مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۱۵۲ – بازْ جواب گفتنِ آن امیر ایشان را
۳۵۸۴ | گفت نه نه من حَریفِ آن مِیْاَم | من به ذوقِ این خوشی قانِع نیاَم | |
۳۵۸۵ | من چُنان خواهم که همچون یاسَمین | کَژْ هَمیگردم چُنان گاهی چُنین | |
۳۵۸۶ | وارَهیده از همه خَوْف و امید | کَژْ همیگردم به هر سو هَمچو بید | |
۳۵۸۷ | هَمچو شاخِ بیدْ گَردانْ چَپّ و راست | که زِ بادَش گونه گونه رَقْصهاست | |
۳۵۸۸ | آن کِه خو کردهست با شادیِّ مِیْ | این خوشی را کِی پَسَندَد خواجه کِیْ؟ | |
۳۵۸۹ | اَنْبیا زان زین خوشی بیرون شُدند | که سِرِشته در خوشیِّ حَق بُدَند | |
۳۵۹۰ | زان که جانْشان آن خوشی را دیده بود | این خوشیها پیشَشان بازی نِمود | |
۳۵۹۱ | با بُتِ زنده کسی چون گشت یار | مُرده را چون دَر کَشد اَنْدَر کِنار؟ |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!