مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۲۰۱ – باقیِ قِصّهٔ مِهْمانِ آن مَسجدِ مِهْمان کُش و ثَبات و صِدْقِ او

 

۴۲۱۳ آن غریبِ شهرِ سَربالا طَلَب گفت می‌خُسبَم دَرین مَسجد به شب
۴۲۱۴ مَسجدا گَر کَربَلایِ من شَوی کعبهٔ حاجَت‌رَوایِ من شَوی
۴۲۱۵ هین مرا بُگْذار ای بُگْزیده دار تا رَسَن‌بازی کُنم مَنْصوروار
۴۲۱۶ گَر شُدیْت اَنْدَر نَصیحت جِبْرئیل می‌نخواهد غَوْث در آتشْ خَلیل
۴۲۱۷ جِبْرئیلا رو که من اَفْروخته بهترم چون عود و عَنْبَر سوخته
۴۲۱۸ جِبْرئیلا گَر چه یاری می‌کُنی چون برادرْ پاس داری می‌کُنی
۴۲۱۹ ای برادر من بر آذر چابُکَم من نه آن جانم که گردم بیش و کَم
۴۲۲۰ جانِ حیوانی فَزایَد از عَلَف آتشی بود و چو هیزُم شُد تَلَف
۴۲۲۱ گَر نگشتی هیزُم او مُثْمِر بُدی تا اَبَد مَعْمور و هم عامِر بُدی
۴۲۲۲ بادِ سوزان است این آتش بِدان پَرتوِ آتش بُوَد نه عینِ آن
۴۲۲۳ عینِ آتش در اَثیر آمد یَقین پَرتو و سایه‌یْ وِیْ است اَنْدَر زمین
۴۲۲۴ لاجَرَم پَرتو نَپایَد زِاضْطِراب سویِ مَعْدن باز می‌گردد شِتاب
۴۲۲۵ قامَتِ تو بَر قَرار آمد بساز سایه‌اَت کوتَه دَمی یک‌دَمْ دراز
۴۲۲۶ زان که در پَرتو نَیابَد کَس ثَبات عَکس‌ها وا گشت سویِ اُمَّهات
۴۲۲۷ هین دَهان بَر بَند فِتْنه لبْ گُشاد خُشک آرْ اَللهُ اَعْلَم بِالرَّشاد

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *