مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۶۲ – رَنْجور شُدنِ اوستاد به وَهْم

 

۱۵۶۳ گشت اُستا سُست از وَهْم و زِ بیم بَر جَهید و می‌کَشانید او گِلیم
۱۵۶۴ خشمگین با زن که مِهْرِ اوست سُست من بدین حالَم نَپُرسید و نَجُست
۱۵۶۵ خود مرا آگَهْ نکرد از رنگِ من قَصْد دارد تا رَهَد از نَنْگِ من
۱۵۶۶ او به حُسن و جِلْوهٔ خود مَست گشت بی‌خَبَر کَزْ بامْ افتادم چو طَشْت
۱۵۶۷ آمد و دَر را به تُندی وا گُشاد کودکان اَنْدَر پِیِ آن اوسْتاد
۱۵۶۸ گفت زن خیر است چون زود آمدی؟ که مَبادا ذاتِ نیکَت را بَدی
۱۵۶۹ گفت کوری؟ رَنگ و حالِ من بِبین از غَمَم بیگانگان اَنْدَر حَنین
۱۵۷۰ تو درونِ خانه از بُغْض و نِفاق می‌نَبینی حالِ من در اِحْتِراق؟
۱۵۷۱ گفت زن ای خواجه عیبی نیستَت وَهْم و ظَنِّ لاشِ بی‌مَعنی‌سْتَت
۱۵۷۲ گُفتَش ای غَر تو هنوزی در لَجاج؟ می‌نَبینی این تَغَیُّر وِارْتِجاج؟
۱۵۷۳ گَر تو کور و کَر شُدی ما را چه جُرم؟ ما دَرین رَنْجیم و در اندوه و گُرم
۱۵۷۴ گفت ای خواجه بِیارَم آیِنَه تا بِدانی که ندارم من گُنَه؟
۱۵۷۵ گفت رو مَه تو رهی مَه آینه‌ت دایما در بُغْض و کینیّ و عَنَت
۱۵۷۶ جامهٔ خوابِ مرا زو گُسْتران تا بِخُسبَم که سَرِ من شُد گِران
۱۵۷۷ زن تَوقُّف کرد مَردَش بانگ زد کِی عَدو زوتَر تو را این می‌سِزَد

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *