معارف محقق ترمدی – تصحیح استاد فروزانفر – متن ۸

نقل کن از بقعه‌ای به بقعه‌ای، و از موضعی به موضعی، تا آن‌وقت که به جایی برسی که از آن زیادت ممکن نباشد، ولیکن به شرط آنکه منزل دوم بِه از منزل اول باشد. چنان‌که باید که چون منزل اول ده اندر ده باشد، منزل دوم دوازده اندر دوازده باشد، به نقل حال[۱]، نه به نقل قال، تا به مثابتی برسی که مسجود ملایک شوی. اما راه وصال را نهایت نیست، منتهی و مقصد الله است، قُوْلُهُ‌ وَ اَنَّ اِلَی رَبِّکَ الْمُنتَهَی[۲]. مصباح، نور ایمان در زجاجۀ تن مؤمن است. تن عارف از مجاهده[۳] همچو زجاجه شود، نور ایمان از او تافتن گیرد. لاجرم نازک شود تن عارف، وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ مَّا اُخْفِی لَهُم مِّن قُرَّةِ اَعْیُنٍ‌[۴]. نوری است در عین نهاد آدم نهاده‌اند، آن نور ظاهر نشود الّا به مجاهده. هرچند پوست غلیظ‌تر باشد، مغز ضعیف‌تر و مخفی‌تر باشد. چون آن پوست تنگ‌تر و ضعیف‌تر می‌شود به مجاهده از این معنی نور قوّت می‌گیرد (همچنان‌که هرچند پوست جوز ضعیف‌تر، مغز او آکنده‌تر و همچنین بادام و پسته، هرچند پوست‌ آن غلیظ‌تر، مغز ضعیف‌تر). یا اگر نی هرچند بر کان لعل آن سنگ‌ها[۵] زیادتی کم باشد، تأثیر آفتاب آن را از صفت سنگی به لعلی بیشتر و زودتر آرد. و هرچند آن سنگ‌های زیادتی بر بالای کان لعل بیش باشد، تأثیر آفتاب در کان لعل کمتر اثر کند، و کم عمل کند. اکنون خلق بر بالای لعل نور معرفت که در کوه آدمی تعبیه شده است سنگ انبار بیش می‌کنند، لاجرم هر روز نور آفتاب از آن منقطع‌تر است. گفت: «انبیا را دیدار بوده است[۶]». گفت: «نبی و کور و نابینا محال باشد، و دیگر در قرآن چنین ناطق است که عَلَی بَصِیرَةٍ اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی‌[۷]. اگر قرآن را مقّر باشید، خلاف قرآن لازم می‌آید اگر بگوییم که ندیدند». فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ اِنَّ اللهَ مُبْتَلِیکُم بِنَهَرٍ[۸]. همچنان‌که: قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ[۹]. داود دل نفس امّاره را بکشت، لاجرم خداوند تعالی داود دل را ملک بخشید و علم و حکمت دهد. و همچنین چون طالوت عزم جالوتِ نفس کرد، قوم را وصیت کرد که در این راه جوی آب است و آن دنیاست، و شهوات است، اگرچه شما تشنه و مستسقی‌اید، به قدر احتیاج خورید، به قدر ضرورت، به امر خورید، نه به شهوت و بی‌فرمانی. فَشَرِبُوا مِنْهَ اِلَّا قَلِیلاً[۱۰]. از چندین هزار خلق چند کس معدودند که از این دنیا صبر کردند. قوله تعالی‌ وَ قَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ[۱۱]. قال بعضهم: «اَلتَّواضُعُ قَبُولُ اَلحَقِّ مِنَ الحَقِّ لِلْحَقِّ» وَ عَنْ اَبی ذُرِّ رَضِی الله عَنْهُ عَن النَّبِی صلی الله علیه و آله و سلم اَنَهُ قالَ: «اَوْلِیاءُ اللهِ ضِحْکُهُم عِبادَةٌ وَ مِزاحُهُم تَسْبیحٌ وَ نَوْمُهُم صَدَقَةٌ اَللهُمَّ اَحفَظُهُم وَ اَحْفَظُ عَلَیْهِمْ دینَهُمْ وَ اَقِرً عَیْنی بِهِمْ یَوْمَ القِیامَةِ[۱۲]» ثُمَّ قَرَأ اَلَا اِنَّ اَوْلِیَاءَ اللهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ[۱۳]‌ وَ عَنْ اَبی هُرَیْرَةٌ رَضِی اللهُ عنه قال: «خَرَجَ عَلَیْنا رَسُولُ اللهِ» صلی الله علیه و آله و سلم فَقالَ: «وا شَوقاهُ اِلی لِقاءٍ اِخْوانی[۱۴]» فَقُلَنا: «اَلَسْنا اِخْوانَکَ» قالَ: «اَنْتُمْ اَصْحابی وَ اخْوانی قَوْمٌ یَأتُونَ مِنْ بَعْدی شَاُنُهُم شَأنُ الاَنْبیاءِ وَ هُمْ عِنْدَ اللهِ مِثْلُ الاَنْبیاءِ» قُلنا: «صِفْهُم لَنا» قالَ: «هُمْ قَوْمٌ یَفِرُونَ مِنْ الآباءِ و الاُمهاتِ وَ الاِخْوَةِ وَ الاَخَوات یَطْلُبُونَ بِذلِکَ رِضْوانَ اللهِ یَجْتَمِعُونَ فی بَیْتِ مِنْ بَیُوتِ الله تَراهُمْ مَهمومینَ مَحْزُونینَ لا یَعْرِفُ اَحَدٌ قَدْرَهُمَ اِلّا اللهُ لَیْسَ بَیْنَهُم میراثٌ یَقْتَسِمُونَهُ الواحِدُ مِنْهُم اَشْفَقُ عَلَی الآخَرِ مِنْ الامِ عَلی وَلَدِها وَ الاخِ عَلی اَخیهِ».

ای دل به جز از رنج نفرمایندت/ هر لحظه به عشوۀ بر آرایندت

بی‌خویشتنی مکن دلا پند پذیر/ بیهوده دری مزن که نگشایندت

کلمۀ حکمت همچون لقمه‌ای است آن را جاذبه‌ای بباید تا جذب کند.

پاره‌ای راه دان تو اندر پیش/ از در نفس خویش تا دل خویش‌

مردن خلق زندگی دین است/ هرچه گفتند سرّ آن این است‌[۱۵]

اَلبَدَنُ یَفْنی وَ یَمُوتُ وَ الرُوحُ لا یَفْنی وَ لا یَمُوتُ

در جهانی که عقل و ایمان است/ مردن جسم زادن جان است[۱۶]

قُرَّةُ عَیْنی فِی الصْلوةِ صلوة[۱۷] نزدیک رجال عین اوست یَنْظُرُ بِنُورِ اللهِ صلوة[۱۸] آن است آن دگر جهاد باشد چنان‌که گوید:

هست هریک ز هست حضرت هست/ علم بی‌نیازی اندر دست

اَحْیانی بِحَیاتَه وَ اَنارَنی بِنُورِ ذاتهِ.[۱۹]

همه هم نیستند و هم هستند/ همه هم باده‌اند و هم مستند

زشت باشد ز روی حکمت زشت/ بی‌فراق هوا وصال بهشت

با تو من خوب و زشت را چه کنم/ چون تو هستی بهشت را چه کنم

عیسی روح گرسنه است چو زاغ/ خر او می‌کند ز کنجد کاغ[۲۰]

چون تو خر را پروری علم هم از خر باید جستن بنگر که خر را چه علم باشد.

دام بلاست آنچه تو می‌خوانیش دل است/ دیک هواست آنچه تو می‌خوانیش سر است[۲۱]

——

[۱] یعنى به تحقق نفسى و سیر روحانى و تبدل اوصاف و مقابل آن «نقل قال» آورده است یعنى ادعاى بی‌اصل و دعوى وصول و گفتن الفاظى به تقلید، حاکى از سیر معنوى بی‌آنکه قدم در راه سلوک نهاده باشند.

[۲] قرآن کریم، النجم ۴۲٫

[۳] کوشش باطنى در قمع هوا و تهذیب نفس و باطن چنان‌که از تعبیرات صوفیان مستفاد است و نزدیک بدین معنی عبارات ذیل است: کارزار کردن با نفس و شیطان، صدق الافتقار الى الله تعالى‏ بالانقطاع عن کل ما سواه، بذل النفس فى رضاء الحق، فطام النفس عن الشهوات و نزع القلب عن الامانى و الشبهات. کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل: مجاهده.

[۴] قرآن کریم، السجدة، فلا تعلم نفس الخ ۱۷٫

[۵] مبتنی است بر آنچه بعضی معتقد بوده‏‌اند که آفتاب در تکمیل و رنگ‌‏آمیزى کان لعل و سائر گوهرها و جواهرات مؤثر است و سید جلال الدین بن عضد بنا بر همین عقیده گوید: چار چیز است که در سنگ اگر جمع شود/ لعل و یاقوت شود سنگ بدان خارایى‏/ پاکى طینت و اصل گهر و استعداد/ تربیت کردن مهر از فلک مینایى/ در من این هر سه صفت هست ولى مى‏‌باید/ تربیت از تو که خورشید جهان آرایى.‏

[۶] سؤال است از امکان رؤیت حق تعالى در این جهان براى پیغمبران زیرا به عقیده صوفیه گذشته از آنکه حق تعالی را مؤمنان در روز قیامت دیدار خواهند کرد چنان‌که اشعریه و ماتریدیه و اصحاب حدیث معتقدند رؤیت حق تعالی براى اهل دل در این عالم نیز میسر است. و ظاهرا گفته مصنف مبتنى است بر این حدیث: قال ابو ذر سألت رسول الله (ص) هل رأیت ربک فقال نور انى اراه (یا نورانى اراه) مسند ابى داود، طبع حیدرآباد، ص ۶۴٫

[۷] قرآن کریم، یوسف ۱۰۸٫

[۸] قرآن کریم، البقرة ۲۴۹٫

[۹] قرآن کریم، البقرة ۲۵۱٫

[۱۰] قرآن کریم، البقرة ۲۴۹٫

[۱۱] قرآن کریم، سبا ۱۳٫

[۱۲] این حدیث را تاکنون در تفاسیر از قبیل: تفسیر سهل بن عبد الله تسترى و حقائق سلمى و تفسیر طبرى و تبیان شیخ طوسى و کشاف زمخشرى و تفسیر ابو الفتوح و امام فخر رازى و بیضاوى و نیشابورى و بیان السعادة در ذیل آیه: ألا إن أولیاء الله‏- و نیز در کتب حدیث از قبیل بخارى و مسلم و مسند ابى داود و حلیة الاولیاء و جامع صغیر و وافى فیض نیافته‏ام. و در ناسخ التواریخ جلد دویم از کتاب اول (ص ۷۷۲- ۷۷۰) این حدیث و حدیث بعد از آن به تفصیل تمام نقل شده است (هر دو در خطاب به ابوذر).

[۱۳] قرآن کریم، یونس ۶۲٫

[۱۴] حدیث نبوى است. جع: ص ۱۱۹ از متن حاضر.

[۱۵] حدیقه سنایى، به تصحیح مدرس رضوى، طبع طهران، ص ۳۳۹ و بیت دوم به ترتیبى که در متن حاضر است در فهرستى که جناب آقاى مدرس رضوى براى ابیات حدیقه مرتب فرموده‌‏اند موجود نیست ولى احتمال قوى می‌‏رود که با تفاوتى در مصراع اول که مبناى فهرست آقاى مدرس است در حدیقه به دست آید.

[۱۶] حدیقه سنایى، طبع طهران، ص ۴۲۵٫

[۱۷] حدیث نبوى است. احادیث مثنوى، انتشارات دانشگاه طهران، ص ۶۸٫

[۱۸] تمام حدیث چنین است: اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور الله عز و جل. احادیث مثنوى، انتشارات دانشگاه طهران، ص ۱۴٫

[۱۹] از کلمات با یزید بسطامى است با تفاوتى مختصر در تعبیر. شطحات الصوفیة، طبع مصر، ص ۱۳۹، ۱۴۰ تذکرة الاولیاء، طبع لیدن، ج ۱، ص ۱۷۳٫

[۲۰] با مختصر تفاوت، حدیقه سنایى، طبع طهران، ص ۳۷۶٫

[۲۱] از قصیده‌اى است از سعد الدین شرف الحکماء کافى البخارى بدین مطلع: بیدار شو دلا که جهان پرمزور است/ بر نخل روزگار نه برگست و نه به راست.‏

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *