مقدمۀ استاد فروزانفر بر کتاب احادیث و قصص مثنوی
مقدمۀ مؤلف بر کتاب «احادیث مثنوی»
بعد الحمد و الصلاة، گذشته از قرآن کریم که نبشتۀ خدای و کلام حضرت عزت است، هیچ سخن را آن ارج و قدر و عظمت و نبالت نبوده و نیست و مسلمین جهان آن مایه بدان اهتمام نورزیدهاند که به حدیث رسول (ص) و اخبار معصومین سلام الله علیهم.
حفظ و ضبط اقوال حضرت رسول اکرم (ص)، هم در زمان حیات مورد اهتمام و توجۀ صحابه بود و بعضی چون عبدالله بن عمروبن العاص آنها را به قید کتابت نیز درمی آورند و چون جمال کریم وی روی در تتق غیرت کشید و به صورت در حجاب مکرمت حق مختفی گردید عنایت اصحاب به جمع و تدوین گفتار و آداب و سنن نبوی فزونی گرفت و وسعت مملکت اسلام و احتیاج روزافزون مسلمانان به وضع قوانین و احکام، این عنایت را مضاعف ساخت و شدت ایمان و اخلاص که موجب تأدب و تخلق به آداب و اخلاق نبوی بود و به ضرورت مسلمانان را به استقصای بلیغ در جمع سنن و اقوال آن سرچشمۀ فیاض اخلاق و اوصاف ملکوتی وادار میکرد، بدین اسباب ضمیمه گشت تا مسلمانان جمع و حفظ حدیث را از اهمّ وظائف علمی و دینی خود قرار[۱] دادند، و با شور و شوقی شگفت و عشق و طلبی راستین به جمع و نقل و حفظ و تقیید آن پرداختند، چندان که برای سماع خبر و روایتی تکلف سفرهای دور و دراز را امری سهل گرفتند و مال و عمر عزیز را درین راه مردوار و عاشقآسا درباختند و هنوز قرن اول سپری ناشده جمع کثیری از تابعین و ائمۀ اسلام بهوفور روایت و کثرت نقل حدیث شهره و انگشتنما شدند و چون نوبت به تدوین و کتابت علوم رسید نخستین فنی که مطمح نظر و عنایت شد همین فن شریف بود و علمای بزرگ از روی کمال صدق و یکدلی احادیث نبوی را در بطون صحائف و اوراق ثبت نمودند و بحث در حدیث از جهت مراتب روات در صدق و امانت و قرب و علو اسناد و صحت نقل و ضعف روایت آغاز گردید و چون اخبار نبوی مستند جمیع فرق اسلامی بود و احتمال بلکه قطع به وضع و جعل روایت در بعضی موارد و از طرف پارهای از فرق و طوایف انکارناپذیر مینمود دقت و بحث در احوال روات واجب و لازم آمد و درایه و معرفت رجال فنی جداگانه و مستقل گردید و چنانکه پوشیده نیست فقها و متکلمین و مفسرین و دیگر طبقات علمای اسلام در اثبات و تقریر مطالب و عقاید خود تا جاییکه دسترسی داشتهاند به احادیث استناد جستهاند و درین روش کار بدانجا کشیده است که بعض اطبا و منجمین و جغرافی نویسان نیز از طریقۀ علمای دین پیروی نمودهاند و همچنین اصولی که محدثین در تشخیص مراتب روایت از صحیح و سقیم و قوی و ضعیف و درجات روات از عدل و ثقه و ضعیفالاسناد و ثبت و کذوب و نظائر آنها اتخاذ کردهاند در حقیقت مبنای نقد ادبی و لغوی و تاریخی قرار گرفت و بزرگان ادبا و لغویین و مورخین نکات ادبی و نوادر لغت و اخبار و حوادث تاریخی را با ذکر سلسلۀ روات نقل مینمودند و نظر به آنکه احادیث ازجهت فصاحت و بلاغت وحسن ایجاز و اشتمال بر اصول معارف الهی و بشری پس از قرآن کریم به حکم أَنَا أَفْصَحُ مَنْ نَطَقَ بِالضَّادِ[۲] و اوتیتُ جَوَامِعَ الْکَلِمِ[۳] در زبان عرب بیهمتا و نظیر بود ادبا و مترسلین و شعرا. برای تحصیل ملکۀ بلاغت و نیز آرایش گفتار و توشیح و تدبیج مکاتیب و رسائل و قصاید و مقطعات خود در حفظ و ایراد احادیث میکوشیدند و اندیشه و رویّت، کار میبستند و بسیاری از امرا و وزرا که مشوق شعرا و حامی کتّاب و نویسندگان بودند خود از روات حدیث به شمار میرفتند چنانکه از امرا و شهریاران سامانی امیر احمدبن اسدبن سامان (متوفی ۲۵۰) و فرزندان وی ابوابراهیم اسماعیل بن احمد (متوفی در ماه صفر ۲۹۵) و ابوالحسین نصربن احمد (متوفی در جمادی الاخره ۲۷۹) و ابویعقوب بن احمد (متوفی ۲۱ صفر ۳۰۱) در طبقات روات ذکر شدهاند و ابوالفضل محمدبن عبیدالله بلعمی وزیر مشهور سامانیان (متوفی دهم صفر۳۲۹) روایت حدیث میکرده است و امیر ابراهیم بن ابیعمران سیمجور و پسر او ابوالحسن (ناصرالدوله) محمدبن ابراهیم از اکابر امرای سامانی و سالار خراسان در عداد روات حدیث به شماراند و ابوعلی مظفر (یا محمد) بن ابوالحسن (مقتول رجب ۳۸۸) که امیر خراسان بود و دعوی استقلال میکرد راوی حدیث بود و مجلس املا داشت و ابوعبدالله حاکم بن البیّع (متوفی ۴۰۵) از وی سماع داشته است (انساب سمعانی در ذیل کلمۀ: سامانی و بلعمی و سیمجوری) و همچنین یمین الدوله محمود غزنوی (۳۸۹ – ۴۲۱) در معرفت فقه و حدیث دست داشته و از علوم دینی مطلع بوده است و عتبی دراین باره میگوید: فَقَرَأَ الْکُتُبَ وَ سَمِعَ التَّأویِلَ وَتَتَبَّعَ الْقِیَاسَ وَ الدَّلیِلَ وَ عَرَفَ النّاسِخَ وَ الْمَنْسوَخَ وَالْخَبَرَ الصَّحِیحَ وَ اَلْمَوْضوُعِ وَ تَلَقَّنَ مِنْ أُصُولِ الدِّینِ مَا لَمْ یَسْتَجْزِ مَعَهُ بِدْعَةً[۴] (تاریخ عتبی در حاشیۀ منینی طبع مصر صفحۀ ۲۳۹) و در فقه بر وفق مذهب ابوحنیفه نعمان بن ثابت (متوفی ۱۵۰) کتابی بهنام تفرید بدو نسبت میدهند (الجواهر المضیئة، طبع حیدرآباد، ج ۲، ص ۱۵۷ کشف الظنون طبع آستانه، ج ۱، ص ۲۹۷) و مؤلفِ الجواهر المضیئة نام وی را در شمار فقهای حنفیه آورده و به نقل از شیخ الاسلام مسعودبن شیبه گوید که وی از اعیان فقها و در فقه و حدیث صاحب تصنیف بوده است (الجواهر المضیئة، ج ۲، ص ۱۵۷) و همچنین خوارزمشاه تکش بن ایل ارسلان (متوفی ۵۹۶) فقه را به مذهب ابوحنیفه یاد گرفته بود و در مجلس وی مسائل فقه وأصول مذهب طرح میشد و اهل فن به بحث و گفت وگو میپرداختند (الجامع المختصر طبع بغداد، ص ۳۵) و غیاث الدین محمدبن سام غوری (متوفی ۵۹۹) از فقه شافعی بیاطلاع نبوده است (همان کتاب، ص ۱۰۵) و هیچ شک نیست که شعرای پارسییگوی نیز غالباً در ضمن تعلم لغت و ادب کتب حدیث را که بهترین نمونۀ کلام فصیح عربی است خوانده و در حفظ داشتهاند و از قدیم ترین عهد تأثیر مضامین احادیث در شعر پارسی محسوس است چنانکه این قطعه رودکی:
زمانه پندی آزادوار داد مرا / زمانه را چو نکو بنگری همه پند است / به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری / بسا کسا که به روز تو آرزومند است.
تعبیری است شاعرانه و لطفآمیز از این حدیث:
اُنْظُروا إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقَکُمْ وَ لاَتُنُظُروا إِلَى مَنْ هُوَ دُونَکُمْ فَاِنَّهُ أَجْدَرُ اَنْ لَاَتْزَدُرو نِعْمَةَ اللهِ عَلَیکُمْ[۵].
(احیاء العلوم طبع مصر، ج ۲: ص ۱۵۹ جامع صغیر، طبع مصر، ج ۱، ص (۱۰۸) همچینن بیت ذیل:
این جهان پاک خواب کردار است
آن شناسد که دلش بیدار است.
بیگمان ترجمه گونهای است از این حدیث:
اَلدُّنیا حُلُمٌ.[۶] که مأخذ آن در کتاب حاضر [ردیفهای ۴۳۴ و ۷۰۸] ذکر شده است.
و ظاهراً استاد سمرقند خود نیز از روات حدیث بهشمار میرفته هرچند که سمعانی دربارۀ وی گفته است: لَمْ اَرَلَهُ حَدِیثاً مُسْنَداً[۷] (انساب، در ذیل رودکی) و تأثیر احادیث در سایر آثار منظوم و منثور قرن چهارم نیز کم و بیش مشهود میگردد.
از اواخر قرن چهارم که فرهنگ اسلامی انتشار تمام یافت و مدارس در نقاط مختلف تأسیس شد و دیانت أسلام بر سایر ادیان غالب آمد و مقاومت زردشتیان در همه بلاد ایران با شکست قطعی و نهایی مواجه گردید و فرهنگ ایرانی به صبغۀ اسلامی جلوه گری آغاز نهاد و پایۀ تعلیمات براساس ادبیات عربی و مبانی دین اسلام قرار گرفت بالطبع توجه شعرا و نویسندگان به نقل الفاظ و مضامین حدیث فزونی گرفت و کلمات و امثال و حکم پیشنیان در نظم و نثر کمتر میآمد چنانکه بهحسب مقایسه در سخن دقیقی و فردوسی و دیگر شعرای عهد سامانی و اوائل عهد غزنوی نام زردشت و اوستا و بزرجمهر و حِکَم وی بیشتر دیده میشود تا در اشعار عنصری و فرخی و منوچهری که در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم میزیستهاند.
و چون حکومت سلجوقی در بلاد ایران مستقر آمد رجال و وزرای آن دولت در انشای مدارس اسلامی مسابقت جستند و بههم چشمی یکدیگر برای ترویج مذهبی که پیرو آن بودند مدارس بنا نهادند و برای رفاه طلاب و مدرسین آن مدارس، املاک و مزارع حاصل خیز وقف کردند تا در نتیجه تحصیل علوم دینی رواج تمام یافت و عدۀ طلاب روی در ازدیاد نهاد و مجالس درس و بحث و نظر گذشته از شهرها در دهات و قصبات رونقی بهسزا گرفت و شعرا و نویسندگان که بالضروره در همین مدارس تربیت میشدند سرمایۀ کافی از علوم دینی و فنون مذهبی بهدست میآوردند و از آنجا که گفتار هر گوینده خواه نظم باشد یا نثر ظهور و جلوۀ مراتب تربیت و تفکر اوست خواه و ناخواه از مبانی دینی متأثر بودند و گفتار خود را به احادیث و اقوال ائمۀ دین (سلام الله علیهم) آرایش میدادند.
بسط و توسعۀ وعظ و تذکیر و ظهور وعاظ بزرگ از قبیل محمد و احمد غزالی (متوفی ۵۰۵ و ۵۲۱) و قطب الدین مظفربن اردشیر عبّادی (متوفی ۵۴۷) و ابوالفرج عبدالرحمان بن جوزی (متوفی ۵۹۷) که در وعظ قدرت بینهایت داشتند و تأثیر کلامشان در مستمعین بیرون از حد وصف بود و اقبال عامۀ ناس به مجالس وعظ که قطعاً پایه و مایۀ اصلی آن بحث در آیات و روایات و ذکر نکات و دقائق و حل مشکلات و تأویل آنها بهشمار میرفت راه را برای شعرا و گویندگان در اقتباس از قرآن و حدیث هموار ساخت زیرا غالب آن موارد را مردم یا در مدرسه خوانده و یا در مجالس وعظ شنیده بودند و برای آنان حکم مثل داشت و هرگز به گوشها عجب نمیآمد و به اصطلاح قرع سمع نمیکرد و این واعظان و مذکران که اغلب از علمای مبرّز و مشهور و سخندان و نکتهسنج و نادرهپرداز بودند اشعار فصیح و گزین به تازی و پارسی از برداشتند و منابر و مجالس خویش را به ابیات شیوا میآراستند و خود نیز از قریحۀ شعر و طبع موزون بینصیب نبودند چنانکه مطالعۀ احوال آنان براین معنی دلیل است و محمد عوفی در لباب الألباب (جزء اول) اشعار این طبقه را آورده است و بیهیچ شک وعاظ و مذکّران از محفوظات و معلومات دینی خود در نظم و نثر متأثر میشدند و معانی و الفاظ حدیث در شعرشان نمودار میگردید و از طریق دیگر راه را برای نفوذ اخبار در نظم و نثر باز مینمود و با تأمل مختصر در مواعظ سنایی و خاقانی و بعضی قصاید جمالالدین محمدبن عبدالرزاق اصفهانی و شیخ سعدی که بر اسلوب وعظ اسلامی در عبرت از گذشته و بیاعتباری دنیا و خوف از عقاب الیم اخروی پایهگذاری شده است و مقایسۀ آن با نصایح ابوشکور و شهید و رودکی و فردوسی و ناصرخسرو که بیشتر بر روش حکما در بیان حسن و قبح اخلاق و تحلیل فلسفی آنها مبتنی میباشد میتوان تأثیر وعظ اسلامی و روش وعاظ را در ادبیات فارسی بهدست آورد.
گذشته از اینها تصوف که از قرن دوم هجری از زهد جدا شده و مسلکی بود مبتنی بر عشق و شور و وجد و شوق و بیان اسرار قرآن و حدیث نبوی همواره مورد توجه متفکرین و اصحاب ذوق و روشن بینان و ژرفاندیشگان ایران و دیگر ممالک اسلامی واقع میشد و شعرای باطنْبین حکمتْاندیش از دیرباز بدین روش گراییده و گرویده بودند و اشعار آتشینِ جانبخشِ دلافروزِ گویندگان صوفی مسلک از قبیل ابوالحسین نوری و شبلی شعلۀ شوق و نایرۀ عشق در دل و جان این طایفه میافکند و چنانکه میدانیم صوفیان به علل بسیار که اکنون جای بحث در آن نیست سخنان خود را همواره به احادیث و آثار میآراستند و تأیید مینمودند و در شرح رموز و نکات آنها لطف ذوق کار میبستند و باریک اندیشیهای عجب میکردند و نکتههای لطیف ذوقانگیز شاعرانه در تأویل و بیان آنها میآوردند و از این راه حدیث و خبر را به مذاق هوشمندان ظاهر شکاف حقیقتجوی و نکتهیاب نزدیک میساختند.
شیوع روش صوفیان از قرن سوم و تأسیس خانقاه و بسط و توسعۀ آن از قرن چهارم و تطبیق اصول معرفت با مبانی حکمت به وسیلۀ ابوعلی سینا و توجیه آن با موازین شرعی و روایات دینی به سعی ابوطالب مکی در «قوت القلوب» و ابوالفضل محمدبن طاهر مقدسی در «صفوة التصوف» و ابوحامد غزالی در «احیاء العلوم» یکباره این مسلک را نفوذ و تأثیری بیش از حد تصور بخشید و هر مستعد صاحبذوقی را بدان متوجه و منجذب ساخت و خاصه شعرا را از دربار امرا و سلاطین به حلقۀ اهل خانقاه درآورد و مدح و قدح اشخاص و وصف خط و خال و جمال ناپایدار رهایی بخشید و بهوصف حقیقت و احوال دل و اسرار نهان و عشق به جمال معشوق باقی سرگرم و مشغول داشت چنانکه از اواسط قرن پنجم سبکی نو آیین که به زودی پایۀ شعر فارسی قرار گرفت در وجود آمد و آن روش همان است که آن را شعر عرفانی و سبک صوفیانه میتوان گفت.
با آشنایی شعرا به تصوف راه دیگر از برای نفوذ حدیث و خبر در روایات فارسی باز شد و شعرای صوفیمسلک و صوفیان قافیهاندیش که روایات را با تأویلات صوفیانه آموخته و برای هریک از سنن و رسوم و آداب خانقاهیان خبری صحیح یا ضعیف شنیده و به خاطر سپرده بودند از الفاظ و مضامین خبر پیرایهای نو و زیوری دلفریب بر پیکر شعر پارسی بستند و عروسان سخن را بدان حُلی و حُلَل آرایش دادند و از این طبقه شاید قدیمترین کس سنایی غزنوی است که قدرت او در تعبیر و تلفیق مضامین و کلمات و ترکیب آنها با آیات و روایات کمنظیر است و عظمت مقام وی در شاعری و ابداع و حسنسلیقۀ او در این طریقه (تلفیق حدیث و شعر) راه را برای شعرای واپسین هموار ساخت و خاقانی و نظامی و جمالالدین اصفهانی به تقلید وی بر این اسلوب سخن گفتند و کم و بیش الفاظ و معانی اخبار را در شعر خود آوردند.
و از میانۀ سخنوران ایران کسانی که از این هرسه عامل متأثر شده و محدّث و مذکّر و صوفی بودهاند خبر و روایت در شعر و سخن خویش بیشتر آوردهاند از قبیل خواجه عبدالله انصاری و عین القضاة میانجی و شیخ بزرگوار سعدی شیرازی و خداوندگار اهل معرفت مولانا جلالالدین که کتاب حاضر مشتمل است بر مواردی که او در مثنوی از احادیث استفاده نموده است.
و سبب تألیف این کتاب آن بود که نگارنده از آنگاه که مثنوی شریف را در مطالعه داشت به هر وقت که در تضاعیف آن به تعبیری از قبیل «در حدیث آمد» و «گفت پیغمبر» یا «مصطفی فرمود» بر میخورد مایل بود که اصل حدیث را بیرون از تصرفات شاعرانه و دستکاریهای صنعت بهدست آورد و ناچار به حواشی و شروح که بر آنها اعتمادی داشت مراجعه میکرد و جوشش درون و طلب باطن را تسکین و آرامشی میداد تا اینکه به تدریج بر عدهای از شروح مثنوی و حاشیۀ عبداللطیف عباسی موسوم به «لطائف معنوی» دست یافت و از مطالعه و مقایسۀ آنها متوجه شد که در بعضی موارد هریک متن خبر را به صورتی نقل کرده و یا آنکه جملۀ نقل شده را بعضی خبر و دستهای مَثَل یا از کلمات بزرگان شمردهاند و درین میان عزم کرد و همت بست که فهرستی از مطالب مثنوی که متفرقاً در دفاتر ششگانه آمده است ترتیب دهد و فراهم آورد تا بحث در عقاید و افکار مولانا بر اساسی درست و پایهای استوار میسر گردد و حل مشکلات مثنوی به طرزی بدیع (یعنی به وسیلۀ خود آن و از راه مقایسۀ مطالب که مکرر شده است) صورت پذیرد و این کار دشوار را که مستلزم دقت و حوصلۀ بسیار است در فروردین ماه ۱۳۲۱ آغاز نهاد و با مطالعۀ شروح مثنوی و لطائف معنوی و نسخۀ مثنوی به جمع و مقابلۀ عبداللطیف عباسی (نسخۀ کتابخانۀ ملی) فهرستی جامع کلیۀ مطالب مثنوی مرتب ساخت و این خدمت را به توفیق خداوند بزرگ و تأیید جانهای پاک در مدت هیجده ماه که آغاز آن فروردین ۱۳۲۱ و انجام آن شهریور ۱۳۲۲ بود و غالب اوقات بدان اشتغال میورزید و وقتی خوش و عیشی روحانی داشت به پایان آورد و در نتیجه از احادیث مذکور در مثنوی فهرستی فراهم و مهیا گردانید و زانپس هرگاه در ضمن مطالعۀ کتاب اخبار و حدیث روایتی مناسب آنچه در مثنوی ذکر شده میخواند و مییافت آن را در ذیل شعر و گفتۀ مولانا با ذکر مأخذ مندرج میگردانید تا پس از چندین سال ممارست و مراجعۀ کتب حدیث، متن و مدارک احادیث مثنوی را بهطور اغلب بهدست آورد و چون به تصحیح کتاب «فیه مافیه» مشغول شد بار دیگر از آنجهت که بسیاری از احادیث مذکور در آن با مثنوی مشترک است به تتبع و تحقیق پرداخت و بسیاری از کتب حدیث را و از آن جمله صحیح بخاری و مسلم و نوادرالاصول محمد بن علی حکیم ترمدی و نیز حلیة الاولیا و قوت القلوب و احیاء العلوم و فتوحات مکیه (از کتب متصوفه) از ابتدا تا انتها خواند و برای بعض آنها از قبیل حلیة الاولیا و احیاء العلوم و فتوحات فهرست جداگانه آماده نمود و در نتیجه متوجه گردید که مولانا در بسیاری از موارد به مضمون یا لفظ خبری نظر داشته و شارحان و حاشیهنویسان از این معنی غفلت ورزیدهاند و ازاینرو به خوبی از عهدۀ تفسیر و توجیه گفتۀ آن استاد مطلع و متبحر که روایت حدیث یکی از شعب اطلاعات وی بهشمار میرفت برنیامدهاند بدین جهت محصول استنباط و تفحص خود را بر آن فهرست که از احادیث مثنوی گرد آورده بود اضافه کرد که ثمرۀ آن تدوین کتابی شد مشتمل بر مواردی که مولانا در مثنوی از لفظ و معنی احادیث استفاده کرده یا بدانها اشارت گونه ای نموده است.
در بهار سال ۱۳۳۳ بهموجب تقاضا و درخواست مؤلف، انجمن تألیف و ترجمه و شورای محترم دانشگاه تهران موافقت نمود که کتاب حاضر در جزء سلسله انتشارات دانشگاه به طبع رسد و بیدرنگ وسایل چاپ کتاب فراهم گردید و دو فرم از آن به حلیۀ طبع درآمد و امید میرفت که با علاقۀ تمام و کامل ادارۀ انتشارات دانشگاه این تألیف در مدت اندک و تا پایان سال ۱۳۳ به زیور طبع درآید و به مطالعۀ طالبان و عاشقان آثار مولانا زیادت شرفی حاصل کند لیکن در ۲۷ شهریورماه آن سال نگارنده به سبب تصادفی که اگر حفظ حق و عنایت اولیای وی نبود تا نیستی و عدم سر مویی بیش فاصله نداشت رنجور و شکسته بال بر بستر ناتوانی افتاد و شرح آن چنان است:
روز شنبه ۲۷ شهریورماه ۱۳۳۳ که مؤلف به جهت مراجعه به کتب و یادداشتهای خود از شمیران به شهر آمده بود در سر پیچ خیابان بهار و تخت جمشید تاکسیای که در آن نشسته بود، با یکی ازین اتوبوسهای گزافه سیرِگستاخ رو (مرسدس بنز) بازخورد و از آسیب و کوب آن، استخوان کتف و پهلوی چپ سخت کوفته شد و ترقوه از سهجا شکست و از زیر پیراهن شکستگیها نمودار گردید و بنده برفوْر به وسیلۀ مسِّ ظاهرِ جلد حادثه را دریافت و با دست شکسته و تن رنجور به عنایت حق تعالی خویش را به دبیرخانۀ دانشگاه رسانید و از حسن اتفاق و لطفنظر خدای بزرگ که کسِ هرکس و یارِ هر ضعیف است دانشمند محترم آقای حسین گل گلاب استاد فاضل دانشگاه تهران آنجا حضور داشت و بیفوت وقت بنده را به بیمارستان رسانید و جناب آقای دکتر جهانگیر وثوقی استاد محترم و وظیفهشناس دانشکدۀ پزشکی با دقت و محبت و مراقبتی که شایستۀ طبیبی عالم و واقف به شرف طبابت است معاینه کرد و شکستگی را تشخیص نمود و متصدیان دستگاه عکاسی آن بیمارستان نیز به اسرع وقت و با کمال دلسوزی از کتف و پهلو و بازوی آسیبرسیدۀ وی عکس گرفتند و تشخیص به تحقیق پیوست و آن طبیب مهربان کاردان به لطف و چربدستی خاص استخوان پارههای شکسته را بهجای خویش بازبرد و دست و کتف را بست و در این عمل دقیق چنان سرعتی کار بست و کارکنان بخش دلسوزی به خرج دادند که از وقت تصادف تا خروج بنده از بیمارستان یک ساعت و نیم بیش نکشید و در ایام رنجوری نیز مهربانی و شفقت ازحد گذرانید و تا بازکردن دست و بهبود استخوان مراقبت بازنگرفت و غمخواری بیاندازه نمود و اگر اهتمام وی (مقرون به عنایات پروردگار) وجود نداشت هیچ پدید نبود که بنده باسر این تألیف کی و چگونه تواند رسید و از این جهت شکر و حقشناسی این جراح والاقدر بر بنده فرض عین است و به حکم این فرض لازم شناخت که در این مقدمه به شرح این حادثه بپردازد و وظیفۀ سپاس و حقشناسی را به ادا رساند. فَلْیَسْعَدِ النُّطْقُ اِنْ لَمْ یَسْعَدِ الْحَالُ[۸].
و چون روزی سه یا چهار برآمد و آرامشی درحال پدید گشت و سوْرتِ درد فرو کاست اندیشه در تکمیل این تألیف بهکار برد و مصلحت در آن دید که بار دیگر ایام را به خواندن و تفحص کتب حدیث مشغول دارد و از شفاخانۀ کلام رسول و عترت پاکش تسکین آلام خویش را درمان طلبد و بدین نیت اصول کافی و مسند احمد و مستدرک حاکم را (مِنْ اَوَّلِهَا عَنْ آخِرِهَا) مطالعه نمود و آنچه با مضامین ابیات مثنوی مناسب یافت به رنج بسیار بر کاغذ پارهها تعلیق کرد و بر موارد کثیر مطلع شد که در فهرست احادیث مثنوی درج نکرده بود و زان پس که روزگار رنجوری و نالانی سپری گردید برای آنکه شاید به کمال مطلوب و استقصای تمامتر نایل آید (از اواسط دفتر اوّل) مطالعۀ مثنوی را با مراجعۀ شرح یوسف بن احمد مولوی و خواجه ایوب و بحرالعلوم از سر گرفت و در این نوبت که به تأمل پیش میرفت به ارتباط مثنوی با حدیث واقفتر شد و مواضع بسیار بر فهرست سابق افزود و برای تکمیل کار و از آن نظر که هیچ اشارهای فروگذار نشود آنچه شارحان مثنوی آورده بودند در کتاب درج کرد هرچند در صحت منقولات ایشان خاصه آنچه در شرح بحرالعلوم بالانفراد آمده است تردیدی قوی داشت ولی همه کس دانند که حدیث دریای بیساحل و عالم بیمنتهاست و با مآخذ اندک و تتبع ناچیزی که ما داریم حکم کردن که این جمله حدیث است و آن دیگر حدیث نیست به گستاخی شبیهتر مینماید تا به تحقیقِ درست و عالمانه و چه بسیار مواضع که گمان نمیرفت در کتب حدیث بهدست آید و پس از فحص و مراجعه، نگارنده بر اسناد و مآخذ آنها اطلاع یافت و دانست که از احادیث صحیحه به شمار است.
اما ترتیب کتاب چنان است که مؤلف هریک از ابیات مثنوی را که با حدیثی مرتبط یافته درین تألیف آورده و در کنارۀ صفحه آن را با شماره و عدد خاص ممتاز گردانیده و در ذیل هربیت آن حدیث را که به گفتۀ مولانا مرتبط تواند بود مندرج ساخته و هرجا که استفاده و اقتباس از حدیث تکرار شده پس از ذکر بیت، مرجع و مأخذ آن را در اعداد و شمارههای سابق نشان داده است. ترتیب ابیات بهموجب محل ذکر آنها است در دفترهای ششگانۀ مثنوی و ابتدا از دفتر نخستین کرده و به دفتر ششم پایان دادهایم. اعداد صفحات و سطور که در ذیل هر شعر آمده مطابق است با مثنوی چاپ علاءالدوله.
در خاتمه لازم میشمارد که مراتب امتنان بیشایبه و بینهایت خود را نخست به دانشمند سخندان جناب آقای حسینعلی راشد و آقای سید محمد باقر سبزواری استادان محترم دانشکدۀ علوم معقول و منقول که در پیدا کردن ماخذ بعضی از روایات مساعدت بیدریغ مبذول داشتهاند، و ثانیاً به دوست شفیق گرانمایه و دبیر فاضل آقای امیرحسین یزدگردی فارغ التحصیل دورۀ دکتری ادبیات فارسی که فهارس این تألیف را تهیه نمودهاند با کمال شرمساری و از روی صدق و اخلاص تمام تقدیم دارد.
به پایان رسید مقدمۀ کتاب «احادیث مثنوی» به خامۀ این بندۀ ضعیف بدیعالزمان فروزانفر عفا الله عنه به تاریخ ۲۵ آذرماه ۱۳۳۴ شمسی مطابق دوم جمادی الاولی ۱۳۷۵ هجری قمری در منزل شخصی واقع در خیابان بهار از محلات شمال تهران.
[۱] نظر به این که مطالب هر دو کتاب: «احادیث مثنوی» و «مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی» به طور کامل در این مجموعه تلفیق شده است دریغ آمد که در مقدّمۀ عالمانۀ استاد آورده نشود.
[۲] من کسی هستم که در تلفظ حرف «ض» فصیحترین است.
[۳] کلمات جامع (کلمات مختصر و پرمعنی) به من داده شده است.
[۴] کتابها را قرائت میکرد و به استماع تأویل (آیات) میپرداخت، تابع قیاس و دلیل بود و (آیات) ناسخ و منسوخ و اخبار صحیح و جعلی را میشناخت و از اصول دین آنچه را دور از بدعت بود در مییافت.
[۵] به کسی که (از نظر معنوی یا شکرگزاری) مافوق شماست بنگرید و به مادون خود ننگرید، مبادا نعمت خدا را سبک بشمارید.
[۶] دنیا خوابهایی بیش نیست.
[۷]حدیث مسند (دارای سند) از او ندیدهام.
[۸] (برای سپاس) باید از زبان یاری جست در آنجا که حال مساعد (سپاسگزاری) نباشد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!