مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۴۷ – تَرجیح نَهادنِ شیرْ جَهْد را بر تَوکُّل

 

۹۳۴ گفت شیر آری، ولی رَبُّ الْعِباد نَردبانی پیشِ پایِ ما نَهاد
۹۳۵ پایه پایه رفت باید سویِ بام هست جَبْری بودن این‌جا طَمْعِ خام
۹۳۶ پایْ داری، چون کُنی خود را تو لَنگ؟ دست داری، چون کُنی پنهان تو چَنگ؟
۹۳۷ خواجه چون بیلی به دستِ بَنده داد بی‌زبان معلوم شُد او را مُراد
۹۳۸ دستِ هَمچون بیل، اشارت‌هایِ اوست آخِراَنْدیشی، عبارت‌هایِ اوست
۹۳۹ چون اشارت‌هاش را بر جان نَهی در وَفایِ آن اشارتْ جان دَهی
۹۴۰ پَس اشارت‌هایِ اَسْرارَت دَهَد بار بَردارَد زِ تو، کارَت دَهَد
۹۴۱ حامِلی، مَحْمول گرداند تو را قابِلی، مَقْبول گرداند تو را
۹۴۲ قابِلِ اَمرِ وِیی، قایِل شَوی وَصلْ جویی، بَعد ازان واصِل شَوی
۹۴۳ سعیِ شُکرِ نِعْمَتَش قُدرت بُوَد جَبرِ تو اِنْکارِ آن نِعْمَت بُوَد
۹۴۴ شُکرِ قُدرت، قُدرتَت اَفْزون کُند جَبرْ نِعْمَت از کَفَت بیرون کُند
۹۴۵ جَبرِ تو خُفتن بُوَد در رَهْ، مَخُسب تا نَبینی آن دَر و دَرگَهْ مَخُسب
۹۴۶ هان مَخُسب ای کاهِلِ بی‌اِعْتِبار جُز به زیرِ آن درختِ میوه‌دار
۹۴۷ تا که شاخْ‌اَفْشان کُند هر لحظه باد بر سَرِ خُفته بِریزد نُقل و زاد
۹۴۸ جَبر و خُفتن درمیانِ رَهْ‌زنان مُرغِ بی‌هنگام کِی یابَد اَمان؟
۹۴۹ وَرْ اِشارت‌هاش را بینی‌زَنی مَرد پِنْداریّ و چون بینی، زنی
۹۵۰ این قَدَر عقلی که داری گُم شود سَر که عقل از وِیْ بِپَرَّد دُم شود
۹۵۱ زان‌که بی‌شُکری بُوَد شوم و شَنار می‌بَرَد بی‌شُکر را در قَعْرِ نار
۹۵۲ گَر تَوکُّل می‌کُنی، در کار کُن کِشت کُن، پس تَکیه بر جَبّار کُن

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *