مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۷۴ – کَراماتِ شیخِ اَقْطَع و زَنْبیل بافتنِ او به دو دست

 

۱۷۰۶ در عَریشْ او را یکی زایِر بیافت کو به هر دو دستْ می زَنْبیل بافت
۱۷۰۷ گفت او را ای عَدوِّ جانِ خویش در عَریشَم آمده سَر کرده پیش
۱۷۰۸ این چرا کردی شِتاب اَنْدَر سِباق؟ گفت از اِفْراطِ مِهْر و اِشْتیاق
۱۷۰۹ پس تَبَسُّم کرد و گفت اکنون بیا لیکْ مَخفی دار این را ای کیا
۱۷۱۰ تا نَمیرَم من مگو این با کسی نه قَرینی نه حَبیبی نه خَسی
۱۷۱۱ بَعد ازان قومی دِگَر از روزَنَش مُطَّلِع گشتند بر بافیدَنَش
۱۷۱۲ گفت حِکْمَت را تو دانی کِردگار من کُنم پنهان تو کردی آشکار
۱۷۱۳ آمد اِلْهامَش که یک چندی بُدند که دَرین غَم بر تو مُنْکِر می‌شُدند
۱۷۱۴ که مگر سالوس بود او در طَریق که خدا رُسواش کرد اَنْدَر فَریق؟
۱۷۱۵ من نخواهم کان رَمه کافِر شوند در ضَلالَت در گُمانِ بَد رَوَند
۱۷۱۶ این کَرامَت را بِکَردیم آشکار که دَهیمَت دستْ اَنْدَر وَقتِ کار
۱۷۱۷ تا که آن بیچارگانِ بَد گُمان رَد نگردند از جَنابِ آسْمان
۱۷۱۸ من تو را بی‌این کَرامَت‌ها زِ پیش خود تَسَلّی دادَمی از ذاتِ خویش
۱۷۱۹ این کَرامَت بَهرِ ایشان دادَمَت وین چراغ از بَهرِ آن بِنْهادَمَت
۱۷۲۰ تو ازان بُگْذشته‌یی کَزْ مرگِ تَن تَرسی وَزْ تَفْریقِ اَجْزایِ بَدَن
۱۷۲۱ وَهْم تَفْریقِ سَر و پا از تو رفت دَفْعِ وَهْمْ اِسْپَر رَسیدَت نیک زَفْت

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *