مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۰۴ – در خواب گفتنِ هاتِفْ مَر عُمر را رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ که چندین زَر از بیتُ اَلْمال به آن مَرد دِهْ که در گورستان خُفته است
۲۱۱۴ | آن زمانْ حَق بر عُمر خوابی گُماشت | تا که خویش از خواب نَتْوانِسْت داشت | |
۲۱۱۵ | در عَجَب اُفتاد کین مَعْهود نیست | این زِ غَیب اُفتاد، بیمَقصود نیست | |
۲۱۱۶ | سَر نَهاد و خواب بُردَش، خواب دید | کامَدَش از حَق نِدا، جانَش شَنید | |
۲۱۱۷ | آن نِدایی کَاصْلِ هر بانگ و نَواست | خود نِدا آن است و این باقی صَداست | |
۲۱۱۸ | تُرک و کُرد و پارسیگو و عَرَب | فَهْم کرده آن نِدا، بیگوش و لب | |
۲۱۱۹ | خود چه جایِ تُرک و تاجیک است و زَنگ | فَهْم کردهست آن نِدا را چوب و سنگ | |
۲۱۲۰ | هر دَمی از وِیْ هَمی آید اَلَسْت | جوهر و اَعْراض میگَردند مَست | |
۲۱۲۱ | گَر نمیآید بَلی زیشان، ولی | آمَدَنْشان از عَدَم باشد بلی | |
۲۱۲۲ | آنچه گفتم زآگهیِّ چوب و سنگ | در بَیانَشْ قِصّه بِشنو بیدِرنگ |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!