مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۴ – دَرِ حُجْره گُشادنِ مُصْطَفی عَلَیْه‌السَّلامْ بر مِهْمان و خود را پنهان کردن تا او خیالِ گُشاینده را نَبینَد و خَجِل نَشَود و گُستاخ بیرون رَوَد

 

۹۷ مُصْطَفی صُبح آمد و دَر را گُشاد صُبح آن گُم راه را او راهْ داد
۹۸ دَر گُشاد و گشتْ پِنهانْ مُصْطَفی تا نَگَردَد شَرمْسار آن مُبْتَلا
۹۹ تا بُرون آید رَوَد گُستاخْ او تا نَبینَد دَرگُشا را پُشت و رو
۱۰۰ یا نَهان شُد در پَسِ چیزیّ و یا از وِیْ اَ ش پوشید دامانِ خدا
۱۰۱ صَبغةُ الله گاه پوشیده کُند پَردهٔ بی‌چون بر آن ناظر تَند
۱۰۲ تا نَبینَد خَصْم را پَهْلویِ خویش قُدرتِ یَزدان ازان بیش است بیش
۱۰۳ مُصْطَفی می‌دید اَحْوالِ شَبَشْ لیک مانعِ بود فَرمانِ رَبَش
۱۰۴ تا که پیش از خَبْط بُگْشایَد رَهی تا نَیُفتَد زان فَضیحَت در چَهی
۱۰۵ لیکْ حِکْمَت بود و اَمْرِ آسْمان تا بِبینَد خویشتن را او چُنان
۱۰۶ بَسْ عَداوَت‌ها که آن یاری بُوَد بَسْ خَرابی‌ها که مِعْماری بُوَد
۱۰۷ جامه خوابِ پُر حَدَث را یک فُضول قاصِدا آوَرْد در پیشِ رَسول
۱۰۸ که چُنین کرده‌ست مِهْمانَت بِبین خنده‌‌یی زد رَحمةلِلْعالَمین
۱۰۹ که بیار آن مِطْهَره این جا به پیش تا بِشویَم جُمله را با دستِ خویش
۱۱۰ هر کسی می‌جَست کَزْ بَهْرِ خدا جانِ ما و جسمِ ما قُربانْ تو را
۱۱۱ ما بِشوییم این حَدَث را ،تو بِهِل کارِ دَست اَست این نَمَط نه کارِ دل
۱۱۲ ای لَعَمرُکْ مر ترا حَقْ عُمر خوانْد پَس خلیفه کرد و بر کُرسی نِشانْد
۱۱۳ ما برایِ خِدمَتِ تو می‌زییم چون تو خِدمَت می‌کُنی پَس ما چه‌ایم؟
۱۱۴ گفت آن دانم وَلیک این ساعتی‌ست که درین شُستن به خویشَم حِکْمَتی‌ست
۱۱۵ مُنْتَظِر بودند کین قولِ نَبی‌ست تا پَدید آید که این اسرارْ چیست؟
۱۱۶ او به جِدْ می‌شُست آن اَحْداث را خاصْ زَامْرِ حَق نه تَقلید و ریا
۱۱۷ که دِلَش می‌گفت کین را تو بِشو که درین جا هست حِکْمَت تو بتو

#دکلمه_مثنوی

1 پاسخ
  1. میزمانی
    میزمانی گفته:

    سلام ، حضرت رسول به ام حق خودشان جامه های میهمانش می شست ، پس چرا پیامبرچ در غزوات برای عدم شکست یا پیروزی سریع از ام حق کمک نمی خواست ؟

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *