مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۱۶۸ – آمدنِ خلیفه نَزدِ آن خوب‌رویْ برایِ جِماع

 

۳۹۴۳ آن خلیفه کرد رایِ اِجْتِماع سویِ آن زن رَفت از بَهرِ جِماع
۳۹۴۴ ذِکرِ او کرد و ذَکَر بر پای کرد قَصدِ خُفت و خیزِ مِهْراَفْزایْ کرد
۳۹۴۵ چون میانِ پایِ آن خاتون نِشَست پَسْ قَضا آمد رَهِ عیشَش بِبَست
۳۹۴۶ خَشْت و خُشتِ موش در گوشَش رَسید خُفتْ کیرَش شَهوَتش کُلّی رَمید
۳۹۴۷ وَهْمِ آن کَزْ مار باشد این صَریر که هَمی‌جُنبَد به تُندی از حَصیر

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *