مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۷۷ – مسئلهٔ فَنا و بَقایِ دَرویش

 

۳۶۷۰ گفت قایل در جهانْ دَرویش نیست وَرْ بُوَد دَرویش آن درویش نیست
۳۶۷۱ هست از رویِ بَقایِ ذاتِ او نیست گشته وَصْفِ او در وَصْفِ هو
۳۶۷۲ چون زَبانه‌یْ شمعْ پیشِ آفتاب نیست باشد هست باشد در حِساب
۳۶۷۳ هست باشد ذاتِ او تا تو اگر بَر نَهی پنبه بِسوزَد زان شَرَر
۳۶۷۴ نیست باشد روشنی نَدْهَد تورا کرده باشد آفتابْ او را فَنا
۳۶۷۵ در دو صد مَنْ شَهْد یک اَوْقِیَّه خَل چون دَر اَفْکَندیّ و در وِیْ گشت حَل
۳۶۷۶ نیست باشد طَعْمِ خَلْ چون می‌چَشی هست اَوْقِیَّه فُزون چون بَرکَشی
۳۶۷۷ پیشِ شیری آهوی بی‌هوش شُد هستی‌اَش در هستِ او روپوش شُد
۳۶۷۸ این قیاسِ ناقِصان بر کارِ رَب جوشِشِ عشق است نَزْ تَرکِ اَدَب
۳۶۷۹ نَبْضِ عاشق بی اَدَب بَر می‌جَهَد خویش را در کَفّهٔ شَهْ می‌نَهَد
۳۶۸۰ بی‌اَدَب‌تَر نیست کَس زو در جهان با اَدَب‌تَر نیست کَس زو در نَهان
۳۶۸۱ هم به نِسْبَت دان وِفاقْ ای مُنْتَجَب این دو ضِدِّ با اَدَب با بی‌اَدَب
۳۶۸۲ بی‌اَدَب باشد چو ظاهِر بِنْگَری که بُوَد دَعویِّ عشقش هم‌سَری
۳۶۸۳ چون به باطِن بِنْگَری دَعوی کجاست؟ او و دَعوی پیشِ آن سُلطانْ فَناست
۳۶۸۴ ماتَ زَیْدٌ زَیْد اگر فاعِل بُوَد لیکْ فاعِل نیست کو عاطِل بُوَد
۳۶۸۵ او زِ رویِ لَفْظِ نَحْوی فاعِل است وَرْنَه او مَفْعول و مَوْتَش قاتِل است
۳۶۸۶ فاعِلِ چه؟ کو چُنان مَقْهور شُد فاعِلی‌ها جُمله از وِیْ دور شُد

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *