مکتوبات مولانا – مکتوب ۹۲ – ظاهراً به سلطان عزّالدّین کیکاووس، عذرخواهی از عدم توانایی بر زیارت
سعادت و اقبال ملک عادل، فخر آل داود، شاه شاهنژاد ادام اللهُ عُلوَّهُم تا ابدالدّهر و اَقصی العَصر در کمالِ اجلال بر مزید باد، درخورِ آن همّت و لایقِ آن کرم و مناسب آن کهترنوازی که: هَلْ جَزَاءُ الْاِحسَانَ اِلَّا الْاِحسَانُ[۱].
سلام و دعا مطالعه فرماید و معلوم باشد که: آنَآءِ اللَّیْلِ فَسَبَّح[۲] وَ اَطرَافَ النَّهَارِ[۳]، ذکر آن پادشاهِ مکرّم، ولیُّ الایادی والنِّعم از دل، و خیالِ او از چشم، و نام مبارکش از دهان، خالی نیست.
اَفادَتکُمُ النَّعمَآء مِنّی ثَلثةٌ
یَدی وَ لِسَانی و الضَّمیرُ المُحَجَّبا[۴]
شکرِ احسانهایِ شاهانۀ آن پادشاه در بیان نگنجد و در بنان و در قلم درنیاید. عالم السّرّوالخفیّات، ولیُّ الاحسان والمجازات، تبارک و تعالی مکافاتِ آن احسانها از خزاینِ: له مقالیدالسّموات والارض، مکافات کناد که: اِنَّا لَا نُضِیعُ اَجرَ مَنْ اَحسَنَ عَمَلاً[۵]، مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ اَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ اَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلّ سُنبُلَةٍ مّایَةُ حَبَّةٍ وَاللهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَآءُ[۶].
توقّع است که این ضعیفه را معذور دارد اگر اجابت نکرد دعوتِ آن پادشاه را و التماسِ او را که عذرها بود و مانعها که امکانِ نوشتن نیست. اگر دولت یار آید و ایّامِ فراق به کنار آید، در مشافهه ان شاء الله گفته آید و خود ناگفته دانم که دلِ روشن و فراست صافی و ادراکِ کاملِ آن پادشاه ادام اللهُ عُلوَّهُم دریابد عذر درویشان را که درویشْ در بحرِ تصرّفِ حق به حُکمِ خود نیست.
تجری الرّیاحُ بما لاتشتَهی السُّفُن[۷].
دستِ تصرّف عزّت یُقَلّبها کَیفَ یَشآءُ[۸] از آن عظیمتر است که درویشان را قدرت ماند و اختیار، لَیسَ فِی الدَّارِ غَیرُ الله دَیّار[۹]، وَاللهُ غَالِبٌ عَلَی اَمْرِهِ[۱۰].
احوال ز من مپرس کین از تو خطاست
رو رویِ شهم ببین و مشکل برخاست[۱۱]
#حکایات_مکتوبات_مولانا
هر که نورِ چهرۀ: یَفْعَلُ اللهُ مَا یَشَآءُ[۱۲] مطالعه کند، هیچ اعتراض در نهادِ او نماند و بر همۀ خلایق مرحمت نماید، چنانکه بندهای خواجه را گفت: بر در مسجد بنشین تا من درآیم، نماز کنم و بیرون آیم، طاس را با تو به حمّام برم، چو محتاج حمّامی.
خواجه گفت: بلی و برون در نشست. غلام در مسجد دیر ماند. خواجه آواز داد که ای غلام بیرون آی که سختْ بیگاه است تا به حمّام رویم. غلام آواز داد که باش، مرا نمیهلند که از مسجد بیرون آیم. خواجه گفت: اندر مسجد غیر تو نیست، تو را که نمیهلد تا برون آیی؟ گفت: همان کس که تو را نمیهلد که در مسجد آیی.[۱۳]
پس شکایت نماند از هیچ کس. از این گفتهاند: اَلشِّکَایَةٌ عَنٍ الخَلق شِکَایَةٌ عَنِ الْخالِقِ[۱۴].
هر که را اسرار عشق آموختند
مر دهانش را ز گفتن دوختند[۱۵]
——————————–
[۱] آیۀ ۶۰ سورۀ رحمن: آیا جزای نیکوکاری، جز نیکوکاری است؟.
[۲] در نسخه “فسبح” ندارد.
[۳] بخشی از آیۀ ۱۳۰ سورۀ طه: در پاسهایی از شب و در دوسوی روز.
[۴] شاعر این بیت یافت نشد: سپاسِ نعمتهایی را که مرا به آن نواختهاید با هر سه عضو دست و زبان و دلِ نهفته در سینهام به جای آورم.
[۵] بخشی از آیۀ ۳۰ سورۀ کهف: ما پاداش کسی را که نیکوکاری کرده است، فرو نمیگذاریم.
[۶] بخشی از آیۀ ۲۶۱ سورۀ بقره: داستان کسانی که اموالشان را در راه خدا میبخشند همچون دانهای است که هفت خوشه میرویاند و در هر خوشهای یکصد دانه، و خداوند برای هرکس که بخواهد چند برابر میکند.
[۷] مصرع دوم از بیت ابوالطیب متنبی : بادها گاهی بر خلاف میل کشتی میوزند.
[۸] اشاره به حدیثی از پیامبر اکرم است: قلب مومن بین دو انگشت خداوند رحمان است و هر گونه که بخواهد آن را تغییر خواهد داد.
[۹] در عالَم هستی کسی غیر از او وجود ندارد.
[۱۰] بخشی از آیۀ ۲۱ سورۀ یوسف: و خداوند سررشته کار خویش را در دست دارد.
[۱۱] با اختلاف بیت دوم رباعی ۱۴۶ مولانا.
[۱۲] بخشی از آیۀ ۲۷ سورۀ ابراهیم: خداوند هر چه خواهد همان تواند کرد.
[۱۳] این حکایت در فیه ما فیه متن ۱۶۳ و در دفتر سوم مثنوی معنوی بخش ۱۴۳ و در معارف بهاءولد نیز آمده است.
[۱۴] این جمله با اندک اختلاف در فیه ما فیه متن ۳۲۷ نیز آمده. شکایت از خلق، شکایت از خالق است. حضرت شمس تبریزی در مقالات میفرمایند: (۱) هر حُجب که بود از طرفِ شما بود. هر مشکل که شود، از خود گله کن که این مشکل از من است. خدا با بنده، لایقِ معاملۀ او معامله می کند. (۲) مرد نیک را از کسی شکایت نیست، نظر بر عیب نیست. هر که شکایت کرد بد اوست، گلویش را بیفشار. (۳) شکایت و ناله از خود کن.
[۱۵] با اندک اختلاف بیت ۲۲۴۰ دفتر پنجم مثنوی مولانا.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!