیاه وَزْ سُلَیمان گشت پَشّه دادْخواه ۴۶۲۶ کِی سُلَیمان مَعْدِلَت می‌گُسْتَری بر شَیاطین و آدمی‌زاد و پَری ۴۶۲۷ مُرغ و ماهی در پَناهِ عَدلِ توست کیست آن گُم‌گشته کِشْ فَضْلَت نَجُست؟ ۴۶۲۸ داد دِهْ ما را که بَسْ زاریم ما بی‌نَصیب از باغ و گُلْزاریم ما ۴۶۲۹ مُشکلاتِ […]

67

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۲۲۴ – اَمْرکردنِ سُلَیمان عَلَیْهِ السَّلام پَشّهٔ مُتِظَلِّم را به اِحْضارِ خَصْمْ به دیوانِ حُکْم

  ۴۶۴۷ پس سُلَیمان گفت ای زیبادَوی اَمرِ حَقْ باید که از جان بِشْنَوی ۴۶۴۸ حَق به من گفته‌ست هان ای دادوَر مَشْنو از خَصمی تو بی‌خَصمی دِگَر ۴۶۴۹ تانَیایَد هر دو خَصمْ اَندَر حُضور حَق نَیایَد پیشِ حاکِمْ در ظُهور ۴۶۵۰ خَصمِ تنها گَر بَرآرَد صد نَفیر هان و هان بی‌خَصمْ قولِ او مگیر […]

68

مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۳ – حکایت آن واعِظ که هر آغاز تَذکیرِ دعایِ ظالمان و سخت‌دلان و بی‌اعتقادان کردی

  ۸۱ آن یکی واعِظْ چو بر تَخت آمدی قاطِعانِ راه را داعی شُدی ۸۲ دَست بَرمی‌داشت یا رَب رَحمْ ران بر بَدان و مُفْسدان و طاغیان ۸۳ بر همه‌یْ تَسْخَرْکُنانِ اَهْلِ خِیْر برهمه‌یْ کافِردلان و اَهْلِ دَیْر ۸۴ می‌نَکَردی او دُعا بر اَصْفیا می‌‌نَکَردی جز خَبیثان را دُعا ۸۵ مَر وِرا گفتند کین مَعْهود […]

69

مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۴ – سوال کردن از عیسی عَلَیْهِ السَّلام که در وجودْ از همهٔ صَعْب‌ها صَعْب‌تَر چیست؟

  ۱۱۳ گفت عیسی را یکی هُشیارْ سَر چیست در هستی زِ جُمله صَعْب‌تَر؟ ۱۱۴ گُفتَش ای جان صَعْب‌تَر خشمِ خدا که از آن دوزخ هَمی‌لَرْزَد چو ما ۱۱۵ گفت ازین خشمِ خدا چِه بْوَد اَمان؟ گفت تَرکِ خشمِ خویش اَنْدَر زمان ۱۱۶ پَس عَوان که مَعْدَنِ این خشم گشت خشمِ زِشتَش از سَبُع هم […]

70

مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۶ – قِصّهٔ آن صوفی که زِن خود را بیگانه‌یی بِگِرفت

  ۱۵۷ صوفی‌یی آمد به سویِ خانه روز خانه یک دَر بود و زن با کَفْش‌دوز ۱۵۸ جُفت گشته با رَهیِّ خویشْ زن اَنْدَر آن یک حُجْره از وَسْواس تَن ۱۵۹ چون بِزَد صوفی به جِدْ در چاشْت گاه هر دو دَرمانْدَند نه حیلَت نه راه ۱۶۰ هیچ مَعْهودَش نَبُد کو آن زمان سویِ خانه […]

71

مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۱۱ – قِصّهٔ آن دَبّاغْ کی در بازارِ عَطّارانْ از بویِ عِطْر و مُشکْ بی‌هوش و رَنْجور شُد

  ۲۵۶ آن یکی اُفْتاد بیهوش و خَمید چون که در بازارِ عَطّاران رَسید ۲۵۷ بویِ عَطْرَش زَد زِ عَطاران راد تا بِگَردیدَش سَر و بَر جا فُتاد ۲۵۸ هَمچو مُردار اوفْتاد او بی‌خَبَر نیم روز اَنْدَر میانِ رَهْگُذَرْ ۲۵۹ جَمع آمد خَلْق بر وِیْ آن زمان جُملِگان لاحَوْل‌گو دَرمانْ کُنان ۲۶۰ آن یکی کَف […]

72

مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۱۵ – گُفتنِ آن جُهود عَلی را کَرَّم اللهُ وَجْهَهُ که اگر اِعْتِماد داری بر حافِظیّ حَق از سَرِ این کوشْک خود را دَر اَنْداز و جواب گفتنِ امیرالمؤمنین او را

  ۳۵۲ مُرتضی را گفت روزی یک عَنود کو زِ تَعْظیمِ خدا آگَهْ نبود ۳۵۳ بر سَرِ بامیّ و قَصری بَسْ بُلَند حِفْظِ حَق را واقِفی ای هوشْمَند؟ ۳۵۴ گفت آری او حَفیظ است و غَنی هستیِ ما را زِ طِفْلیّ و مَنی ۳۵۵ گفت خود را اَنْدَر اَفْکَن هین زِ بام اِعْتِمادی کُن به […]

73

مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۲۵ – قِصّهٔ عَطّاری که سنگِ تَرازویِ او گِل سَرشوی بود و دُزدیدنِ مُشتریِ گِل خوار از آن گِل هنگامِ سَنجیدنِ شِکَر دُزدیده و پنهان

  ۶۲۴ پیشِ عَطّاری یکی گِل‌خوار رَفت تا خَرَد اَبْلوجِ قَندِ خاصِ زَفْت ۶۲۵ پَس بَرِ عَطّارِ طَرّارِ دودِل موضِعِ سنگِ تَرازو بود گِل ۶۲۶ گفت گِل سنگِ تَرازویِ من است گَر تورا مَیْلِ شِکَر بِخْریدن است ۶۲۷ گفت هستم در مُهِمّی قَندجو سنگِ میزانْ هر چه خواهی باش گو ۶۲۸ گفت با خود پیشِ […]

74

مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۳۰ – سَبَب هِجْرتِ ابراهیم اَدْهَم قُدَّسَ اللهُ سِرَّهُ و تَرکِ مُلْکِ خراسان

  ۷۲۵ مُلْک بَرهَم زن تو اَدْهَم‌وار زود تا بیابی هَمچو او مُلْکِ خُلود ۷۲۶ خُفته بود آن شَهْ شَبانه بر سَریر حارِسان بر بامْ انَدَر دار و گیر ۷۲۷ قَصدِ شَهْ از حارِسان آن هم نبود که کُند زان دَفْعِ دُزدان و رُنود ۷۲۸ او هَمی دانِسْت کآن کو عادل است فارغ است از […]

75

مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۴۵ – قِصّهٔ شاعر و صِله دادنِ شاه و مُضاعَف کردنِ آن وزیرِ بوالْحَسَن نام

  ۱۱۵۵ شاعری آوَرْد شعری پیشِ شاه بر امیدِ خِلْعَت و اِکْرام و جاه ۱۱۵۶ شاهْ مُکْرِم بود فَرمودَش هزار از زَرِ سرخ و کرامات و نِثار ۱۱۵۷ پَس وزیرش گفت کین اندک بُوَد ده هَزارش هَدیه وا دِهْ تا رَوَد ۱۱۵۸ از چُنو شاعرْ نُس از تو بَحْردَست ده هزاری که بِگُفتم اندک است […]

76

مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۵۱ – قِصّه صوفی که در میانِ گُلِستانْ سَر بر زانو مراقب بود. یارانش گفتند سَر برآور، تفرّج کُن بر گلستان و ریاحین و مرغان و آثارِ رَحْمَةِ اللهِ تَعالی

  ۱۳۵۷ صوفی‌یی دَر باغْ از بَهرِ گُشاد صوفیانه رویْ بر زانو نَهاد ۱۳۵۸ پَس فُرورفت او به خود اَنْدَر نُغول شُد مَلول از صورتِ خوابَش فُضول ۱۳۵۹ که چه خُسبی؟ آخِر اَنْدَر رَز نِگَر این درختان بین و آثار و خُضَر ۱۳۶۰ اَمْرِ حَقْ بِشْنو که گفته‌ست اُنْظُروا سویِ این آثار رَحمَت آر رو […]

77

مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۵۵ – در بیان آنکه ترک الجواب جواب مقرّر این سخن که جواب الاحمق سکوت. شرح این هر دو درین قصّه است که گفته می‌آید

  ۱۴۸۹ بود شاهی بود اورا بَنْده‌یی مُرده عقلی بود و شَهوَت زنده‌یی ۱۴۹۰ خُرده‌هایِ خِدمَتَش بُگذاشتی بَد سِگالیدی نِکو پِنداشتی ۱۴۹۱ گفت شاهَنشَه جِرایَش کَم کُنید وَر بِجَنْگَد نامَش از خط بَرزَنید ۱۴۹۲ عَقل او کم بود و حِرْصِ او فُزون چون جِرا کَم دید شُد تُند و حَرون ۱۴۹۳ عَقل بودی گِردِ خود […]

78

مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۵۸ – چالیشِ عقلْ با نَفَسْ هَمچون تَنازُع مَجنون با ناقه مَیْلِ مَجنون سویِ حُرّه مَیْلِ ناقه واپَسْ سویِ کُرّه چُنان که گفت مجنون هَوی ناقَتی خَلْفی وَ قُدّا مِیَ الْهَوی وَ اِنّی وَ ایّاها لَمُخْتَلِفانِ

  ۱۵۳۲ هَمچو مجنون‌اَند و چون ناقَه‌ش یَقین می‌کَشَد آن پیش و این واپَس به کین ۱۵۳۳ مَیْل مجنونْ پیشِ آن لیلی رَوان مَیْلِ ناقه پَس پِی کُرِّه دَوان ۱۵۳۴ یک دَم اَرْ مَجنون زِ خود غافِل بُدی ناقه گردیدیّ و واپَس آمدی ۱۵۳۵ عشق و سودا چونک پُر بودَش بَدَن می‌نَبودَش چاره از بی‌خود […]

79

مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۶۰ – حِکایَت آن فَقیه با دَستارِ بزرگ و آن کِه بِرْبود دَستارَش و بانگ می‌زد که باز کُن بِبین که چه می‌بَری آن گَه بِبَر

  ۱۵۷۷ یک فَقیهی ژَنده‌ها دَرچیده بود دَر عَمامه‌یْ خویش در پیچیده بود ۱۵۷۸ تا شود زَفْت و نِمایَد آن عَظیم چون دَر آیَد سویِ مَحْفِل در حَطیم ۱۵۷۹ ژَنْده‌ها از جامه‌ها پیراسته ظاهِرا دَستار از آن آراسته ۱۵۸۰ ظاهِرِ دَستار چون حُلّهٔ بهشت چون مُنافق اَنْدَرونْ رُسوا و زشت ۱۵۸۱ پاره پاره دَلْق وْ […]

80

مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۷۲ – کَژْ وَزیدنِ باد بر سُلَیمانْ عَلَیْهِ‌السَّلام به سَبَبِ زَلَّتِ او

  ۱۸۹۶ بادْ بر تَختِ سُلَیمان رَفت کَژ پَس سُلیمان گفت بادا کَژْ مَغَژ ۱۸۹۷ باد هم گفت ای سُلَیمان کَژْ مَرو وَر رَوی کَژ از کَژَم خَشمین مَشو ۱۸۹۸ این تَرازو بَهرِ این بِنْهاد حَق تا رَوَد اِنْصافْ ما را در سَبَق ۱۸۹۹ از ترازو کَم کُنی من کَم کُنم تا تو با من […]