معارف محقق ترمدی – تصحیح استاد فروزانفر – متن ۴

اقبال نفس در چیزی دیگر است، خواهی که بگویم که اقبال او در چیست؟ اِنَّ لِنَفْسِکَ عَلَیْکَ حَقّاً[۱]. اندکی حق او می‌گزار، دیگر تو را با او چه‌کار؟ اما اگر او نبودی تو را چه قدر بودی؟ نَفْس در زندگی تَبَع است، باقی کار ارواح راست و سِرّ دل را، تو را قرار می‌باید دادن که این همه متاع‌ها جوارح و اعضاء و اصابع و مفاصل و حواس و همه اجزاء، از معده و جگر و غیرهما، پیش من ودیعت است؛ و هرآینه از من باز خواهند ستدن، که روح حیوانی به جملگی حواس ظاهر و حواس باطن همه ودیعت دو روزه است. هرچه تو را در عالم سِرّی است و تعلّق درون دارد، با مردان خدا گوی. وَ مَا اَرْسَلْنَاکَ اِلَّا رَحْمَةَ لِّلْعَالَمِینَ[۲]‌. داخلند گفتن با ایشان بهتر است که به اراذله[۳]، این قوم ستّار باشند، هرچه تو را عظیم نماید با ایشان بگوی عجبشان نیاید. ایشان نصیحت کنند که مشت مینداز که بر دِرَفش خواهی زدن. اما نگویند: البتّه مشت مینداز از ضرر باز گویند اما اکراه نکنند وَ ما جَعَلْناکَ عَلَیْهِمْ وَکیلاً[۴]. همین است که سوختنی را می‌سوزد می‌گوید: «آهسته‌تر سوز که طاقت سوختن سخت ندارم و قوّت تحمل آن نیست مرا». یا حجّام را می‌گوید: «نیش آهسته‌تر نِه و آهسته‌تر فُروبُر» اما هرآینه تا مویی از کالبد هست آتش را با این کار است، تا تمام دمارسیه[۵] برنیارد از طبیعت فایده نیست. بیت:

خود گر سنایی دم زند آتش در این عالم زند/ وین عالم بی‌اصل را چون ذرّه‌ها برهم زند[۶]

——

[۱] حدیثى است که بدین‏‌گونه روایت شده است: «یا عثمان أ رغبت عن سنتى فانى انام و اصلى و اصوم و افطر و انکح النساء فاتق الله یا عثمان فان لاهلک علیک حقا و ان لضیفک علیک حقا و ان لنفسک علیک حقا فصم و افطر و صل و نم». کنز العمال، طبع دوم، حیدرآباد، ج ۳، ص ۲۰ و با تفاوت مختصر حلیة الاولیاء، طبع مصر، ج ۱، ص ۱۸۸ کنز العمال، ج ۳، ص ۲۰، ۲۸٫

[۲] قرآن کریم، الانبیاء ۱۰۷٫

[۳] سهو است از کاتب یا مصنف و صحیح «اراذل» است، چنان‌که در قرآن کریم آمده است: إلا الذین هم أراذلنا بادی الرأی. (هود/ ۲۷)، زیرا جمع افعل تفضیل از قبیل: افضل و اکرم- بر وزن افعل می‌‏آید مانند: افاضل و اکارم- و الحاق تا بجمع منتهى المجموع در صورتی است‏.

[۴] قرآن کریم، وَ مَا جَعَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیظاً وَ ما اَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکیلٍ‏ الانعام ۱۰۷٫

[۵] ظاهرا به معنى هلاک سخت و از ریشه کندن و استیصال مرکب است از «دمار» به فتح اول که در عربى به معنى هلاک و هلاک کردن است و «سیه» مخفف «سیاه» که در پارسى افاده شدت و هول و هیبت مى‏‌کند در بعضى ترکیبات مثل: «سیاه مست، زمستان سیاه» و مى‌‏توان گفت که «دمار» به معنى مغز است هرچند مؤلف آنندراج آن را انکار کرده است.

[۶] در دیوان سنایى بدین صورت آمده است: گر سنایى دم زند آتش درین عالم زند/ این جهان بی‌‏وفا چون ذره‌اى برهم زند.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *