مکتوبات مولانا – مکتوب ۵۷ – ظاهراً به سلطان عزّالدّین کیکاووس دربارۀ حسام‌الدّین که با عیال خود اختلاف پیدا کرده است

سعادت و اقبال دو جهانی نثارِ روزگارِ آن یگانۀ عصر، فخرالملوک و السّلاطین، افتخار آل داود، عالی همّت، مظلوم‌پرور، مغیث الضّعفا، مربّی الفقرا، غیاث العالم، خدای ترس، رعیّت پُرس، حلیم کریم ادام اللهُ عُلوَّهُم و اقبالهم و زاد توفیقهم و افضالهم دایماً باد، اولیا و نیک‌خواهانِ آن دولتْ منصور و حاسدان و بدخواهانِ آن حضرت سرنگون و مقهور، و باری تعالی در کلِّ احوال و اقوال و افعالْ ناصر و یار و حارس و مرشد و معین.
سلام و دعا و تحیّت و ثنا از صمیم صدق و صفا و نهایتِ مودّت و ولا، علی الدّوام و التّواتر، رسانیده می‌آید. آرزومندی و اشتیاق به شرفِ ملاقاتِ کریمش از حدِّ بیانِ اقلام و اندازۀ احاطتِ پیغام افزون است، مسبّب الاسباب و مفتّح الابواب، میسِّر کلّ عسیر، اسبابِ ملاقات و وصالِ آن یگانۀ عالم در هم پیونداند و متّفق گرداند، بمنّه و جوده. از صادر و وارد، علی الدّوام، استقامتِ آن دولت نفّاعِ خلق و مشرب عالمیان پرسیده می‌آید و چون اخبارِ سارِّ شادکننده و بشارتِ انتظام آن دولت و تقریر آن شهریاری شنیده می‌آید و انبساطِ خیرات و اشاعتِ حسناتِ آن دستِ معطیِ منفق، شکر باری تعالی گزارده می‌شود و حمد خدا گفته می‌آید: علی ما اکرم و وفّق و اولی، فنِعم المنعم والمولی[۱].
آرندۀ تحیّت حسام الدّین، فرزند عزیز مقبل، شُکرهای خدمت می‌گفت و آزادی‌های شما و کیست که از آن حضرت شاکر و ذاکر نیست؟ امّا فرزند، حسام الدّین، مهر دیگر و مودّت دیگر نمود با آن حضرت و صادق بود در آن هواداری در آن حضرت، سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم[۲]، مگر او را با اهلِ خود مناقشه‌ای افتاده است و در حقِّ ایشان نیّت ندارد الّا خیر و احسان. ایشان را نفوری شده است و بر او بدگمان شده‌اند. علاجِ همه رنج‌ها و وحشت‌ها، داروخانۀ لطف و پادشاهی و بنده نوازیِ آن یگانه است. توقّع دارم که آن وحشت را هم شما از میان برگیرید و سخن شما از طرفین نافذتر و فتنه ساکن کننده‌تر و مهر و مودّت افزاینده‌تر، کلام الملوکِ ملوک الکلام[۳]. قال النبیّ صلی اللهُ علیه وسلم: لا یزال امّتی بخیرٍ ما اتاهم العلم و النّصیحةُ من قبل اکابرهم فاذا اتاهم من قبلِ اصاغرهم هلکوا. نصیحت چو از شاهان آید بر رعیّت مقبول آید و دل‌ها آن را تعظیم کنند، و چون نصیحت از کهتران به سویِ مهتران آید، چنان جایگیر نبوَد. توقّع از پادشاهی و احسانِ بی‌حدِّ شما آن است که آن وحشت را از میانِ ایشان برگیرید تا میانِ ایشان جمعیّت باشد و هر دو در خدمت و بندگیِ آن بزرگ یار همدیگر باشند، چنانکه شکر فرزندِ عزیز، حسام الدّین، بدین داعی رسد و این داعی منّت‌دار شود و بر احسان‌های پیشین منضمّ گردد. و از این طرف، خُرد و بزرگ مشتاقند و از بسیاریِ دوستی به واقعه و به خواب می‌بینند آن یگانه را اغلبِ شب‌ها.
و من طول التفکّر کلّ یومٍ
رأیتُک کلّ لیلٍ فی المنام[۴]
آمده بود بشارتی که بدین طرف خواهند آمدن، خدای می‌داند چه شادی‌ها کردند. باز آن در تأخیر افتاد، خدای داند که چه غمگین شدند. باری تعالی اسبابِ ملاقات که عظیم‌ترین مرادهاست میسّر گرداناد، به هر طریقی که خیر باشد. جاوید رعیّت‌نواز باد، آمین یا ربّ العالمین.

————————–

[۱] آنچه ما را اکرام کرده و موفق داشته که سروری کریم و بخشنده است.

[۲] بخشی از آیۀ ۲۹ سورۀ فتح: نشانه آنان در چهره‌هایشان.

[۳] از امثال عربی: حرف پادشاه، پادشاه حرف‌هاست.

[۴] در طول تفکر روزانه و در کل شب تو را در خواب می‌بینم.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *