معارف محقق ترمدی – تصحیح استاد فروزانفر – متن ۱۵

هرچه از تو باقی نیست دنیای توست و هرچه از تو باقی است آخرت توست آن را باش یعنی پرورندۀ کان لعل باش اکنون مثال یوسف دان روح را در مِصْرِ تن.

من اول متفحص (آن) بودم که این جوهر من باقی هست یا باقی نیست یوسف را در میان چاه یافتم بر صفتی که دانستم که او باقی است غیر او را بقا نبود (ثم لَا یَمُوتُ فِیهَا وَ لَا یَحْیَی)[۱] وَ الَّذِینَ اِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً اَوْ ظَلَمُوا (اَنفُسَهُمْ)[۲] در حقِ کسی ظلم یا ناشایستی یا تباهی کرده باشد اَوْ ظَلَموا اَنْفُسَهُم یا با خویش گناهی کرده باشد که به دیگری متعدّی نباشد وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاءُ[۳] این (لِمَن یَشَاءُ) به شرک باز می‌گردد یعنی هر که را که خواهد از شرک خلاص دهد او را آمرزیده است و هرکه را که خواهد که مشرک باشد او را نیامرزد.

امروز غرق بودم در دریا در طلب گوهر (که گفتم که این بار رفتم، همچنان باشد طالب گوهر) هرباری که در قعر رود اگر کسی باز گشاید اندرون مرا و بنگرد گوید: «این بی‌چاره مستحق است که او را دیدار باشد و او را چنین روزی باشد».

کلک را تا نتراشی و نشکافی و سر نزنی کاتب آن را در دست نگیرد مجاهده به منزلت آن است (که) اکنون چون تمام کرد و سر قلم بزد لایق دست دبیر شد وَ مَا اَلاحْسانُ اِلّا بِالاِتمامِ‌ مجاهده چون تمام شود بَیْنَ اِصْبَعَیْنِ مِنْ اَصابِعِ الَّرْحمنِ[۴] گردد تا هرچه از آنجا برون می‌آید گفتۀ دبیر بود دبیر آن قلم حضرت است.

اَعُوذُ به فعل باشد معتبر همچنان‌که لشکر عدو می‌آید و قلعه‌ای است که در آن باید گریخت اکنون اَعوذُ همچنان باشد که من در قلعه پناه می‌آورم اگر صد سال این کلمه می‌گوید تا در نه‌آید هیچ وی را این گفتار سود ندارد و از زخم دشمن باز ندارد.

——

[۱] قرآن کریم، طه ۷۴٫

[۲] قرآن کریم، آل عمران ۱۳۵٫

[۳] قرآن کریم، النساء ۴۸٫

[۴] جزوی است از حدیث نبوى: قلب المؤمن بین اصبعین من اصابع الرحمن ان شاء لاثبته و ان شاء لازاغه. که به صور مختلف روایت شده است. احادیث مثنوى، انتشارات دانشگاه طهران، ص ۶٫

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *