معارف محقق ترمدی – تصحیح استاد فروزانفر – متن ۱۹

جمال حضرت ربوبیّت را محرم باشم تو خود را پنهان کنی از من که نامحرمی مرا خادم[۱] کرده است و همه شهوات فروبریده آنگاه در حرم خودم آورده مخدوم و محرم همه عالم کرده علم و قدرت را در کار می‌باید داشتن، به بددلی مردم در جو یک خردک غرقه شود و به پردلی از دریاهای بزرگ بگذرد اگرچه واقعه‌ای سخت عظیم است بددل نباید بود.

گفتم که مگر صید کنم با دامم/ صید آمد و برد مر مرا با دامم‌

هر آن کو سر نهد او بر سرآمد/ خود افکن با همه عالم برآمد

از حق بیاموزید که لطفش بر مثال خاتونِ خوشِ لطیف است کنیزکان پیش کرده است هرکه به کنیزک فرود آید خاتون پرده فروکشید که همان‌جا باش ای دون همّت همّت باید که عالی باشد و مرد هر چیزی را چنان بیند که وی است و می‌گوید که: «اَرِنَا اَلاَشْیاءَ کَما هِی»[۲] و چون روشنی و ذوق دید شکر کند و در طلب و نیاز بیفزاید که‌ لَئِن شَکَرْتُمْ لَاَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِن کَفَرْتُمْ اِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ[۳] همچنان‌که نعمت ستور را بهر قوّت نفس امّاره از کاهدان می‌فرستد نیز از بهر قوت و قوّت دل نفس مطمئنه را از زعفران‌زار سینه اولیا می‌آید که اگر زعفران‌زار نیست رخ زعفرانی چرا دارد اکنون همچنان‌که از بهر مرکب پادشاه که تو را عطا داده است و از بهر علف وی شکر می‌باید چون شکر گویی در تزاید آید (که‌ لَئِن شَکَرْتُمْ لَاَزِیدَنَّکُمْ) و چون کفران آری به عذاب درمانی که‌ (وَ لَئِن کَفَرْتُمْ) ان عذابی لشدید و آن فرقت بود که اَلْفُرقَةُ عَذابُ.[۴]

فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ[۵] چون از دریا به کرانه افتد آفتاب در او اثر کند و رنجور شود از وخامت شکم ماهی که زندان یونس روح بود و وخامت دریای دنیا که مسکن (این ماهی) بود آن را زائل گرداند از او، ولایت سردی است چون از آن بگذری جایی برسی که‌ لَا یَرَوْنَ فِیهَا شَمْساً وَ لَا زَمْهَریراً[۶] ولیک سَیْر در چنین سردسیر با این‌چنین سر و پای ممکن نیست تا نفس شیخ به اثر خود که گرمی است یاری ندهد اما آن گرمی اندک باید تا نسوزد همچنین خرمن سوخته نشود که این خرمن سوخته شده است زهی خرمن سوخته آن گرمی تابد آنجا باید چون از آنجا گذر کنی خورشید آن عالم که مقصود است بر تو بتابد و اگر سوزانی نفس شیخ بسیار شود نیز از بیخ (و بن) برکند همچنان‌که کرم پیله را[۷] گرم دارند ولی چندان گرم ندارند که هلاکش کنند (زنان بر نیفه می‌زنند و احتیاط می‌کنند تا نسوزند اکنون رها کن تا به سبب تابش و گرمای آن عالم پررنج می‌باشی اگر گوشتت را می‌خورند کرمان محنت تا بخورند گو که: «تا برگ نخورند ابریشم حاصل نشود» عوض گوشت پاره‌ای گنده چندین چیز حاصل شود آن زیان بود؟! اینت محال) ایوب علیه السلام از بهر این گفت‌ مَسَّنِیَ الضُّرُّ[۸] بر طریق استفهام به طریق انکار[۹] یعنی این ضرر بود پاره‌ای گوشت گنده از من فوت شود و عوض صد هزار هزار چه هزارهزار.

خوبت از روی لفظ می‌گویم/ ورنه رویت ز خوب خوب‌تر است

——

[۱] در این مورد به معنى خصى و آخته (اخته) است و بدین معنى در قرن سوم هجرى نیز در عربى مستعمل بوده است چنان‌که در قصه‌ایى منقول از ابى العیناء محمد بن قاسم (۲۸۳- ۱۹۱) به معنى مذکور به کار رفته و آن قصه این است: و قیل له لم اتخذت خادمین اسودین قال اما اسودان فلئلا اتهم بهما و اما خادمان فلئلا یتهما بی. ارشاد الاریب، طبع مصر، ج ۱۸، ص ۲۹۸٫

[۲] بعضى آن را حدیث شمرده‌‏اند.

[۳] قرآن کریم، ابراهیم ۷٫

[۴] حدیث نبوى است و اصلش چنین است: الجماعة رحمة و الفرقة عذاب. احادیث مثنوى، انتشارات دانشگاه طهران، ص ۳۱٫

[۵] قرآن کریم، المائدة ۶٫

[۶] قرآن کریم، الانسان ۱۳٫

[۷] اشاره است به رسم معمول در برآوردن و برون آوردن کرم ابریشم از تخم خود و اکنون متداول است که به جاى نیفه شلوار در زیربغل و به حرارت بدن آن را برون مى‏‌آورند.

[۸] قرآن کریم، الانبیاء ۸۳٫

[۹] گفته مصنف مقتبس است از سخن ابن عطاء (احمد) و آن این است: قال ابن عطاء لما اراد الله تعالى کشف ضر نبیه ایوب علیه السلام احب ان یکون فیه حرکة لاقامة العبودیة ابلاه بما الصبر فیه مذموم و هو الغیرة فخاف ان یکون جعل للعدو على اهله سبیلا فقال مسنى الشیطان بنصب و عذاب فنودى فى سره مسک الضر یا ایوب فقال معتذرا عما قال على معنى الاستفهام أ یمسنى الضر و أنت ارحم الراحمین. حقائق سلمى، نسخه عکسى متعلق به کتابخانه ملى. و نظیر این قول از جنید نهاوندى معروف به بغدادى نیز در آن کتاب روایت شده است.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *