مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۰۲ – پُرسیدنِ صِدّیقه رَضِیَاللّهُ عَنْها از مُصْطَفی صَلَّیاللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ که سِرِّ بارانِ امروزینه چه بود؟
۲۰۷۰ | گفت صِدّیقه که ای زُبدهیْ وجود | حِکمَتِ بارانِ امروزین چه بود؟ | |
۲۰۷۱ | این زِ بارانهایِ رَحمَت بود یا | بَهرِ تَهدید است و عَدلِ کِبْریا؟ | |
۲۰۷۲ | این از آن لُطْفِ بَهاریّات بود؟ | یا زِ پاییزیِّ پُرآفات بود؟ | |
۲۰۷۳ | گفت این از بَهرِ تَسکینِ غَم است | کَزْ مُصیبَت بر نِژادِ آدم است | |
۲۰۷۴ | گَر بَر آن آتش بِمانْدی آدمی | بس خَرابی دَرفُتادی و کَمی | |
۲۰۷۵ | این جهان ویران شُدی اَنْدر زمان | حِرصها بیرون شُدی از مَردمان | |
۲۰۷۶ | اَسْتُنِ این عالَم ای جان غَفْلَت است | هوشیاری این جهان را آفَت است | |
۲۰۷۷ | هوشیاری زان جهان است و چو آن | غالِب آید، پَست گردد این جهان | |
۲۰۷۸ | هوشیاری آفتاب و حِرصْ یَخ | هوشیاری آب و این عالَم وَسَخ | |
۲۰۷۹ | زان جهانْ اندک تَرشُّح میرَسَد | تا نَغُرَّد در جهانْ حِرص و حَسَد | |
۲۰۸۰ | گَر تَرَشُّح بیشتر گردد زِ غَیْب | نه هُنر ماند دَرین عالَمْ نه عَیْب | |
۲۰۸۱ | این ندارد حَد، سویِ آغاز رو | سویِ قصّهیْ مَردِ مُطرب باز رو |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!