شرح مثنوی بدیع‌الزمان فروزانفر – دفتر اوّل – بخش ۵۶ – عذر گفتن خرگوش‌

مرغ بی‌وقتی سرت باید برید عذر احمق را نمی‌شاید شنید
عذر احمق بدتر از جرمش بود عذر نادان زهر هر دانش بود

مرغ بی‌وقت. نظیر: مرغ بی‌هنگام. جع: ذیل ب ۹۴۳٫

عذر احمق بتر از جرمش بود. نظیر: عذر بدتر از گناه.

خاص از بهر زکات جاه خود گمرهی را تو مران از راه خود

زکات جاه: حقوقی که اداء آن بر ارباب قدرت و بزرگان لازم می‌گردد مانند رعایت احوال ضعفا و داد ورزیدن و سخن مظلومان شنیدن. این تعبیر متخذ است از حدیث: زکات الجاه اغاثه اللهفان. احادیث مثنوی، انتشارات دانشگاه طهران، ص ۲۱۰، مولانا آن را باز هم به‌کار برده است، مثنوی، ج ۶، ب ۲۶۹۱٫

گفت دارم من کرم بر جای او جامه‌ی هرکس برم بالای او

بر جای او: به کنایت: در محل استحقاق.

جامه‌ی کسی را به بالای او بریدن: به کنایت، کاری به اندازه و شایسته‌ی کسی کردن.

گفتمش ما بنده‌ی شاهنشهیم‌ خواجه‌تاشان که آن درگهیم‌

خواجه‌تاش: تعبیری است مرکب از «خواجه» (فارسی) و «تاش» پسوند ترکی که مفید معنی شرکت است و «خواجه‌تاش» کسی است که خداوند و مالک او و بنده‌ی دیگر یک تن باشد. نظیر: خیلتاش: دو تن که با هم در یک خیل و دسته‌ای از سپاه باشند.

گفت همره را گرو نِه پیش من‌ ور نه قربانی تو اندر کیش من‌

قربان به معنی قربانی و حیوانی که آن را برای تقرب به خدا سر ببرند و کیش مرادف مذهب است و ایهامی دارد به معنی دیگر قربان که کمان‌دان است (جعبه‌ای که کمان را در آن نهاده و از پشت می‌آویخته‌اند) و معنی دیگر کیش که ترکش باشد (کیسه‌ی چرمین که تیرها را در آن گذاشته و بکمر می‌بسته‌اند) و شعرا این دو کلمه را به‌نحو توریه و ایهام بسیار استعمال کرده‌اند. حواشی جهان گشا، چاپ لیدن، ج ۳، ص ۲۹۸- ۲۹۶٫

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *