معارف محقق ترمدی – تصحیح استاد فروزانفر – متن ۵

چون محبّت پیدا آید، یا او را سوی خویش کشد، یا سوی او رود. چون وصل است، فرق نبود. او را یافتی، او را یافته باشی. قُل عبارت از وقت است که سر پستان نطق خلیدن گیرد. کسی را طلبد که سماع سخن او کند و وقتی سر پستان نخلد، باشد که هم وهّابی کند جهت شیر. وَ مَنْ اَوْفَی بِعَهْدِهِ مِنَ اللهِ‌[۱]. آری آزارند و به رنجند اما حقوق نگاه دارند. حقوق نعم باشد که یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا[۲]. هم ماکیان خود نول[۳] زند و بیضه را بشکند چون چوژه[۴] تمام برسد فَاعْفُ عَنْهُمْ‌[۵]. مَنَت لعنت کردم، هم مَنَت رحمت کنم. این مرا افتاده است‌ کَنَفْسٍ واحِدَةٍ[۶]. یکی جان در دو تن شنیده‌ای؟ ببین‌ یُحِبُّهُم[۷]. علم محبّت حق را بود از هرکه علم محبّت حق شنیدی می‌دان که حبیب حق است.

هر لحظه ز عشق در سجودی دگرم/ وز لوح وجود گرد جودی دگرم‌

دستی، که من از وجود خود گم شده‌ام/ گر زنده‌ام اکنون به وجودی دگرم[۸]

اَوَمَن کَانَ مَیْتًا فَاَحْیَیْنَاهُ[۹]

در کشتن بنده گر هوای دل توست/ با بنده بگو، هرآنچه بای[۱۰] دل توست

مقصود من از جهان رضای دل توست/ تا بنده همان کند که رای دل توست[۱۱]

گوهر تو هم تو باش، از بهر آنکه چون از آن تو باشد غیر تو بود گوهر در خزینۀ پادشاه است هم پادشاه گوهر باشد آنگاه این گوهر باشد[۱۲] اگر کُلِّ او به معراج باشد[۱۳] و معراج غیر او باشد معراج تمام نباشد لولاک مَا زَاغَ الْبَصَرُ[۱۴]

تو تو و من من این محال بود/ تو من و من تو این وصال بود

——

[۱] قرآن کریم، التوبة ۱۱۱٫

[۲] قرآن کریم، الزمر ۴۲٫

[۳] منقار مرغان. مولانا راست: هرچه جز عشق است شد مأکول عشق/ دو جهان یک دانه پیش نول عشق‏.

[۴] لغتى است در «جوجه» که در بشرویه «چوژک» تلفظ مى‏‌شود و «چوزه» بزاء اخت الراء نیز آمده است. برهان قاطع، فرهنگ آنندراج.

[۵] قرآن کریم، آل عمران ۱۵۹٫

[۶] قرآن کریم، لقمان ۲۸٫

[۷] قرآن کریم، المائدة ۵۴٫

[۸] از فرید الدین عطار است. مختارنامه، نسخه خطى مکتوب سنه ۸۸۸ متعلق به نگارنده.

[۹] قرآن کریم، الانعام ۱۲۲٫

[۱۰] اسم مصدر است از «بایستن، باییدن» به معنى ناگزیر و ناگزران و ما لا بد که مجازا به معنى میل و خواهش در این رباعى به کار رفته است و منوچهرى نیز در همین معنى استعمال کرده است: آن‌‏کس که نباید بر ما زودتر آید/ تو دیرتر آیى ببر ما که ببایى‏.

[۱۱] ظاهرا این رباعى باید چنین باشد: در کشتن بنده گر هواى دل توست‏/ مقصود من از جهان رضاى دل توست‏/ با بنده بگو هرآنچه باى دل توست‏/ تا بنده همان کند که راى دل توست‏.

[۱۲] ظاهرا مقصود این است که پادشاه گوهر اصلى است و اینکه در خزینه اوست به تبعیت و بر اثر عنایت او گوهر است یعنى اوصاف و معانى فرع وجود مرد کامل است و بدو تحقق دارد هرچند که به حسب ظاهر وى را بدین اوصاف و کمالات مى‏‌شناسیم.

[۱۳] یعنى کمال در تحقق به اوصاف و معانى است و مادام که آنها غیر متحقق و به صورت احوال باشند و سالک گاه بدان‌ها متصف و گاه از اتصاف بدان‌ها عاطل باشد راهرو به درجه کمال حقیقى نائل نیامده و دستخوش تلوین است نه صاحب تمکین.

[۱۴] قرآن کریم، النجم ۱۷٫

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *