غزل ۳۰۷۲ مولانا

 

۱ به من نِگَر، که به جُز من، به هر کِه دَرنِگَری یَقین شود که زِ عشقِ خدایْ بی‌خَبَری
۲ بِدان رُخی بِنِگَر کو نَمَک زِ حَق دارد بُوَد که ناگَه ازان رُخ، تو دولتی بِبَری
۳ تو را چو عقلْ پدر بوده است، و تَنْ مادر جَمالِ رویِ پدر دَرنِگَر، اگر پسری
۴ بِدان که پیرْ سَراسَر صِفاتِ حَق باشد وَگَر چه پیر نِمایَد به صورتِ بَشَری
۵ به پیشِ تو چو کَف است و به وَصْفِ خود دریا به چَشمِ خَلْقْ مُقیم است و هر دَم او سَفَری
۶ هنوز مُشکل مانده‌ست حالِ پیر تو را هزار آیَتِ کُبْریٰ دَرو، چه بی‌هُنری؟
۷ رَسید صورتِ روحانی‌یی به مَریَمِ دل زِ بارگاه، مُنَزَّه زِ خُشکی و زِ تَری
۸ ازان نَفَس که دَرو سِرِّ روحْ پنهان شُد بِکَرد حامِله دل را رَسولِ رَه گُذَری
۹ اَیا دلی که تو حامِل شُدی ازان خُسرو به وَقتِ جُنبشِ آن حَمْل تا دَرو نِگَری
۱۰ چو حَمْل صورت گیرد زِ شَمسِ تبریزی چو دل شَوی تو و چون دلْ به سویِ غَیبْ پَری

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *