مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۲۰ – چَرب کردنِ مَردِ لافی لب و سَبْلَتِ خود را هر بامداد به پوست دُنْبه و بیرون آمدن میانِ حَریفانْ که من چُنین خوردهام و چُنان
۷۳۲ | پوستِ دُنْبه یافت شخصی مُسْتَهان | هر صَباحی چَرب کردی سَبْلَتان | |
۷۳۳ | در میانِ مُنْعِمانْ رفتی که من | لوتِ چَربی خوردهام در اَنْجُمَن | |
۷۳۴ | دست بر سَبْلَت نَهادی در نَوید | رَمْز یعنی سویِ سَبْلَت بِنْگَرید | |
۷۳۵ | کین گواهِ صِدْقِ گُفتارِ منست | وین نِشانِ چَرب و شیرین خوردن است | |
۷۳۶ | اِشْکَمَش گفتی جوابِ بیطَنین | که اَبادَ اللهُ کَیْدَ الْکاذِبین | |
۷۳۷ | لافِ تو ما را بر آتش بَر نَهاد | کان سِبالِ چَربِ تو بَرکَنده باد | |
۷۳۸ | گَر نبودی لافِ زِشتَت ای گدا | یک کَریمی رَحْم اَفْکَندی به ما | |
۷۳۹ | وَرْ نِمودی عَیْبِ و کَژْ کَم باختی | یک طَبیبی دارویِ او ساختی | |
۷۴۰ | گفت حَق که کَژْ مَجُنْبان گوش و دُم | یَنْفَعَنَّ الْصادِقینَ صِدْقُهُمْ | |
۷۴۱ | گفت اَنْدَر کَژْ مَخُسپ ای مُحْتَلِم | آنچه داری وانِما و فَاسْتَقِمْ | |
۷۴۲ | وَرْ نگویی عَیْبِ خود باری خَمُش | از نمایش وَزْ دَغَل خود را مَکُش | |
۷۴۳ | گَر تو نَقْدی یافتی مَگْشا دَهان | هست در رَهْ سنگهایِ اِمْتِحان | |
۷۴۴ | سنگهایِ اِمْتِحان را نیز پیش | اِمْتِحانها هست در اَحْوالِ خویش | |
۷۴۵ | گفت یزدان از ولادت تا به حَیْن | یُفْتَنونَ کُلَّ عامٍ مَرَّتَیْن | |
۷۴۶ | اِمْتِحان بر اِمْتِحان است ای پدر | هین به کمتر اِمْتِحانْ خود را مَخَر |
فرد خوار و ذلیلی مقداری دنبه پیدا کرد و هر روز صبح سبیل خود را با آن چرب میکرد. او بعد از این کار به میان افراد ثروتمند میرفت و تظاهر میکرد که من غذای چرب و لذیذ خوردهام. دست خودش را به سبیلش میمالید و منظورش این بود که به سبیل من نگاه کنید. او چرب بودن سبیلش را گواهی برای صداقت و راستی خودش میدانست که من غذای چرب و شیرین خوردهام. ولی شکم او گواهی میداد و میگفت که لعنت بر دروغگویان و این لاف تو آتش بر ما زد و آن سبیل تو کَنده باد. اگر لاف و ادعای زشت تو نبود، یک انسان بخشنده به ما لطفی میکرد. اگر عیب خودت را نشان میدادی و ادعای بیجا نمیکردی، یک طبیبی برای او دارو میساخت. خداوند گفته است که سر و گوش خودت را در راه باطل حرکت مده چون صداقت صادقان به نفع آنها است.
سپاس