معارف محقق ترمدی – تصحیح استاد فروزانفر – متن ۹

علم علم معرفت است، اگر هیچ چیز نشناسی و خود را بشناسی و دانی، عالِمی و عارفی؛ و اگر خود را نشناسی، آن‌همه علم‌ها که تو دانی تو را چه سود؟ اَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ[۱]. اصحاب صفّه[۲] و عارفان و محقّقان چنین می‌گویند که: «این بیمار را صفرا است، روغن زیان دارد؛ یا گرمی است، حلوا زیان دارد؛ خواه گو حلوایی غصب باش، خواه حلوای خریده».

مَلِک را پرسیدیم که این چرا می‌خوری؟ بدین حاجت داری؟ گفت: «نه همین که خوشم می‌آید». این عین زیان و ظلمت باشد. در تو دو دَر است، یکی سوی دوزخ، یکی سوی بهشت. اکنون ریاضت آن است که بی‌حاجت در دوزخ مگشا (چون ایمان شهر است، قوی نگه باید داشت تا تو را از شهر ایمان نبرد و در شهر کفر و معصیت نکند که عین مخنّثی باشد و ننگ باشد اما). اگر راه دوزخ چنین دل‌ربا و خوش نبودی، چندین هزار خلق خویشتن را از بهشت مخلّد محروم نکردندی. (چون بنده را خدا شایستۀ مقام قرب گرداند خلعت لطف ابد بخشاید باطن و ظاهرش را از ریا و نفاق صافی کند محبت اغیار را در باطن او گنجایی نماند مشاهدۀ لطف خفی گردد، به چشم عبرت در حقیقت کون نظاره می‌کند از مصنوع به صانع می‌نگرد و از مقدور به قادر می‌رسد آنگاه از مصنوعات ملول گردد و به محبّت صانع مشغول شود دنیا را نزد او خطر نماند و عقبی را بر خاطر او گذر نماند غذای او ذکر محبوب گردد تنش در هیجان شوق معبود می‌تازد و دل در محبّت محبوب می‌گذارد نه روی اعراض نه سامان اعتراض چون بمیرد حواس ظاهرش از دور فلک برون آید کلّ اعضاش می‌گدازد از حرکت طبیعیش ممتنع گردد این همه تغیّر بر ظاهر بود ولیکن باطن از محبت و شوق پر بود اَمْواتٌ عِنْدَ اَلخَلْقِ اَحْیاءٌ عِنْدَ الرَبِ[۳]) تا موت قبل الموت نیست عبادت نوعی دیگر است (و بعد تمام المجاهدة نوعی دیگر است) وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَاتِیَکَ الْیَقِینُ[۴] مغز عبادت‌گداز نفس است و باقی همه پوست عبادت است، صوم و عبادتی که در وی گداز نفس نیست آن عبادت نیست عبادت که در او رنج نفس هست آن نیز شرط عبادت است، نفس اولیاء جمله دل است و دل اعدا جمله نفس است اَلْمُجاهَدَةٌ بَذْلُ النَفْسِ فی رِضاءِ الحَقِّ اَلمُجاهَدَةُ تَجْلِیَةٌ مرآةِ القُلُوبِ وَ الفُؤادِ بِصِقالِ مَحَبَّةِ الحَقِّ بَعْدَ انقطاعِ اَسْبابِ تَعَلُقِ الخَلْقِ فی سَبیلِ اللهِ[۵].

قالَ قالَ رَسُول الله صلی الله علیه و آله و سلم اَفْضَلُ رِجالِ اُمَّتی‌ الَّذینَ یُجاهِدُونَ وَ اَفْضَلُ نِساءِ اُمَّتی اَللّاتی [لا] یَخْرُجْنَ مِنَ البُیُوتِ اَلّا لِاَمْرِ لاُ بدَ لَهُنَ مِنْهُ.

اَلشَوْقُ نَوْرُ شَجَرَةِ المَحَبَّةِ وَ العِشْقُ ثَمَرَتُها وَ قالَ الشَّوْقُ جَوْهَرُ المَحَبَّةِ وَ العِشْقُ جِسْمُها[۶] یا داوُدُ لَیْسَ لِلمُحِبینَ دَواءٌ سِوی لِقائی[۷].

وَ قالَ النَّبِی علیه السلام اَقْرَبُ النّاسِ دَرَجَةٌ مِنْ دَرَجِ النُبُوَّةِ اَهْلُ العِلْمِ وَ اَهْل الجِهادِ.

——

[۱] قرآن کریم، مریم ۵۹٫

[۲] گروهى از فقراء صحابه که خاطرشان از تعلق دنیا آزاد بود و کسبى و تجارتى نداشتند و حضرت رسول و یاران وى متکفل معاش ایشان بودند و تمام وقتشان به ذکر و عبادت مصروف مى‌‏شد و به مناسبت آنکه در صفه مسجد پیغمبر یا مسجد قبا مى‌‏زیستند به «اصحاب صفه» یا «اهل صفه» مشهور شده‌‏اند و عده ایشان به حسب اوقات مختلف و گاه تا هفتاد تن رسیده است و امام فخر رازى گوید که نزدیک به چهار صد تن بوده‌‏اند.

[۳] تفسیرگونه‌‏ای است از آیه شریفه: و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتا بل أحیاء عند ربهم یرزقون‏ (آل عمران ۱۶۹).

[۴] قرآن کریم، الحجر ۹۹٫

[۵] منسوب است به حضرت صادق صلوات الله علیه. کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل: مجاهده و تعریف دوم را ندانستم از کیست.

[۶] در کشاف اصطلاحات الفنون (در ذیل: شوق) بدین‏‌گونه نقل شده است قال عالم الشوق الخ.

[۷] شوق نزد صوفیان از احوال است و آن‏ حرکت و هیجان قلب است به دیدار محبوب غائب برخلاف اشتیاق که نسبت به محبوب حاضر است و از این جهت شوق ممکن است آرام گیرد و نفاد پذیرد ولى در اشتیاق آرامش متصور نیست و چون شوق مبتنى بر محبت است آن را «نور شجرة المحبة» خوانده‌‏اند. و عبارت متن نزدیک است به گفته ابو عثمان حیرى: «الشوق ثمرة المحبة من احب الله اشتاق الى لقائه. کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل: شوق، اللمع از ابو نصر سراج، طبع لیدن، ص ۶۳ فتوحات مکیه، طبع بولاق، ج ۲، ص ۴۸۱- ۴۸۰ شرح منازل السائرین طبع طهران، ص ۱۷۹- ۱۷۶٫

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *