مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۱۶۱ – نَصیحتِ مُبارزان او را که با این دل و زَهْره که تو داری که از کَلاپیسه شدن چَشمِ کافِرِ اسیری دَست بَسته بیهوش شَوی و دَشْنه از دست بِیُفتَد زِنْهارْ زِنهار مُلازمِ مَطْبَخِ خانقاه باش و سویِ پیکار مَرو تا رُسوا نَشَوی

 

۳۷۶۹ قوم گُفتَندَش به پیکار و نَبَرد با چُنین زَهره که تو داری مَگَرد
۳۷۷۰ چون زِ چَشمِ آن اسیرِ بَسته‌دست غَرقه گشتی کَشتیِ تو در شِکَست
۳۷۷۱ پس میانِ حَملهٔ شیرانِ نَر که بُوَد با تیغَشان چون گویْ سَر
۳۷۷۲ کِی توانی کرد در خونْ آشْنا چون نه‌یی با جنگِ مَردان آشِنا‌؟
۳۷۷۳ که زِ طاقاتاقِ گَردن‌ها زَدَن تاقْ‌تاقِ جامه کوبان مُمْتَهَن
۳۷۷۴ بَسْ تَنِ بی‌سَر که دارد اِضْطِراب بَسْ سرِ بی‌تَنْ به خون بر چون حَباب
۳۷۷۵ زیرِ دست و پایِ اَسْبان در غَزا صد فَنا کُن غَرقه گشته در فَنا
۳۷۷۶ این چُنین هوشی که از موشی پَرید اَنْدَر آن صَفْ تیغْ چون خواهد کَشید‌؟
۳۷۷۷ چالِش است آن حَمْزه خوردن نیست این تا تو برمالی به خوردن آستین
۳۷۷۸ نیست حَمْزه خوردن این جا تیغ بین حَمْزه‌یی باید درین صَفْ آهنین
۳۷۷۹ کارِ هر نازُک‌دلی نَبْوَد قِتال که گُریزد از خیالی چون خیال
۳۷۸۰ کارِ تُرکان است نه تَرکان بُرو جایِ تَرکان هست خانه خانه شو

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *