مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۲۶ – قِصّهٔ خواب دیدنِ فرعونْ آمدنِ موسیٰ را عَلَیْهِ السَّلام و تَدارکْ اندیشیدن

 

۸۴۰ جَهْدِ فرعونی چو بی‌توفیق بود هرچه او می‌دوخت آن تَفْتیق بود
۸۴۱ از مُنَجِّم بود در حُکْمَش هزار وَزْ مُعَبِّر نیز و ساحِر بی‌شُمار
۸۴۲ مَقْدَمِ موسیٰ نِمودَندَش به خواب که کُند فرعون و مُلْکَش را خَراب
۸۴۳ با مُعَبِّر گفت و با اَهْلِ نُجوم چون بُوَد دَفْعِ خیال و خوابِ شُوم؟
۸۴۴ جُمله گُفتَندَش که تَدبیری کنیم راهِ زادن را چو رَهْ‌زن می‌زنیم
۸۴۵ تا رَسید آن شب که مَوْلِد بود آن رایْ این دیدند آن فرعونیان
۸۴۶ که بُرون آرَند آن روز از پِگاه سویِ میدانْ بَزْم و تَختِ پادشاه
۸۴۷ اَلصَّلا ای جُمله اِسْرائیلیان شاه می‌خوانَد شما را زان مَکان
۸۴۸ تا شما را رو نِمایَد بی‌نِقاب بر شما اِحْسان کُند بَهرِ ثَواب
۸۴۹ کآن اسیران را به جُز دوری نبود دیدنِ فرعون دَسْتوری نبود
۸۵۰ گَر فُتادَندی به رَهْ در پیشِ او بَهرِ آن یاسه بِخُفتَندی برو
۸۵۱ یاسه این بُد که نَبینَد هیچ اسیر در گَهْ و بی‌گَهْ لِقایِ آن امیر
۸۵۲ بانگِ چاووشان چو در رَهْ بِشْنَود تا نَبینَد رو به دیواری کُند
۸۵۳ وَرْ بِبینَد رویِ او مُجْرِم بُوَد آنچه بَتَّر بر سَرِ او آن رَوَد
۸۵۴ بودشان حِرصِ لِقایِ مُمْتَنِع چون حَریص است آدمی فیما مُنِعْ

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *