شرح مثنوی بدیعالزمان فروزانفر – مقدمه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
بَعْدَ الْحَمْدِ وَ الصَّلاة: نزدیک به چهل سال است که به توفیق خدای بزرگ و جذب و کشش باطن پرفروغ حضرت مولانا عَظَّم اللَّهُ اسْرارَهُ که معدن حقایق و سرچشمه فیاض معرفت است به مطالعه و تأمّل در مثنوی شریف اشتغال دارم، در این مدّت بارها مثنوی را از آغاز تا پایان خواندهام و شروح و حواشی آن کتاب آسمانی را در مطالعه گرفتهام و چون در آغاز کار، چاپ مشهور علاء الدّوله را در دسترس داشتم مشکلات بسیار مییافتم که حلّ آن برایم سخت دشوار میافتاد زیرا طبع مذکور با وجود مزایایی که بر اکثر چاپهای ایران و هند دارد و مطابق گفته مصحّح، مبتنی بر نسخهای بسیار کهن از مثنوی است، اغلاط و تصحیف فراوان و اشعار اضافی که صوفیان و یا خوانندگان دیگر از پیش خود افزودهاند، در آن راه یافته است و این همه موجب دشواری فهم و پریشانی خاطر خواننده تواند بود بهخصوص از جهت کلمات و لغات نادر که تغییر یافته و یا دچار تصحیف گردیده و نیز ابیات دخیل که گاه رشته مطلب را از هم گسیخته است. از این رو در هزار و سیصد و بیست و یک هجری شمسی این نسخه را با مثنوی خطّی به تصحیح عبد اللّطیف عبّاسی که در دو نوبت مثنوی شریف را از روی هشتاد نسخه به گفته خود تصحیح کرده است، مقابله کردم و باز هم چنانکه باید گرهی از کار گشوده نگشت. سپس نسخه چاپ لیدن را که به اهتمام استاد فقید و گرانمایه، رینولد الین نیکلسون از محقّقین بزرگ به طبع رسیده است با چاپ علاء الدّوله برابر فروخواندم و موارد اختلاف را در حاشیه قید کردم و بدین نتیجه رسیدم که بهترین چاپ همان طبع لیدن است که با رعایت کمال دقّت و امانت از روی نسخههای قدیم چاپ شده و کوششی که پیشتر در مقابله کرده بودم چندان سودمند نبوده است.
برای آن که از نظر و عقیده مولانا در هر مسئله بهنحو تفصیل مطّلع شوم و اصول افکار وی را به صورت منظّم بهدست آورم درصدد برآمدم که فهرستی برای مطالب مثنوی ترتیب دهم، علّت این امر چنانکه بر خوانندگان محترم روشن است، این بود که مثنوی مانند دیگر کتب به ابواب و فصول قسمت نشده و از حیث نظم و ترتیب، اسلوبی مانند قرآن کریم دارد که معارف و اصول عقاید و قواعد فقه و احکام و نصایح، پُشْتا پُشْت در آن مذکور و مطابق حکمت الهی به هم آمیخته است و مانند کتاب آفرینش، نظمی به خود مخصوص دارد و تابع سنن و آیینهای مصنّفان و مؤلّفان کتب عادی و معمولی نیست و از این رو افکار فلسفی و اصول تصوّف و مبانی علوم اسلامی در مثنوی پراکنده و متفرّق است و فیالمثل ممکن است مطلبی بهنحو اجمال در دفتر اوّل ذکر شود و تفصیل آن در دفتر دیگر و یا مواضع مختلف بیاید و تا آنگاه که نظر مولانا در همه موارد پشت سر هم قرار نگیرد بالطّبع فهم آن مطلب از روی شمول و احاطه میسّر نمیشود.
در مهر ماه هزار و سیصد و بیست و چهار هجری شمسی بدین کار دست زدم و هر روز چند ساعت صرف کردم تا در آخر اسفند ماه هزار و سیصد و بیست و پنج، فهرستی از مطالب مثنوی، بر وفق سلیقه و اطّلاع خود در آن ایام فراهم ساختم، این فهرست در آثاری که از این پس منتشر کردم و در مطالعه مثنوی بسیار سودمند افتاد ولی دیری نگذشت که از روی یقین دانستم که وسعت و تنوّع مباحث در مثنوی بیش از آن است که من با این مایه اندک و بضاعت مُزْجاة بتوانم بر آن اطّلاع حاصل کنم و پس از آن هرچه بیشتر خواندم به نقص کار خود واقفتر شدم و خود را مانند کسی یافتم که مناسب وسایل خویش از دریایی ژرف و بیکرانه و پهناور چند جوی خرد و خوارمایه جدا کند و یا بهنوعی از حاصل دریا و گوهرهای آن که میشناسد اکتفا جوید و تکرار نظر و مطالعه باثبات رسانید که مولانا بر همه علوم و معارف که در روزگار وی معمول بوده احاطه داشته و به نیروی فکرت دوربین و پرده شکاف از آن همه گذر کرده و تا مقداری نه اندک بهسوی زمان حاضر پیش آمده و در بعضی مسائل آن سوتر هم رفته است.
و چون فهرستی چنین، مناسب اطّلاع و دانش کسی است که آن را ترتیب میدهد بیگمان بهنسبت اشخاص و حدود معلومات ایشان تفاوت روشن پدید میآید، این نکته بر یک کس هم که در حدّی معینایست و درنگ نکند راست و درست منطبق میگردد.
بهحسب نمونه، لبّ لباب تألیف کاشفی هروی و مرآة المثنوی تألیف قاضی تلمّذ حسین را که هر دو در این کار پیش قدم بودهاند میتوان در خاطر آورد که اوّلین محدود است به: جوامع اطوار شریعت و دقائق اسرار طریقت و لوامع انوار حقیقت. و مؤلّف با آن که دست به عملی خطیر و نوآیین زده ولی عنایت او منحصر بوده است بمباحثی که در کتب صوفیان عصر وی و یا آن طبقه متنسّک و متمسّک برسوم و روایات مشایخ تداول داشته و از این رو دقائق فکر و نظر مولانا در مسائل فلسفی و اجتماعی و علم النّفس و کلام و اصول تربیت از وی فوت شده است و دومین یعنی مرآة المثنوی بیشتر متّکی است بر اصول اخلاقی و مبانی دینی هرچند که از لحاظ تنوّع و تجزیه آراء و نظرهای مولانا کاری سخت شگرف و درخور آفرین است.
میتوان گفت که کثرت مضمون و سرعت انتقال و حسن تعبیر و مهارت مولانا در پیوستن معانی گوناگون به یکدیگر سبب قوی و عامل نیرومندی است که اعجاب و حیرت خواننده را چنان برمیانگیزد که بیاختیار در پی گوینده حیرت انگیز مثنوی میرود به صورتی که مقصد را نمیشناسد و به جزئیات هم التفاتی نمیتواند بکند مانند کسی که بر هواپیما یا مرکبی شتابنده و تیز رفتار سوار است که راه را میپیماید و از مناظری که بر آنها میگذرد اطّلاع کافی بهدست نمیآورد. این نکته را بارها در خود آزمودهام و بدین سبب هرکس را که بخواهد فهرستی کامل و تمام از مطالب مثنوی مرتّب سازد در نقص و ناتمامی در کار خود معذور میدارم.
این فهرست که خود مهیا ساختهام و نیز لبّ لباب و مرآة المثنوی با وجود ناتمامی بسیار بکارم خورده و در فهم مثنوی دستگیر بوده است.
پیش از ترتیب این فهرست، به فکر افتاده بودم که بهجای اعتماد بر شروح، مثنوی را از روی دیگر آثار مولانا و با سنجش مآخذ و منابع آن، از کتب دینی و تصوّف و متون ادبی و آراء متکلّمین و حکمای اسلام و کتابهای امثال و قصص و اخبار، مورد بحث قرار دهم و چون دیوان کبیر و فیه ما فیه که در ایران و هند به طبع رسیده بود به هیچ روی مایه اطمینانم نبود بدین جهت از نسخههای مختلف این دو کتاب که در کتابخانههای ترکیه وجود داشت میکروفیلم تهیه کردم و نخست فیه ما فیه را پس از مقابله با ضمائم و حواشی در سال ۱۳۳۰ به طبع رسانیدم و پس از آن دیوان کبیر را با مقابله ده نسخه در مدّت ده سال (۱۳۴۵- ۱۳۳۴) انتشار دادم و برای خود فهرستی از مطالب مشترک میان آنها و مثنوی منظّم ساختم که در ایضاح افکار مولانا راهبر و دستیاری سخت کار آمد و سودمند است. نظیر این عمل را از حیث مقایسه مطالب، در مورد مکتوبات مولانا و مجالس سبعه (چاپ ترکیه) نیز معمول داشتم.
هم بدین نظر عکس چند نسخه از معارف سلطان العلماء بهاء ولد پدر مولانا و معارف برهان الدّین محقّق ترمذی پیر نخستین وی، فراهم ساختم. این دو اثر نفیس را هم مقابله و با تعلیقات منتشر کردم و همچنان فهرستی از مواضع مشترک میان آنها و مثنوی ترتیب دادم.
معارف سلطان العلماء در چهار مجلّد به سال ۱۳۳۳، ۱۳۳۸ و معارف برهان محقّق در سال ۱۳۳۹ بنفقه وزارت فرهنگ به طبع رسیده است.
دیگر از کتبی که مقابله و تصحیح کرده ولی به طبع آن توفیق نیافتهام مقالات شمس تبریزی است که مختصری از وصف نسخههای موجود و اهمیت آن را در رساله شرح حال مولانا (طبع طهران ۱۳۳۳، ص ۲۱۱- ۲۰۸) باز گفتهام.
مقالات شمس تبریزی از حیث الفاظ و تعبیرات و قصص و مضامین در مثنوی تأثیری ژرف و روشن دارد و بسیاری از مشکلات مثنوی را بهوسیله آن، میتوان باز گشود، از مطالب این کتاب نیز فهرستی آماده کردهام که هم اکنون در تکمیل و بار دیگر در تطبیق آن بر مثنوی میکوشم.
این کتب که برشمردم بهمنزله سرچشمههای اصلی افکار مولاناست ولی جز اینها بسیاری از کتب تفسیر و فقه و حدیث و فلسفه و تصوّف و اخبار و قصص و امثال که پیش از مثنوی یا نزدیک بعهد مولانا تألیف شده است سراپا خواندهام و مواضع حاجت را یادداشت کردهام، نمونهای از اینگونه بحث و فحص را در «احادیث مثنوی» طبع طهران ۱۳۳۴ و نیز در «مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی» طبع طهران ۱۳۳۳ میتوانید ملاحظه فرمایید.
در نتیجه مطالعه دائم بر هریک از این دو، مطالبی افزودهام که در این شرح به نظرتان خواهد رسید.
از میانه مؤلّفات پیشینیان، بیش از همه آثار محمّد غزّالی مطمح نظر مولانا بوده است، طرز و شیوه بحث و افکار و اطّلاعات حجّة الاسلام در احیاء العلوم اثری عمیق در فکر مولانا بهجای گذاشته است برای این کتاب هم فهرست جامعی مرتّب ساختهام و به مدد آن توانستهام در حدّ خود برای فهم مثنوی فایده بر گیرم، کاری بدین گونه در مورد فتوحات مکیه تألیف ابنعربی و از متون مهمّ عرفان نیز به انجام رسانیدهام ولی از آن طرفی نبستهام.
آثار حکیم سنایی و فریدالدین عطّار نیشابوری را بارها خواندهام و اصول مطالب آن آثار را بیرون کشیده و بهحسب ارتباط با مثنوی آنها را نظم و ترتیبی جداگانه دادهام.
آثار منظوم و منثور این دو بزرگوار خاصّه حدیقة الحقیقة و تذکرة الأولیاء و منطق الطّیر مورد توجّه حضرت مولانا بوده و یاران و مریدان وی حدیقه و منطق الطّیر را میخواندهاند و مولانا به همین سبب نظم مثنوی را به خواهش حسامالدین حسن چلبی آغاز فرموده و آن را بر وزن منطق الطّیر و در بحر رمل مسدّس مقصور سروده است.
آنچه برشمردم نه برای خودبینی و خودنمایی است بلکه شرح عظمت مثنوی و عجز و ناتوانی بنده است که با وجود کار و کوشش پیاپی و دائم اکنون با کمال صراحت و از روی صدق و صفا، منصفانه اعتراف میکنم که هنوز در اوّل قدم فرومانده و به سَرِ سِرّی از اسرار کلام مولانا نرسیدهام و در این مکتب آن نوآموز را مانم که در شناخت حروف الفبا باز مانده و گامی فراتر ننهاده است.
در اسفند ماه هزار و سیصد و هیجده هجری شمسی مرحوم اسماعیل مرآت وزیر فرهنگ مقرّر داشته بود که خلاصهای از مثنوی به همراه توضیح و شرح ابیات که بر میگزینم فراهم آورم، این خلاصه را ترتیب دادم و در سال هزار و سیصد و بیست و یک زیور طبع و انتشار یافت و دوستانم به چشم رضا و مرحمت در آن اثر ناچیز نگریستند و علّامه فقید نیکلسون در نامهای که نوشته بود مرا بر اتمام آن، تحریض و ترغیب فرموده بود، این خلاصه مشتمل بود بر قسمتی از دفتر اوّل و دوّم مثنوی که برای دانش آموزان دبیرستانها تهیه کرده بودم و بهسبب موانعی که پیش آمد بقیه در عهده تعویق ماند.
امّا در آن روزگار بالنّسبه جوان بودم و بیباکی و گستاخی جوانی مرا دلیر میداشت و بدین عمل خطیر بر میانگیخت، علاوه آن که در آن هنگام از نعمت مصاحبت و رهبری دو دانشمند بزرگوار علّامه محمّد قزوینی و محمّد علی فروغی (ذکاء الملک) برخوردار بودم و هرجا که تردّد خاطر دست میداد و یا مشکلی پیش میآمد از فکر بلند و نیت پاک آن دو استاد یاری میجستم و خویش را از نگرانی و دشواری، رهایی میدادم، امروز جوان نیستم و به قلّۀ پیری رسیدهام و مانند هرکس که در دهه هفتاد است بدل و دست میلرزم و از بزرگی و گرانی این عمل که در پیش دارم سخت میهراسم و از برکت همنشین و مشورت مثل آن دو بزرگوار نیز محروم و بینصیبم. آنچه امروز مرا بدین اقدام خطیر واداشت تشویق دلانگیز و جرئت بخش دوست دیرین و گرانمایه من نویسنده زبردست و توانا سناتور علی دشتی است که پیوسته و هر بار که با وی اتّفاق دیدار افتاد دل و دست ناتوان و لرزان مرا بسحر بیان و گفتار جان بخش نیرو و قوّت جوانی داد تا گرم و گستاخ در کار آمدم و این شرح را که امیدوارم به پایان رسد سر آغاز کردم.
در حقیقت بنیان گذار این تألیف سناتور علی دشتی است و دیگر آن آزاده مرد معرفت پرور دانشمند معظّم جناب آقای دکتر منوچهر اقبال مدیر عامل و رئیس محترم هیأت مدیره شرکت ملّی نفت ایران که جوانمردانه وسایل این تألیف را فراهم فرمودهاند چنانکه طبع و نشر دیوان کبیر مولانا نیز به اهتمام آن جناب در آن وقت که ریاست دانشگاه طهران را بر عهده داشتند آغاز شد و جامه عمل پوشید.
شرح و تفسیری که از نظر شما خوانندگان گرانمایه خواهد گذشت روز اوّل بهمن ماه ۱۳۴۵ آغاز شده و جزوی که به طبع رسیده در روز پانزدهم خرداد ۱۳۴۶ پایان پذیرفته است، امیدوارم که سایر اجزای آن نیز به توفیق خدای دانا و توانا و به عنایت روح بلند پرواز و فیض گستر حضرت مولانا قَدَّسَنا اللَّهُ بِسِرِّهِ الْعَزیزِ بیدرنگ و فترت به چاپ رسد.
روشی که در این تألیف معمول داشتهام چنین است:
۱- در آغاز هریک از حکایات، مقدّمهای شبیه مَدْخَل به عنوان (مأخذ و نقد و تحلیل داستان» برشته تحریر کشیدهام بدان نظر که خواننده بداند که قصّه مورد بحث پیش از مولانا وجود داشته و آن بزرگوار آن را از پیش خود نساخته است.
فایده دیگر که از این ترتیب بهدست میآید حدود تصرّف مولاناست در قصّهای که آن را به نظم آورده است. از این راه روش او را در سرودن حکایات بهخصوص با حکیم سنایی و فریدالدین عطّار و کسانی که پس از وی زیستهاند مانند اوحدی مراغهای و مولانا جامی در ترازوی مقایسه میتوان سنجید.
از دگرسو مولانا بهطور اغلب حکایات را پیوسته و یک جا در ظرف تعبیر فرونمیریزد بلکه به مناسبت، حکایت را با قصّه دیگر و با افکار گوناگون که بهمنزله نتیجه گیری از اجزاء داستان است درهم میآمیزد بدان گونه که ممکن است رشته مطلب از دست خواننده بدر رود و چگونگی ارتباط آنها را درنیابد از این رو مقدّمه مشار الیها به صورتی نوشته شده است که بهنحو اجمال خواننده از نظم و جریان قصّه در مثنوی و کیفیت اتّصال مطالب به یکدیگر و جهت انتقال مولانا از هر مطلب به دیگری روشن میگردد و خواننده در روشنایی آنچه به ذهن سپرده است بهخوبی میتواند به همراه سراینده داستان در راهی که میسپرد گام بگام پیش رود.
۲- فهرستی از لغات و تعبیرات و مصطلحات فلسفی و فقهی و کلامی و عرفانی ترتیب دادهام تا معلوم شود که در هر قصّه چه اندازه از الفاظ، تفسیر و تعریف شده است.
۳- مباحث کلّی و اصول فکر مولانا را در هر قصّه نیز به صورت فهرست نوشتهام تا خواننده متوجّه باشد که با چه نوع مطلبی سر و کار دارد و فیالجمله ذهن خود را آماده سازد.
۴- ابیات مثنوی را از روی نسخه موزه قونیه مکتوب در رجب (۶۷۷) نقل کردهام، این نسخه از روی نسخه اصل مثنوی که در حضور مولانا و حسامالدین حسن چلبی میخواندهاند کتابت شده و صحیحترین نسخ است.
شکل و حرکات کلمات را مطابق این نسخه که به احتمال قوی تابع تلفّظ و طرز ادای مولاناست و نیز نسخه چاپ لیدن آوردهام با این تفاوت که در این دو نسخه آنجا که کسره اضافه کشیده و نزدیک به (یا) تلفّظ میشود، زیر حرف آخر مضاف، الفی کوتاه بدین صورت (ا) گذاشتهاند و بهسبب اشکال مطبعه بهناچار آن مورد هم بدین علامت (-) مشخّص شده است. عکس این نسخه را وزارت معارف ترکیه برای این ضعیف فرستادهاند، بینهایت از این لطف و توجّه متشکرم.
۵- در شرح ابیات، نخست لغات و مصطلحات فنّی را تفسیر کرده و تا توانستهام یک یا چند شاهد از گفته پیشینیان و یا مولانا آوردهام و اگر بیتی متضمّن اشارتی به حدیث یا آیتی از قرآن کریم بوده است، مأخذ آن حدیث یا موضع آن آیت را در قرآن کریم با ذکر عقاید مفسّرین باز نمودهام، در تفسیر آیات از لطایف الاشارات تألیف ابوالقاسم قشیری (متوفّی ۴۶۵) و بیان السّعادة تألیف مرحوم سلطان علیشاه گنابادی (متوفّی ۱۳۲۷) از مشایخ بزرگ و محقّقین کم نظیر صوفیه، فایده بسیار بردهام.
و هر بیت که در آن اشاره به قصهای یا مشتمل بر نام کسی بوده است، مأخذ قصّه را نوشته و اجمالًا شرح حالی از شخص مذکور در قلم آوردهام.
ابیات را حتّی الامکان به زبان ساده و مطابق آنچه از سخن مولانا در مثنوی و دیگر آثار او (دیوان کبیر، فیه ما فیه، مکتوبات، مجالس سبعه) و نیز معارف بهاء ولد و برهان محقّق و مقالات شمس تبریزی و آثار منظوم و منثور سلطان ولد فرزند مولانا بهدست آوردهام، شرح و تفسیر نمودهام و اگر مضمون بیتی در کتب پیشینیان یافتهام بدان تفسیر در پیوستهام و هرجا که احتیاج به بیان اصلی از اصول تصوّف یا فلسفه و کلام و دیگر علوم اسلامی حاصل شده است، عقاید و آراء متقدّمان و اصحاب فن را در آن باره با ذکر اسناد و مدارک یادآور شدهام.
از شروح مثنوی، به کتب ذیل مراجعه کردهام:
الف- کتابی که نامش را بهدست نیاوردهام از شخصی به نام «احمد رومی» که با سلطان ولد (متوفّی ۷۱۲) و فرزندش جلالالدین فریدون مشهور به «عارف چلبی» متولّد (۶۷۰ و متوفّی ۷۱۹) معاصر بوده و این کتاب مشتمل است بر هشتاد فصل بدین گونه که در آغاز هر فصل آیهای از قرآن کریم یا حدیثی از حضرت رسول اکرم (ص) عنوان میکند و به شرح آن میپردازد و سپس حکایتی مناسب مقام میآورد و برای اثبات و تقریر مطلب چند بیت از مثنوی نقل میکند و آنچه از آیات و احادیث در ابتدا میآورد برای شرح و تفسیر ابیاتی است که از مثنوی به عنوان شاهد به گفتار خود میپیوندد.
تألیف این کتاب، به سال ۷۲۰ یعنی چهل و هشت سال پس از وفات مولانا و هشت سال بعد از مرگ سلطان ولد صورت گرفته و با وجود سستی و ابتذال اشعار و مطالب چون علی الظّاهر نخستین کتابی است که متوجّه شرح مشکلات مثنوی است و مؤلّف آن با سلطان ولد و چلبی عارف از جانشینان مولانا معاصر بوده است بدین جهت درخور توجّه و اهتمام تواند بود.
پیش از این تألیف، مولانا و سلطان ولد بعضی از ابیات مثنوی را شرح کردهاند که بخواست خداوند، سخن آن دو پیر را در ذیل آن ابیات، نقل خواهم کرد. از این کتاب دو نسخه خطّی در تملّک این ضعیف است.
ب- جواهر الاسرار و زواهر الانوار تألیف کمال الدّین حسین بن حسن خوارزمی (متوفّی ۸۴۰) از شاگردان و مریدان خواجه ابوالوفاء خوارزمی از بزرگان متصوّفه (متوفّی روز جمعه چهارم رجب ۸۳۵) که بپیروی پیر خویش عشقی گرم و سوزان به آثار مولانا داشته است.
وی نخست بر مثنوی شرحی منظوم ببحر متقارب سروده و آن را «کنوز الحقایق فی رموز الدّقائق» نامیده و باز به خواهش دوستان و مریدانش شرح مورد بحث را به نام ظهیر الدّین ابراهیم سلطان، فرزند شاهرخ و نوه تیمور گورکان مدّتی پیش از سال ۸۳۳ آغاز کرده و شرح دفتر اوّل را با تمام رسانیده و پس از فترت و تأخیر بسیار در سال مذکور تمام دفتر دوم و دفتر سوم را شرح کرده و ظاهراً به شرح بقیه مثنوی توفیق نیافته است.
مصنّف این کتاب پیش از آغاز شرح مثنوی، ده مقدّمه در ذکر احوال مشایخ طریقت و بیان اصطلاحات صوفیان و قسمتی از اصول و مبانی عرفان و تصوّف ترتیب داده که بسیار مفید است بهخصوص مقدّمه نخستین که متضمّن بیان احوال مشایخ تصوّف است و آغاز میشود از حضرت امیر مؤمنان علی بن ابی طالب صَلَواتُ اللَّه وَ سَلامُهُ عَلَیهِ وَ عَلی آلِهِ که صوفیان سند خرقه و سلسله فقر را بطرق متعدّد بدان حضرت منتهی میشمارند (هر چند خالی از بحث و اشکال نیست) و پایان میپذیرد به شرح حال مولانا جلالالدین محمّد که مثنوی او مورد بحث است و نیز مقدّمه دوم که در تعریف و شرح مصطلحات صوفیان است اهمیتی بسزا دارد و برای شناسایی مقامات رجال این طایفه و فهم مصطلحات آنها یکی از منابع سرشار و دارای اهمیت فراوان است.
این شرح به سال ۱۳۱۲ هجری قمری در لکناهو به طبع رسیده و یک نسخه خطّی از آن نزد این ضعیف موجود است.
ج- اسرار الغیوب، تألیف خواجه ایوب از صوفیان هوشمند و نکته دان
قرن دوازدهم هجری که در سال ۱۱۲۰ هجری قمری تألیف شده و مشتمل است بر شرح مشکلات تمام مثنوی بدین گونه که مؤلّف در ابتدا لغات دشوار را تفسیر کرده و پس از آن به شرح ابیات پرداخته و نیز اقوال و توجیهات شارحان دیگر را نقد و جرح و تعدیل نموده و جای بهجای از کلمات و حالات و خوارق عادات مولانا نمونهای آورده است تا معنی بیت را واضحتر و روشنتر سازد.
یک نسخه از این شرح که به سال ۱۲۰۰ هجری قمری کتابت شده است مرحوم محمّد هاشم میرزا افسر از شعرا و نیک مردان معاصر (متوفّی ۱۳۱۹) بدین ضعیف مرحمت کردهاند. خدایش غریق بحار رحمت خویش داراد.
د- شرح ولیمحمد اکبرآبادی، مصنّف این کتاب را در سال ۱۱۴۰ هجری قمری تألیف نموده و مشتمل است بر ایضاح هر شش دفتر مثنوی و بالنّسبه کتابی مفید و متضمّن دقایق بسیار است و آن نیز در لکناهو به طبع رسیده است.
ه- شرح عبد العلی محمّد بن نظام الدّین مشهور به بحرالعلوم بر دفترهای ششگانه مثنوی، طبع لکناهو که اکثر مطالب آن با شرح رقم (د) مطابقت دارد و هر دو شارح کوشیدهاند که افکار مولانا را بر عقاید محیی الدّین ابنعربی تطبیق کنند و بدین سبب غالباً از مقاصد مولانا بهدور افتادهاند.
و- شرح اسرار سبزواری حکیم بزرگوار حاج ملّا هادی (متوفّی ۱۲۹۰ هجری قمری) که در سال ۱۲۸۵ در طهران به طبع رسیده و مؤلّف تا آنجا که امکان داشته است مثنوی را بر آراء و نظریات حکما بهویژه صدرالدین شیرازی تطبیق فرموده است.
این شروح که یاد کردم همگی به زبان پارسی است.
ز- فاتح الابیات و آن شرح اسماعیل انقروی است به ترکی بر تمام مثنوی که در مطبعه خدیوی مصر بچاب رسیده و شرحی فاضلانه و محقّقانه به شمار میرود، از این کتاب بیاری بعضی از دوستان که ترکی میدانند استفاده کردهام.
ح- المنهج القوی، تألیف یوسف بن احمد مولوی، این شرح به زبان عربی و مشتمل است بر تفسیر تمامت ابیات مثنوی که مصنّف آنها را نخست به زبان تازی سست و سخیف نقل کرده و زان پس به شرح ابیات پرداخته است. این کتاب در سال ۱۲۳۰ به پایان رسیده و در سنه ۱۲۸۹ در مصر چاپ شده است و ترجمه گونهای است از فاتح الابیات به زبان عربی.
ط- شرح دکتر محمّد کفافی استاد جامعه قاهره و جامعه عربی بیروت بر دفتر اوّل مثنوی به زبان عربی به همراه ترجمه اشعار هم بدان زبان که شرحی مفید و درخور تحسین است، چاپ بیروت ۱۹۶۵ میلادی.
ی- شرح استاد فقید رینولدالین نیکلسون بر مثنوی به زبان انگلیسی طبع لیدن ۱۹۳۷ که بیگمان دقیقترین شروح مثنوی است که بر اصول صحیح انتقادی و با ذکر مآخذ و اسناد تدوین شده و برای کشف اسرار و حلّ رموز مثنوی مرجعی قابل اعتماد است. در مواضع مشکل این کتاب از مساعدت دوست عزیز و دانشمند خود آقای دکتر حسین آریان پور بهرهمند شدهام.
اکنون فریضه است که مراتب تشکر و سپاس بیشائبه و درویشانه خود را بحضور شریف جناب آقای دکتر منوچهر اقبال مدیر عامل و رئیس محترم هیأت مدیره شرکت ملّی نفت ایران که وسیله اوّلین و اصیل این تألیف بودهاند و همچنان شورای محترم دانشگاه طهران که با نشر آن در جزو سلسله انتشارات دانشگاه موافقت نمودهاند تقدیم دارم.
دوست گرامی و دانشمند جناب آقای ایرج افشار در ترتیب مقدّمات چاپ و نشر این کتاب سعی بلیغ مبذول داشتهاند، به حکم وظیفه دوستی و انسانیت از ایشان نیز متشکرم.
همچنین از آقای محمّد حسین مصطفوی فارغ التحصیل رشته دکتری ادبیات فارسی در دانشکده ادبیات دانشگاه طهران که قسمتی از نمونههای
مطبعه را تصحیح نمودهاند و از کارکنان چاپخانه دانشگاه طهران بینهایت سپاسگزارم.
به پایان رسید مقدّمه شرح مثنوی (جزو نخستین از دفتر اوّل) بخامه این بنده ضعیف بدیع الزّمان فروزانفر اصلح اللَّه حاله و مآله بامداد روز سه شنبه نهم آبان ماه هزار و سیصد و چهل و شش هجری شمسی مطابق بیست و ششم ماه رجب هزار و سیصد و هشتاد و هفت هجری قمری در منزل شخصی واقع در خیابان بهار از محلّات شمال شرقی طهران و الحمد للّه تعالی.[۱]
[۱] بديع الزمان فروزانفر، شرح مثنوی شريف(فروزانفر)، ۳جلد، انتشارات زوار – تهران، چاپ: اول، ۱۳۶۷٫
مقدمهی جلد دوم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
بعد الحمد و الصّلاة: اکنون بیاری خدای بزرگ و به مدد همّت و تأیید جانهای پاکان و به عنایت روح بلند و توان آفرین مولانا قدّسنا اللَّه بسرّه العزیز مجلّد دوم از شرح مثنوی شریف را در معرض نظر خوانندگان گرامی میگذاریم.
در این مجلّد هزار و بیست و سه بیت را شرح و سه قصّه را نقد و تحلیل کردهایم، لغات و تعبیرات و اصطلاحاتی که تفسیر شده سیصد و سی و دو و مطالب کلّی بالغ بر صد و هفتاد و یک مطلب است، در ضمن شرح لغات، عدّهای از اصطلاحات صوفیان و حکما و متکلّمین و گاهی نیز اطبا و علمای ریاضی را روشن ساختهایم، مطالب کلّی بیشتر از اصول تصوّف و علم کلام است ولی مسائل فقهی و فلسفی را نیز در میان آنها میتوان دید، در هریک از این مباحث، عقاید و آراء مختلف علمای فن را با ذکر اسناد و مراجع به شرح باز گفتهایم، در تفسیر آیات قرآن کریم که به عبارت یا اشارت در مثنوی شریف وارد شده است همین روش را معمول داشته و از کتب معتبر تفسیر اقوال مختلف را نقل کردهایم.
درعین حال بدون هیچ گونه ریا و خودنمایی در ضمن شکسته نفسی که نزد بعضی متداول است، به قصور و تقصیر خود با کمال صمیمیت اعتراف دارم، بارها اتّفاق افتاد که در شرح ابیات، عظمت بیکران فکر و قدرت بحث حضرت مولانا و وسعت اطّلاع وی مرا بوادی حیرت و سراسیمگی میافکند تا بدان حد که میخواستم طومار بحث را در هم پیچم و خویش را از قلق و اضطراب خاطری که بر دوش ضمیرم باری به سنگینی کوه فروافکنده بود رهایی دهم ولی باز به نیروی همتی که از باطن آن مرد بزرگ و پیر راستین بوام میگرفتم از این عزیمت منصرف میشدم، معتقدم که با تفصیل و تتبعی که بهکار بستهام هنوز نسبت بایضاح کلام مولانا کاری درخور آفرین و تحسین نکردهام و عجز و ناتوانی خود را باز نمودهام.
تفاوتی که این مجلد با جلد نخستین دارد این است که از حکایت چهارم به بعد تمام ابیات مثنوی را از روی نسخه قونیه نقل کردهام و عبارات عربی را حتی الامکان به پارسی ترجمه نمودهام، این امر بهموجب هدایت و ارشاد دوست دیرین و گرانمایه من و نویسنده زبر دست و توانا سناتور علی دشتی صورت گرفته است، از این راهنمایی بیاندازه متشکرم.
اگر نگارنده در این شرح و ادامه آن توفیقی حاصل کند بیگمان از برکات امنیت و آسایش خاطری است که نصیب مردم ایران شده است.
آقایان محمد حسین مصطفوی و حسین ولیزاده از دوستان فاضل نگارنده و فارغ التحصیل دوره دکترای ادبیات فارسی از دانشکده ادبیات دانشگاه طهران در مقابله و غلط گیری نمونههای چاپی دقت بسیار کردهاند، خداشان اجر جزیل کرامت کناد.
همچنین از کارکنان چاپخانه دانشگاه طهران بهخصوص آقای هیبتی و آقای دیانت که با خلوص نیت در طبع کتاب کوشیدهاند متشکریم.
تمام شد مقدمه جلد دوم از شرح مثنوی شریف روز هجدهم تیر ماه هزار و سیصد و چهل هفت هجری شمسی مطابق دوازدهم ربیع الثانی ۱۳۸۸ هجری قمری بخامه این بنده ضعیف بدیع الزمان فروزانفر اصلح اللَّه حاله و ماله در منزل واقع در خیابان بهار از محلات شمال شرقی طهران و الحمد للَّه علی ذلک.
مقدمهی جلد سوم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
بَعْدَ الْحَمْدِ وَ الصَّلاةِ: اینک به یاری خدای بزرگ، جَلَّ شَأْنُهُ و به مدد عنایتی که از جان پاک حضرت سید عالم (ص) و ارواح گزینان و خاصان حق میرسد، جزو سوم از شرح دفتر اوّل مثنوی شریف را بخوانندگان عزیز و عاشقان گفتار مولانا قَدَّسَنَا اللَّهُ بِسِرِّه الْعَظیمِ تقدیم میکنیم.
در این جزو دو قصّه از قصص و هزار و صد بیت را از دفتر نخستین مثنوی نقد و تحلیل کرده و به شرح و تفصیل باز گشودهایم و چهار صد و هفتاد لغت و اصطلاح عرفانی و فلسفی و کلامی و طبّی و ریاضی را باز شناسانده و در حدّ امکان، عقاید و آراء اهل فن را در آن باره شرح داده و دویست و نه مطلب کلّی گوناگون را به تفصیلی درخور و تفسیری مناسب بیان کردهایم.
روش ما در تفسیر آیات قرآن کریم و نقل احادیث همان است که در آغاز جزو دوم از این شرح نوشتهایم و به نظر خوانندگان گرانمایه رسیده است.
در این جزو از شرح مثنوی شریف، علاوه بر مآخذی که در مقدّمه جزو اوّل برشمردهام از کتابی به نام «کشف اسرار معنوی در شرح ابیات مثنوی» نیز استفاده کردهام.
این کتاب را عبدالحمید بن معینالدّین محمّد بن محمّد هاشم الحسینی القتّالی الرّفاعی التبریزی تألیف کرده است که تا کنون شرح حال او را بهدست نیاوردهام ولی بیگمان او در قرن یازدهم هجری میزیسته است زیرا در بعضی از مواضع اشعار بهاءالدّین محمّد عاملی معروف به شیخ بهایی را (متوفّی ۱۰۳۰) به عنوان شاهد آورده و در پشت صفحه اوّل از این نسخه که در موزه بریتانیا محفوظ و وصف آن در فهرست کتب موزه بریتانیا (ج ۲، ص ۵۸۸ شماره ۸۰۴ و ۲۵) آمده است امضای شخصی به نام محمّد مهدی بتاریخ (۱۱۴۱) دیده میشود و بنابراین تألیف این شرح مقدّم بر این تاریخ و به احتمال قوی مؤخّر از سال (۱۰۳۰) بوده است.
نسبت (رفاعی) در سلسله نسب مؤلّف، شاهدی تواند بود بر اینکه وی جزو صوفیان رفاعی است که منسوباند به سیدی احمد الرّفاعی از صوفیه قرن ششم هجری (۵۷۸- ۵۱۲) که ایشان را «بَطائحیه» نیز میگفتهاند.
چنانکه از دیباجه این کتاب برمیآید، مؤلّف روزگاری دراز بمطالعه مثنوی مشغول بوده و «اکثر ابیات مشکله و نکات بدیعه» آن را ثبت و قید مینموده و سپس به شرح مثنوی پرداخته است.
مؤلّف در آغاز، نه مقدّمه در شرح و تفسیر و بیان عقاید و اصطلاحات عرفا و صوفیه مرتّب ساخته است بدین گونه:
۱- المقدّمة الاول فی بیان الذّات و الحقیقة و الهویة و الماهیة و ما یتعلّق بها و یتفرّع علیها.
۲- المقدّمة الثّانیة فی الوجود و الموجود.
۳- المقدّمة الثّالثة فی مراتب الوجود.
۴- المقدّمة الرَّابعة فی بیان الصّفات و مظاهرها و نسبتها الی الذّات.
۵- المقدّمة الخامسة فی بیان امّهات الصّفات.
۶- المقدّمة السّادسة فی بیان مظاهر الصّفات.
۷- المقدّمة السّابعة فی سرّ الایجاد و الابداع.
۸- المقدّمة الثّامنة بدان که حق جلّ شأنه جمیع ارواح را پیش از خلقت ابدان در عالم ارواح ایجاد فرموده.
۹- المقدّمة التّاسعة در کیفیت تعلّق ارواح به ابدان.
این مقدّمات مبتنی است بر آراء و اقوال ابنعربی در کتب خود و نیز صدرالدین محمّد بن اسحاق قونوی در کتاب مفتاح الغیب و تفسیر سوره فاتحه و متأثّر است از مباحثی که داود قیصری در آغاز شرح فصوص آورده است و با افکار حضرت مولانا چندان ارتباطی ندارد.
و از آن پس مؤلّف شرح مثنوی شریف را آغاز میکند بدین گونه که عدّهای از ابیات را بسلیقه خود جدا و نقل میکند و نخست نوا در لغات را شرحی مختصر میکند و آنگاه ابیات مثنوی را شرحی به اشباع و تفصیل بازمیگوید که بنیاد آن، عقاید ابنعربی و پیروان اوست و گاهی نیز به گفتار مشایخ متقدّم مانند بایزید و جنید و ابوبکر واسطی متمسّک میشود و از اشعار مولانا و خواجه حافظ و حکیم سنایی و بهحسب ندرت از گفته بهاءالدّین محمّد عاملی نظیر میآورد و چون نسخه مثنوی که در دست داشته از نسخههای متداول و تصحیح ناشده بوده بدین جهت در بعضی موارد به تکلفات نابجا دچار افتاده است و با این همه چون از اصول تصوّف اطّلاع وسیع داشته و خود نیز اهل سلوک بوده شرح او را میتوان در عداد شروح بسیار مفید و بالنّسبه دقیق که بر مثنوی نوشتهاند محسوب داشت. افسوس که مؤلّف نتوانسته است کار مهمّ خود را به پایان رساند و تنها به شرح دفتر اوّل و دوم از مثنوی توفیق یافته است.
پس از آن که از وجود این نسخه نفیس و عزیز که ظاهراً بخطّ مؤلّف است در موزه بریتانیا آگاهی یافتم از مخدوم گرانمایه جناب آقای عبّاس آرام (از مردان صدیق و خبیر کشور) که در آن هنگام وظیفه خطیر سفارت کبرای دولت شاهنشاهی ایران را در انگلستان بر عهده داشتند تقاضا کردم که عکسی از آن برای من تهیه فرمایند، ایشان با کمال سعه صدر و بنفقه خود و به کوشش آقای دکتر تیموری رایزن سفارت کبرای شاهنشاهی و بهوسیله جناب آقای مهندس ریاضی رئیس محترم و دانشمند مجلس شورای ملّی میکروفیلم این نسخه را آماده و برای این ضعیف ارسال فرمودند تا بیدغدغه خاطر بهدست بنده رسید و بدین مناسبت لازم میدانم که از این هر سه تن مرد گرانمایه سپاسگزاری کنم.
بیگمان من و هرکس دیگر که در این روزگار توفیق خدمتی بهدست آورد، آن خدمت در این ایام طوفان خیز که دنیا بدان گرفتار است بهدست نیامده است مگر در پرتو امنیت و آسایش بینظیر و شگفتی که بر اثر تدابیر حکیمانه و عنایتهای بیپایان رهبر بزرگ و پیشوای معرفت گستر ایران اعلا حضرت همایون شاهنشاه آریا مهر نصیب ایرانیان شده است، سپاسگزاری از این نعمت شگرف وظیفه ملّی هر ایرانی است.
همچنین تقدیم تشکر به دانشمند معظّم جناب آقای دکتر منوچهر اقبال مدیر عامل و رئیس محترم هیأت مدیره شرکت ملّی نفت ایران که بنیان گذار این تألیف هستند و دوست گران قدر من و نویسنده زبردست و توانا جناب آقای علی دشتی سناتور محترم که همواره مرا در این کار خطیر گرم دل و قوی همّت داشتهاند وظیفهای است اخلاقی که اداء آن بر من همواره لازم و واجب است.
تأخیری که در نشر این کتاب روی داد بدان سبب بود که از اواسط مهر ماه سال جاری چشمم سخت ناتوان شد و چشم پزشکان نزول آب تشخیص دادند و توصیه بلیغ نمودند که فشار زیاد بر آن وارد نیاورم، امیدوارم بهبود حاصل شود و بتوانم سایر مجلّدات را تألیف و به خوانندگان عزیز تقدیم کنم.
آقایان محمّد حسین مصطفوی و حسین ولی زاده فارغ التّحصیلان دوره دکتری ادبیات فارسی از دانشکده ادبیات دانشگاه طهران تصحیح نمونههای چاپی را بر عهده گرفتهاند و آقای دکتر شفیعی کدکنی در تهیه جدول خطا و صواب مساعدت نمودهاند از همه آنان متشکرم بهخصوص که آقای دکتر شفیعی مرا بر سهوی که در صفحه (۱۰۷۴، ۱۰۷۹) مرتکب شده و بهجای «قصص الانبیاء ثعلبی» قصص القرآن نوشتهام واقف ساختند. همچنین از آقایان عیسی هیبتی و سنگ چاپ اعضاء چاپخانه دانشگاه طهران که در طبع کتاب کوشش بلیغ نمودهاند، متشکرم.
به پایان رسید مقدّمه جزو سوم از شرح مثنوی شریف روز پنج شنبه دوم بهمن ماه هزار و سیصد و چهل و هشت هجری شمسی مطابق چهاردهم ذی القعده هزار و سیصد و هشتاد و نه هجری قمری بخامه این بنده ضعیف بدیع الزمان فروزانفر اصلح اللَّه حاله و مآله در منزل واقع در خیابان بهار از محلّات شمال شرقی طهران و الحمد للّه علی ذلک.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!