مکتوبات مولانا – مکتوب ۱۰۴ – به جمال‌الدّین (؟) در ستایش نیکی و احسان

زندگانیِ فرزندِ مکرّمِ مخلصِ مشفق، معتقدِّ صادقِ صدّیق، نادرة الزّمان، عالی همّت، فرشته صفت، جمال الدّولة والدّین، در رفعتی که سر بر آسمان دارد و روی به ملک جاودان، دراز باد و چهرۀ دل که مشرقِ همه فضایل است از غبارِ وسوسه و گردِ غفلت زدوده و پاک و مصقول باد، تا محلِّ الهام ربّانی باشد و فیضِ رحمتِ آسمانی، آمین یاربَّ العالمین.
سلام و دعا بخواند و آروزمند داند، و مِنَ القَلبِ الی القَلبِ رَوزِنةٌ[۱].
گویند که روزنی‌ست از دل سوی دل
روزن چه بود که نیز دیوار نماند[۲]
حق تعالی دلِ آن فرزند را به شادی که ورای شادیِ عالمِ فانی است مزیّن و آراسته داراد و به سلامتی و مراد فی ایمن الاحوال و اقرب الزّمان به ما رساناد، انّه عَلَی ذَلِک قَدِیرٌ وَ بِالْاِجَابَةِ جَدیر. و برادران همه سلام می‌رسانند و مشتاق می‌باشند. سلام و دعا به خدمتِ آصفِ زمان، ملک الوزرا، منشیِ الخیرات، مغیث الخلایق، نظام الملکِ وقت ادام الله علوّهُ برساند و به خواصِّ او، و آرزومند دانند و شاکرِ نعم دانند که ما احسان‌‌های ایشان فراموش نکرده‌ایم، وَ مَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً[۳]. اِنَّهَا اِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مَّنْ خَردَلٍ فَتَکُن فِی صَخْرَةٍ اَوْ فِی السَّمَاوَاتِ اَوْ فِی الْاَرضِ یَأْتِ بِهَا اللهُ[۴].
چنانکه آن عزیز را به واقعه نمودند که هرچه پیشت آید فرمانِ خدا این است که زمین را بازکاوی و حفره کنی و دفن کنی و به خاک بپوشی، هم در واقعه از آنجا گذشت، دید لگنی زرّین در میانِ صحرایی می‌تافت و لمعان می‌زد، آن وصیّت یادش آمد، در حال زمین را بکند. دو گز کمابیش و دفن کرد، همچنین بارها عاجز شد، گفت: مرا یک‌بار فرموده‌اند، من چندین بار کردم. از آن واقعه بگذشت و می‌رفت. آن شخص را که او را وصیّت کرده بود بدید. حال با او بازگفت. گفت: بدانکه آن صورتِ نیکویی است و احسان که از بهرِ خدا کنند، هرچند که پنهان کنند آشکارا شود و اگر صدسال بگذرد، با آنکه درازیِ مدّت پوشانندۀ چیزهاست، آن چیز پوشیده نشود و حق تعالی به فضلِ خود آن را اشکارا کند و اگر کسی را در این گمان است، در نگر گو در مناره‌های بلند و اذان مؤذّنان ومنبرهای بلند و وعظِ واعظان و مکتب‌های کودکان و غیر آن، که همه آن نیکی‌های محمّد است صلی الله علیه وسلّم و سعیِ او و صبرِ او بر ایذای کافران و قصدِ ایشان، که حق تعالی وعده کرده بود که من این را آشکارا کنم و نگه دارم، اگرچه تو را وارثی نیست، من وارثِ نیکوکارانم، وَ لَسَوْفَ یُعطِیکَ رَبُّکَ فَتَرضَی، وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَی[۵]، اِنَّا اَعطَیْنَاکَ الْکَوْثَر[۶]، اِنَّا نَحنُ نَزَّلْنَا الذَّکْرَ وَ اِنَّا لَهُ لَحَافِظُون[۷].
نیکی که برای خدا بود بِهْ از نورِ آفتاب بود و مهتاب. استخوان در گور رَوَد، امّا نور در زیر گور نرود، بیازما: نورِ آفتاب را در گور کن، باز بر سر آید. این سخن پایان ندارد. قُل لَّوْ کَانَ الْبَحرُ مِدَاداً لِّکَلِمَاتِ رَبَّی لَنَفِدَ الْبَحرُ قَبْلَ اَن تَنفَذَ کَلِمَاتُ رَبَّی[۸].
حق تعالی توفیق بر توفیق و جَدّ بر جَدّ و جذبه بر جذبه و دعوت بر دعوت و هدایت بر هدایت متتابع و افزون داراد.
حرام دارم با مردمان سخن گفتن
و چون حدیث تو آید سخن دراز کنم[۹]
جاوید طالب و عاشق باد، آمین یاربَّ العالمین.

————————-

[۱] از امثال: از دل جانب دل روزنه‌ست، از دل به دل راه است.

[۲] شاعر این بیت یافت نشد.

[۳] بخشی از آیۀ ۶۴ سورۀ مریم: و پروردگارت فراموشکار نیست‌.

[۴] بخشی از آیۀ ۱۶ سورۀ لقمان: بدان که اگر هم سنگ دانه خردلی باشد، و آنگاه در دل تخته‌سنگی یا در آسمان‌ها یا در زمین نهفته باشد، خداوند آن را به میان می‌آورد.

[۵] با توجه به جابجایی آیات، آیۀ ۴ و ۵ سورۀ ضحی: و بی‌شک جهان واپسین برای تو بهتر از نخستین است، و پروردگارت به زودی به تو می‌بخشد و خشنود می‌شوی.‌

[۶] آیۀ ۱ سورۀ کوثر: ما به تو کوثر بخشیده‌ایم‌.

[۷] آیۀ ۹ سورۀ حجر: همانا ما قرآن را نازل کرده‌ایم و ما خود نگهبان آنیم‌.

[۸] بخشی از آیۀ ۱۰۹ سورۀ کهف: بگو اگر دریا برای کلمات پروردگارم مرکب باشد، بی‌شک آن دریا، پیش از به پایان رسیدن کلمات پروردگارم، به پایان می‌رسد.

[۹] بیت دوم از غزل ۱۷۲۴ مولانا.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *