مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۱۱ – در بَیانِ آن که نورْ خود از اَنْدَرونِ شَخْصِ مُنَوَّر بی‌آن که فعلی و قولی بَیان کُند گواهی دَهَد بر نورِ وِی در بیان آن که آن‌نورْ خود را از اَنْدَرونِ سِرّ عارف ظاهر کُند بر خَلْقان بی‌فعلِ عارف و بی‌قولِ عارف اَفْزون از آن که به قول و فِعْلّ او ظاهر شود چُنان که آفتاب بلند شود بانگِ خروس و اِعْلامِ مُوذّن و عَلاماتِ دیگر حاجَت نَیایَد

 

۲۴۲ لیک نورِ سالِکی کَزْ حَد گُذشت نورِ او پُر شُد بیابان‌ها و دشت
۲۴۳ شاهِدی‌اَش فارغ آمد از شُهود وَزْ تَکَلُّف‌ها و جانْ بازیّ و جود
۲۴۴ نورِ آن گوهر چو بیرون تافته‌ست زین تَسَلْسُل‌ها فَراغَت یافته‌ست
۲۴۵ پَس مَجو از وِیْ گُواهِ فِعْل و گفت که ازو هر دو جهانْ چون گُل شِکُفت
۲۴۶ این گواهی چیست؟ اِظْهارِ نَهان خواه قَوْل و خواه فِعْل و غیرِ آن
۲۴۷ که عَرَض اِظْهارِ سِرّ جوهر است وَصْفْ باقی وین عَرَض بر مَعْبَر است
۲۴۸ این نِشان زَر نَمانَد بر مِحَک زَر بِمانَد نیکْ نام و بی زِ شَک
۲۴۹ این صَلات و این جِهاد و این صیام هم نَمانَد جان بِمانَد نیکْ ‌نام
۲۵۰ جان چُنین اَفْعال و اَقْوالی نِمود بر مِحَکّ اَمْر جوهر را بِسود
۲۵۱ کِه اعْتِقادَم راست است اینک گواه لیکْ هست اَنْدَر گُواهانْ اِشْتِباه
۲۵۲ تَزکیه باید گواهان را بِدان تَزکیه‌ش صِدْقی که موقوفی بِدان
۲۵۳ حِفْظِ لَفظْ اَنْدَر گُواهِ قولی است حِفْظِ عَهْد اَنْدَر گواهِ فِعْلی است
۲۵۴ گَر گواهِ قولْ کَژ گوید رَد است وَرْ گواهِ فِعْلْ کَژْ پویَد رَد است
۲۵۵ قول و فِعْلِ بی‌تَناقُض بایَدَت تا قَبول اَنْدَر زمان بیش آیَدَت
۲۵۶ سَعْیُکُم شَتّی تَناقُض اَنْدَرید روز می‌دوزید شب بَر می‌دَرید
۲۵۷ پَس گواهی با تَناقُض کِه شْنَوَد یا مگر حِلْمی کُند از لُطفِ خود
۲۵۸ فِعْل و قولْ اِظْهارِ سِرّست و ضَمیر هر دو پیدا می‌کُند سِرّ سَتیر
۲۵۹ چون گواهَت تزکیه شُد شُد قبول وَرْنه مَحْبوس است اَنْدَر مولْ مول
۲۶۰ تا تو بِسْتیزی سِتیزَند ای حَرون فَاَنْتَظِرْهُمْ اِنَّهُمْ مُنْتَظِرون

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *