مقدمۀ استاد فروزانفر بر کتاب مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی

مقدمۀ مؤلف بر کتاب: مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی

بعد الحمد والصلوة از آن هنگام که این ضعیف توفیق مطالعۀ مثنوی یافته و اکنون ربع‌قرن می‌گذرد تا چنین روشنایی‌ای بر روزگار وی تافته است، همواره در اندیشه می‌گذرانید که قصص و تمثیلات مثنوی را از آن جهت که در کتب سابقان و متقدّمان گفته شده و یا ساخته و پرداختۀ فکر مولاناست مورد بحث قرار دهد و اگر ممکن گردد این دو دسته را از یکدیگر ممتاز کند تا درجۀ تصرّف و ابتکار مولانا در طرح قصص و ایراد تمثیلات روشن و نمایان باشد و در این جنبۀ بسیار مهمّ از مثنوی که تا به امروز هرچه کمتر محلّ نظر بوده است. تتبّع و دقّت آغاز شود و عاشقان مثنوی که در این روزگاراند یا بعد از عهد ما خواهند زیست دنبالۀ این بحث دشوار را بگیرند و به سرمنزل تحقیق برسانند.

محرّک و باعث دیگر بر این نوع از مطالعه آن بود که نگارنده مولانا را در پرداختن قصص و استنباط مطالب و تقریر نتایج بر کلیۀ شعرای متصوّف ترجیح می‌داد و هم‌اکنون بر این عقیده ثابت است و چون اعتقاد دارد که بنای مباحث ادبی را نیز بر پایۀ اسناد و ادلّۀ مناسب و درخورِ قبول باید نهاد بدین جهت مطالعه در قصص مشترک که مولانا و سنایی و شیخ عطار به‌نظم آورده‌اند ضرورت داشت زیرا علاوه بر آن‌که در این نوع از کنجکاوی سبک و روش این استادان در بیان حکایات و طرز استفاده از آنها روشن می‌شد راهی به‌جهت مقایسۀ سبک هریک با دیگری به‌دست می‌آمد و داوری و فصل خصومت آسان‌تر می‌گردید، ولی این منظور چنان نبود که از مطالعۀ یک یا چند کتاب به حصول پیوندد چه هنوز کتابی مشتمل بر تمام قصص دینی و ملّی ما اعمّ از اصلی و غیراصلی تدوین نشده و شاید احاطۀ بر آنها از عهدۀ جمعیّتی ساخته شود که با همّت و مجاهدت تمام آنچه در کتب و افواه است گردآورند و از طول مدّت و پراکندگی و کثرت مآخذ نهراسند و رنج مسافرت بر خود آسان گیرند و در شهرها و دهات و میانۀ قبایل و طوایف به سیر و سیاحت پردازند و قصّه‌ها و افسانه‌های پراکنده را فراهم آورند و صورت تدوین بخشند. بنابراین مقدّمه نگارنده مصمّم گشت که میانِ عزیمت استوار بندد و از درازی مدّت و طول زمان ملولْ دل و پریشانْ‌خاطر نشود و همچنان مطالعۀ خود را در کتب مختلف و متنوّع دنبال کند و تهیۀ مآخذ قصص مثنوی را یکی از مقاصد بلکه مقصد ثابت خود در مراجعه به کتب قرار دهد زیرا می‌دانست که بسیاری از این مآخذ ممکن است تنها از روی تصادف و گاه به‌طور نامترقّب حاصل آید و این امر مستلزم حوصله و خواندن کتب گوناگون است و شتاب‌زدگی و زودسیری قوی‌ترین مانع راه، پس بدین نیّت و بر این اندیشه فهرستی از قصص و حکایات مثنوی منظّم ساخت و هرگاه در خلال مطالعه به حکایتی مناسب با قصّه‌های مثنوی بر می‌خورد آن را در ستون مقابل با ذکر مآخذ ثبت و قید می‌نمود و خدای داند که در تهیّۀ کتب و مآخذ چه رنج‌ها دید و چه منّت‌ها کشید و این همه را به عشق مولانا بر خود آسان گرفت تا پس از گذشت سالیان دراز و صرف نزدیک به بیست و پنج سال از عمر عزیز که در آغاز آن از جوانی و بهار زندگانی برخوردار بود و در پایان کار خزان زندگی در رسیده و نورِ چشم به کمی گراییده و فتورِ عظیم در قوا راه یافته و هردمش برگ‌ریزی و نهیبی از فَقْد استعداد و مایۀ حیات بر اعضا پدیدار است به عنایت مولی و توجّه مولانا بسیاری از مآخذ و مبانی قصص و تمثیلات مثنوی را به‌دست آورد و دوستان عزیز که مجاهدت و سعی این ضعیف را به چشم رضا می‌نگریستند همواره بر نشر و طبع آن مجموعه تحریض می‌نمودند تا اینکه در بهمن ماه سال ۱۳۳۱ هجری شمسی دوست

گرامی آقای علی توانگر دانشجوی دورۀ دکتری ادبیّات فارسی داوطلب شد که در استنساخ و پاکنویس آن مسودّات بنده را یاوری کند و صرف وقت دریغ ندارد نگارنده نیز فرصت را مغتنم داشت و به همدستی آن دوستدارِ دانش از اواسط بهمن ماه سال مذکور به جمع و تدوین مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی به‌ترتیبی که در آن نامۀ آسمانی (مطابق چاپ علاءالدوله) مذکور است همّت گماشت و هفته‌ای چندروز بدین‌کار مخصوص کرد و سستی در عزم راه نداد و لطف حق‌تعالی دستگیر آمد تا آن تعلیقات در ششم خردادماه ۱۳۳۲ به جمال تألیف آراسته گردید و از آنجا که نگارنده از سرمایۀ مادی (همچنان که از بضاعت معنوی) اندک بهره و کم‌نصیب است و طبع کتاب به‌وسیلۀ خود وی نامقدور، پیشنهاد خویش را با اولیای محترم دانشگاه در میان نهاد و شورای دانشکدۀ ادبیات و شورای محترم دانشگاه تهران طبع آن را در جزء سلسلۀ انتشارات دانشگاه تصویب نمودند و دوست دانشمند آقای دکتر پرویز خانلری استاد و رئیس ادارۀ انتشارات دانشگاه میان عزیمت دربست و وسایل طبع این مجموعه را در اندک مدّتی فراهم ساخت چنان‌که دو ماه از جمع و تألیف نارفته طبع کتاب آغاز گردید و اینک در دسترس شیفتگان آثار مولانا گذارده می‌شود و بی‌گمان از مطالعۀ این کتاب نتایج ذیل برای خواننده به حصول خواهد پیوست: نخست اعتقاد به احاطه و وسعت اطّلاع مولانا در کتب و روایات اسلامی و حکایات و قصصی که میانۀ مردم آن روزگار شهرت داشته است.

دوم، قدرت تصرّف او در موضوعات عادی و تطبیق آنها با مقاصد بلند و حکیمانۀ خویش.

سوم، فهم حکایات و قصص به سهولت و آسانی از آن‌جهت که در مثنوی غالباً با مطالب و قصص دیگر آمیخته می‌شود و رشتۀ سخن چندان دراز می‌کشد که ممکن است اصل قصّه از خاطر سترده گردد در صورتی که به‌وسیلۀ این کتاب یکباره از مضمون آن اطلاع توان یافت.

چهارم، چون مولانا مانند اکثر متصوّفه به‌صورت قصّه و کیفیّت استناد آن به شخص معیّن یا وقوع آن در زمان و مکان مشخّص نظر ندارد و قصّه و حکایت قالب است از برای معانی و مطالب و ازاین رو شخص و زمان و مکان در نظر وی یکسان است قسمتی از این حکایات در ذیل نام اشخاصی که حکایت بدانها منسوب است به‌دست نمی‌آید و با تتبّع بسیار و گاه از روی تصادف اصل و مستند آن را می‌توان شناخت و این کتاب پردۀ ابهام از روی آنها برمی گیرد و خواننده را به اصل راهبری می‌کند.

و چون نظر نگارنده این است که وجود و شهرت این حکایات را در روزگار مولانا برساند نه بحث در مبادی اصلی آنها در ایران یا خارج ایران و کیفّیت تحوّل قصص مذکور در اقوام و طوایف دیگر به‌ناچار همین‌که حکایتی را در کتب متقدّمان یا هم‌عصران مولانا و یا بعضی کتب که به‌احتمال قوی مأخذی جز مثنوی داشته است به‌دست آورده در جزء مآخذ قصص نقل کرده است و این ضعیف هرگز نخواسته است که مآخذ قصص مثنوی را به‌طور کلّی گردآورد و کاری که در حدّ توانایی و اطّلاع وی نیست برعهده گیرد چه این‌گونه بحث، شاید وظیفۀ جمعیّتی باشد که هریک چند زبان شرقی و غربی بدانند و در تاریخ و آداب و آراء و عقاید و رسوم اقوام اطّلاع کافی حاصل کرده باشند و امیدواریم که آیندگان (به‌خواست خداوند) گرم در کار آیند و این در بسته بگشایند و هریک از حکایات مثنوی را به منشأ و سرچشمۀ اصلی خود برسانند.

به‌جهت تکمیل مرام وقتی چاپ کتاب آغاز شده بود به‌خاطر بنده رسید که از تحقیقات استاد فقید نیکلسن در شرح مثنوی مستفید گردد و بدین نظر بار دیگر مطالعۀ قصص را آغاز کرد و مواضع حاجت را یادداشت نمود و دوست دانشمند نیک‌نهاد آقای حسینعلی سلطان‌زادۀ پسیان عمر عزیز و وقت شریف بی‌دریغ مبذول داشت و گفتۀ استاد نیکلسن را از روی شرح مثنوی در آن موارد شفاهاً ترجمه نمود و نگارنده آنها را بر کتاب خود با ذکر مأخذ بیفزود.

در ختام این مقال از کلیۀ کسانی‌که در جمع و تدوین و طبع و نشر این کتاب همراهی و مساعدت فرموده‌اند متشکّر است و امید دارد که مساعی آنان در پیشگاه حقیقت و معنویّت مولانا مقبول و منظور افتد، همچنین از دوست ارجمند آقای امیرحسین آریان پور که فهرست‌های این کتاب را آماده ساخته و تمامت قصّه‌های منسوب به ازوپ را ترجمه کرده و دراختیار مؤلّف گذارده و نیز از کارکنان مطبعۀ مجلس و خاصّه از دوست دیرین جناب آقای مهدی اکباتانی رئیس محترم ادارۀ بازرسی کل مجلس شورای ملی که رنج تصحیح این کتاب را برعهده گرفته‌اند به‌دل و جان سپاسگزار است.

۳۱ اردیبهشت ۱۳۳۳ شمسی، مطابق ۱۸ رمضان ۱۳۷۳ قمری

فروزانفر

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *