مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۶۰ – در وَهْم اَفکَندنِ کودکانْ اُستاد را

 

۱۵۴۷ روز گشت و آمدند آن کودکان بر همین فِکْرَت زِ خانه تا دُکان
۱۵۴۸ جُمله اِسْتادند بیرون مُنْتَظِر تا دَرآیَد اَوَّل آن یارِ مُصِر
۱۵۴۹ زان که مَنْبَع او بُده‌ست این رای را سَر اِمام آید همیشه پایْ را
۱۵۵۰ ای مُقَلِّد تو مَجو بیشی بر آن کو بُوَد مَنْبَع زِ نورِ آسْمان
۱۵۵۱ او دَر آمَد گفت اُسْتا را سلام خیر باشد رَنگِ رویَت زَردْفام
۱۵۵۲ گفت اُستا نیست رَنجی مَر مرا تو بُرو بِنْشین مگو یاوه هَلا
۱۵۵۳ نَفْی کرد امّا غُبارِ وَهْمِ بَد اندکی اَنْدَر دِلَش ناگاه زَد
۱۵۵۴ اَنْدَر آمد دیگری گفت این چُنین اندکی آن وَهْم اَفْزون شُد بِدین
۱۵۵۵ هم چُنین تا وَهْمِ او قُوَّت گرفت مانْد اَنْدَر حالِ خود بَسْ در شِگِفت

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *