مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۱۰ – قِصّهٔ خلیفه که در کَرَمْ در زمانِ خود از حاتِمِ طائی گذشته بود و نَظیرْ خود نداشت

 

۲۲۵۴ یک خَلیفه بود در اَیّامِ پیش کرده حاتِم را غُلامِ جودِ خویش
۲۲۵۵ رایَتِ اِکْرام و جود اَفْراشته فَقر و حاجَت از جهانْ بَرداشته
۲۲۵۶ بَحْر و دُرّ از بَخشِشَش صاف آمده دادِ او از قافْ تا قاف آمده
۲۲۵۷ در جهانِ خاکْ ابر و آب بود مَظْهَرِ بخشایشِ وَهّاب بود
۲۲۵۸ از عَطایَش بَحْر و کان در زَلزَله سویِ جودَش قافِله بر قافِله
۲۲۵۹ قبلۀ حاجَت دَر و دَروازه‌اَش رَفته در عالَم به جودْ آوازه‌اَش
۲۲۶۰ هم عَجَم، هم روم، هم تُرک و عَرَب مانْده از جود و سَخایَش در عَجَب
۲۲۶۱ آبِ حیوان بود و دریایِ کَرَم زنده گشته هم عَرَب زو، هم عَجَم

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *