مولوی‌نامه – جلد دوم – فصل چهارم: بی از او، ندهد کسی را حق نوال

مولوی معتقد است که اولیای خدا و صاحب دلان واصل کامل، مبعوثان لطف و رحمت حق، و وسایط فیض مابین حق و خلق باشند؛ که بی‌توسط ایشان نوال رحمانی و مواهب فیض ربانی به کسی نمی‌رسد.

و دست جود و کرم آن طایفه برای افاضه و بخشیدن عطایای الهی در خزانه‌ای است سرشار که هرقدر جواهر زواهر از آن برگیرند کاهش و نقصان در آن راه نیابد؛ و کف همت و سخای آن گروه متصل به دریایی است بی‌کران که هرگز خلل‌گیر و فناپذیر نباشد.

صاحب دل آینه‌ی شش‌رو بود/ حق در او از شش جهت ناظر شود
هرکه اندر شش جهت دارد مَقر/ نکندش بی‌واسطه‌ی او حق نظر

گر کند رد از برای او کند/ ور قبول آرد هم او باشد سند
چونکه او حق را بود در کل حال/ برگزیده باشد او را ذو الجلال
بی از او، ندهد کسی را حق نوال/ شمه‌یی گفتم من از صاحب‌وصال
موهبت را بر کف دستش نهد/ وز کفش آن را به مرحومان دهد
با کفش دریای کل را اتصال/ هست بی‌چون و چگونه بر کمال
اتصالی که نگنجد در کلام/ گفتنش تکلیف باشد والسلام

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *