مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۸۸ – رَسیدنِ آن عاشقْ به معشوقِ خویش چون دست از جانِ خود بِشُست

 

۳۹۱۷ هَمچو گویی سَجْده کُن بر رو و سَر جانِبِ آن صَدْر شُد با چَشمِ تَر
۳۹۱۸ جُمله خَلْقانْ مُنْتَظِر سَر در هوا کِشْ بِسوزَد یا بَرآویزَد وِرا
۳۹۱۹ این زمان این اَحْمَقِ یک لَخْت را آن نِمایَد که زمانْ بَدبَخت را
۳۹۲۰ هَمچو پروانه شَرَر را نور دید اَحْمَقانه دَر فُتاد از جانْ بُرید
۳۹۲۱ لیکْ شَمعِ عشقْ چون آن شمع نیست روشن اَنْدَر روشن اَنْدَر روشنی‌ست
۳۹۲۲ او به عَکسِ شمع‌هایِ آتشی‌ست می‌نِمایَد آتش و جُمله خَوشی‌ست

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *