مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۱۳۲ – حِکایَت هم در بَیانِ تَقْریرِ اِختیارِ خَلْق و بَیانِ آن که تَقْدیر و قَضا سَلْب کُنندهٔ اختیار نیست

 

۳۰۵۹ گفت دُزدی شِحْنه را کِی پادشاه آنچه کردم بود آن حُکْمِ اِلٰه
۳۰۶۰ گفت شِحْنه آنچه من هم می‌کُنم حُکْمِ حَقْ است ای دو چَشمِ روشَنَم
۳۰۶۱ از دُکانی گَر کسی تُربی بَرَد کین زِ حُکْمِ ایزد است ای با خِرَد
۳۰۶۲ بر سَرَش کوبی دو سه مُشت ای کَرِه حُکْمِ حَقّ است این که این جا باز نِهْ
۳۰۶۳ در یکی تَرّه چو این عُذر ای فُضول می‌نَیایَد پیشِ بَقّالی قَبول
۳۰۶۴ چون بَرین عُذر اِعْتِمادی می‌کُنی بر حَوالی اَژدَهایی می‌تَنی‌؟
۳۰۶۵ از چُنین عُذر ای سَلیمِ نانَبیل خون و مال و زن همه کردی سَبیل
۳۰۶۶ هر کسی پَس سَبْلَتِ تو بَر کَنَد عُذر آرَد خویش را مُضْطَر کُند
۳۰۶۷ حُکْمِ حَق گَر عُذر می‌شاید تورا پَس بیاموز و بِدِه فَتویٰ مرا
۳۰۶۸ که مرا صد آرزو و شَهْوت است دستِ من بَسته زِ بیم و هَیْبت است
۳۰۶۹ پَس کَرَم کُن عُذر را تَعْلیم دِهْ بَرگُشا از دست و پایِ من گِرِه‌؟
۳۰۷۰ اِخْتیاری کرده‌یی تو پیشه‌یی کِاخْتیاری دارم و اندیشه‌یی
۳۰۷۱ وَرْنه چون بُگْزیده‌یی آن پیشه را از میانِ پیشه‌ها‌؟ ای کَدْخُدا
۳۰۷۲ چون که آید نوبَتِ نَفْس و هوا بیست مَرده اِخْتیار آید تورا
۳۰۷۳ چون بَرَد یک حَبّه از تو یارْ سود اِخْتیارِ جنگ در جانَت گُشود
۳۰۷۴ چون بِیایَد نوبَتِ شُکرِ نِعَم اِخْتیارت نیست وَزْ سنگی تو کَم
۳۰۷۵ دوزَخَت را عُذرْ این باشد یَقین کَنْدَرین سوزش مرا مَعْذور بین
۳۰۷۶ کَس بدین حُجَّت چو مَعْذورَت نداشت وَزْ کَفِ جَلّادْ این دورَت نداشت
۳۰۷۷ پَس بدین داور جهانْ مَنْظوم شُد حالِ آن عالَم هَمَت معلوم شُد

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *