مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۵۰ – دیدنِ خواجه غُلامِ خود را سِپید و ناشِناختن که اوست و گفتن که غُلامِ مرا تو کُشتهیی خونَت گرفت و خدا تو را به دستِ من انداخت
۳۱۷۸ | خواجه از دورَش بِدید و خیره مانْد | از تَحَیُّر اَهْلِ آن دِهْ را بِخوانْد | |
۳۱۷۹ | راویهیْ ما اُشتُرِ ما هست این | پَس کجا شُد بَندهٔ زَنگیجَبین؟ | |
۳۱۸۰ | این یکی بَدْریست میآید زِ دور | میزَنَد بر نورِ روز از روشْ نور | |
۳۱۸۱ | کو غُلامِ ما؟ مگر سَرگَشته شُد؟ | یا بِدو گُرگی رَسید و کُشته شُد؟ | |
۳۱۸۲ | چون بِیامَد پیشْ گُفتَش کیستی؟ | از یَمَن زادیّ و یا تُرکیسْتی؟ | |
۳۱۸۳ | گو غُلامَم را چه کردی؟ راست گو | گَر بِکُشتی وانِما حیلَت مَجو | |
۳۱۸۴ | گفت اگر کُشتم به تو چون آمدم؟ | چون به پایِ خود دَرین خونْ آمدم؟ | |
۳۱۸۵ | کو غُلامِ من؟ بِگفت اینک مَنَم | کرد دستِ فَضْلِ یَزدانْ روشَنَم | |
۳۱۸۶ | هی چه میگویی؟ غُلامِ من کجاست؟ | هین نخواهی رَسْت از من جُز به راست | |
۳۱۸۷ | گفت اسرارِ تو را با آن غُلام | جُمله وا گویَم یکایک من تمام | |
۳۱۸۸ | زان زمانی که خریدی تو مرا | تا به اکنون باز گویم ماجَرا | |
۳۱۸۹ | تا بِدانی که همانَم در وجود | گَرچه از شَبْدیزِ من صُبْحی گُشود | |
۳۱۹۰ | رَنگْ دیگر شُد وَلیکِن جانِ پاک | فارغ از رنگ است و از اَرْکان و خاک | |
۳۱۹۱ | تَنْشِناسانْ زود ما را گُم کُنند | آبْنوشانْ تَرکِ مَشک و خُم کُنند | |
۳۱۹۲ | جانْشِناسانْ از عَدَدها فارغاَند | غَرقهٔ دریایِ بیچونَنْد و چند | |
۳۱۹۳ | جان شو و از راهِ جانْ جان را شِناس | یارِ بینِش شو نه فرزندِ قیاس | |
۳۱۹۴ | چون مَلَک با عقل یک سَررِشْتهاند | بَهرِ حِکْمَت را دو صورت گشتهاند | |
۳۱۹۵ | آن مَلَک چون مُرغْ بال و پَر گرفت | وین خِرَد بُگْذاشت پَرّ و فَر گرفت | |
۳۱۹۶ | لاجَرَم هر دو مُناصِر آمدند | هر دو خوش رو پُشتِ همدیگر شُدند | |
۳۱۹۷ | هم مَلَکْ هم عقلْ حَق را واجِدی | هر دو آدم را مُعین و ساجِدی | |
۳۱۹۸ | نَفْس و شَیْطان بود زَاوَّل واحِدی | بوده آدم را عَدوّ و حاسِدی | |
۳۱۹۹ | آن کِه آدم را بَدَن دید او رَمید | وان کِه نورِ مُؤتَمَن دید او خَمید | |
۳۲۰۰ | آن دو دیدهروشَنان بودند ازین | وین دو را دیده ندیده غَیرِ طین | |
۳۲۰۱ | این بَیان اکنون چو خَر بر یَخْ بِمانْد | چون نَشایَد بر جُهود اِنْجیل خوانْد | |
۳۲۰۲ | کِی تَوان با شیعه گفتن از عُمَر؟ | کِی تَوان بَربَط زدن در پیشِ کَر؟ | |
۳۲۰۳ | لیک گَر در دِهْ به گوشه یک کَس است | های و هویی که بَرآوَرْدَم بَسْ است | |
۳۲۰۴ | مُسْتَحِقِّ شرح را سَنگ و کُلوخ | ناطِقی گردد مُشَرِّح با رُسوخ |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!