مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۸۲ – بازگشتن نمامان از حجرهٔ ایاز به سوی شاه توبره تهی و خجل همچون بدگمانان در حق انبیا علیهمالسلام بر وقت ظهور برائت و پاکی ایشان که یوم تبیض وجوه و تسود وجوه و قوله تری الذین کذبوا علی الله وجوههم مسودة
۲۰۸۰ | شاهْ قاصِد گفت هین اَحْوال چیست | که بَغَلْتان از زَر و هَمْیان تَهیست؟ | |
۲۰۸۱ | وَرْ نَهان کردید دینار و تَسو | فَرّ شادی در رُخ و رُخْسار کو؟ | |
۲۰۸۲ | گَرچه پنهانْ بیخِ هر بیخ آوَرْاست | بَرگِ سیماهُمْ وجوهُمْ اَخْضَراست | |
۲۰۸۳ | آنچه خورْد آن بیخْ از زَهْر و زِ قَند | نَکْ مُنادی میکُند شاخِ بلند | |
۲۰۸۴ | بیخ اگر بیبَرگ و از مایه تَهیست | بَرگهایِ سَبز اَنْدَر شاخ چیست؟ | |
۲۰۸۵ | بر زبانِ بیخْ گِل مُهْری نَهَد | شاخ دست و پا گُواهی میدَهَد | |
۲۰۸۶ | آن اَمینان جُمله در عُذر آمدند | هَمچو سایه پیشِ مَهْ ساجِد شُدند | |
۲۰۸۷ | عُذرِ آن گرمیّ و لاف و ما و من | پیشِ شَهْ رَفتند با تیغ و کَفَن | |
۲۰۸۸ | از خَجالَت جُمله اَنْگُشتان گَزان | هر یکی میگفت کِی شاهِ جهان | |
۲۰۸۹ | گَر بِریزی خونْ حلالَسْتَت حَلال | وَرْ بِبَخشی هست اِنْعام و نَوال | |
۲۰۹۰ | کردهایم آنها که از ما میسِزید | تا چه فَرمایی تو ای شاهِ مَجید | |
۲۰۹۱ | گَر بِبَخشی جُرمِ ما ای دِلْفُروز | شبْ شبیها کرده باشد روزْ روز | |
۲۰۹۲ | گَر بِبَخشی یافت نومیدی گُشاد | وَرْنه صد چون ما فِدایِ شاه باد | |
۲۰۹۳ | گفت شَهْ نه این نَواز و این گُداز | من نخواهم کرد هست آنِ اَیاز |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!