رباعی ۲۳۲ مولانا

 

زُلْفَت که ازو پایِ دِلَم در بیر است دَرهَم شُده، حَلْقه حَلْقه، چون زنجیر است
چون بِگْرفتم، گرفت دستم که مگیر گفتم که خَموش روزِ گیراگیر است

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *