مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۱۵۸ – نَواختنِ سُلطانْ اَیاز را
۳۷۰۹ | ای اَیازِ پُر نیازِ صِدْقکیش | صِدْقِ تو از بَحْر و از کوه است بیش | |
۳۷۱۰ | نه به وَقتِ شَهوتَت باشد عِثار | که رَوَد عقلِ چو کوهَت کاهْوار | |
۳۷۱۱ | نه به وَقتِ خشم و کینه صَبرهات | سُست گردد در قَرار و در ثَبات | |
۳۷۱۲ | مَردی این مَردیست نه ریش و ذَکَر | وَرْنه بودی شاهِ مَردان کیرِ خَر | |
۳۷۱۳ | حَق که را خواندهست در قرآن رِجال؟ | کِی بُوَد این جسم را آن جا مَجال؟ | |
۳۷۱۴ | روحِ حیوان را چه قَدْر است ای پدر | آخِر از بازارِ قَصّابان گُذَر | |
۳۷۱۵ | صد هزاران سَر نهاده بر شِکَم | اَرْزشان از دُنْبه و از دُمّ کَم | |
۳۷۱۶ | روسْپی باشد که از جولانِ کیر | عقلِ او موشی شود شَهوت چو شیر |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!