مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۱۲۱ – غالِب شُدنِ مَکْرِ روبَهْ بر اِسْتِعْصامِ خَر

 

۲۸۱۸ خَر بَسی کوشید و او را دَفْع گفت لیکْ جوعُ الْکَلْب با خَر بود جُفت
۲۸۱۹ غالِب آمد حِرْص و صَبرَش بُد ضَعیف بَس گِلوها که بُرَد عشقِ رَغیف
۲۸۲۰ زان رَسولی کِشْ حَقایِق داد دست کادَ فَقْرٌ اَنْ یَکونْ کُفر آمده‌ست
۲۸۲۱ گشته بود آن خَر مَجاعَت را اسیر گفت اگر مَکْر است یک رَهْ مُرده گیر
۲۸۲۲ زین عَذابِ جوعْ باری وا رَهَم گَر حَیات این است من مُرده بِه اَم
۲۸۲۳ گَر خَر اَوَّل توبه و سوگند خَورْد عاقِبَت هم از خَری خَبْطی بِکَرد
۲۸۲۴ حِرْصْ کور و اَحْمَق و نادان کُند مرگ را بر اَحْمَقان آسان کُند
۲۸۲۵ نیست آسان مرگْ بر جانِ خَران که ندارند آبِ جانِ جاودان
۲۸۲۶ چون ندارد جانِ جاوید او شَقی‌ست جُراتِ او بر اَجَل از اَحْمَقی‌ست
۲۸۲۷ جَهْد کُن تا جانْ مُخَلَّد گَردَدَت تا به روزِ مرگْ بَرگی باشَدَت
۲۸۲۸ اِعْتِمادش نیز بر رازِق نَبود که بَر اَفْشانَد بَرو از غَیْبْ جود
۲۸۲۹ تاکُنونَش فَضْلْ بی‌روزی نداشت گرچه گَهْ‌گَهْ بر تَنَش جوعی گُماشت
۲۸۳۰ گَر نباشد جوعْ صد رنجِ دِگَر از پِیِ هَیْضه بَر آرَد از تو سَر
۲۸۳۱ رَنجِ جوعْ اولیٰ بُوَد خود زان عِلَل هم به لُطفِ و هم به خِفَّت هم عَمَل
۲۸۳۲ رنجِ جوع از رنج‌ها پاکیزه‌تَر خاصه در جوع است صد نَفْع و هُنر

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *